هر کرا حسنی بود آیینه دار روی اوست
هرکه دارد بوی عشقی از سگان کوی اوست
فتنه پیران نه تنها شد که طفل مکتبی
چون الف گوید مرادش قامت دلجوی اوست
عشق خود یاری دهد یعنی که کار کوهکن
قوت بازوی عشق است این نه از بازوی اوست
دیدنش جان بخشد اما زهر چشمش میکشد
زهر و تریاکی عجب با نرگش جادوی اوست
گاه گاه از شرم مردم روی ازو پوشم ولی
تا نظر در خود کنم بینم که چشمم سوی اوست
مست آن چشمند اهلی، نوغر الان جهان
وه که هر جا هست صیادی سگ آهوی اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مطلع نور تجلی آفتاب روی اوست
لیلة القدری که می گویند هست آن موی اوست
قاب قوسینی که در معراج دید آن شب رسول
گر به چشم دل ببینی هیئت ابروی اوست
عروة الوثقی که خواند عارفش حبل المتین
[...]
ای که کوی یارمیجویی دو عالم کوی اوست
در حقیقت روی جمله خلق عالم سوی اوست
ای که می پرسی نشان از زلف جانان بیگمان
پیش ارباب یقین هر ذره یک موی اوست
نیست کس را جز بسوی قبله رویش سجود
[...]
هر که را حسنی بود آیینه دار روی اوست
هر که دارد داغ عشقی از سگان کوی اوست
فتنه ی پیران نه تنها شد که طفل مکتبی
چون الف گوید مرادش قامت دلجوی اوست
گاه گاه از شرم مردم چشم می پوشم ولی
[...]
زلف شب عنبر فشان از نکهت گیسوی اوست
عطسه بی اختیار صبحدم از بوی اوست
می شمارد آسمان را سبزه خوابیده ای
دیده هر کس که محو قامت دلجوی اوست
آن که می سوزد فروغش خواب را در چشم من
[...]
جلوه صبح ازل یک پرتوی از روی اوست
تاری شام ابد اندر شکنج موی اوست
قاب و قوسین و کمان رستتم و تیغ دو سر
این همه اندر اشارات خم ابروی اوست
کعبه و دار السلام و وادی طورو بهشت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.