خوش حالتی است پیش تو از می خوشان شده
دل با تو در حکایت و خود از زبان شده
فریاد از این نمک که نظر تا فکنده ام
خوناب دل ز گوشه چشمم روان شده
ایمن مباش از من دیوانه ای رفیق
کان بیخودی که بودمرا بیش از آن شده
چون کام خویش یابم از آن لب که هر گهم
او در کنار آمد و من از میان شده
اهلی بزخم تیر جفا دل بنه که باز
دل داده ایم از کف و تیر از کمان شده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و درد ناشی از آن است. شاعر از داغی که در دل دارد سخن میگوید و به سوختن عاشق اشاره میکند. او میگوید که اگر حتی عقل هم او را به اشتباه بیندازید، نباید او را سرزنش کرد، زیرا دانش بیهودهای که آموخته، به او کمکی نکرده است. شاعر خود را به یعقوب تشبیه میکند که به خاطر جدایی از یوسف، دیدهاش را بسته است. هر چند صبر و خرد ارزشمند هستند، اما در پای معشوقش ریختهاند که او را نمیتوان با ارزشها و داراییهای دیگر مقایسه کرد. در پایان، شاعر از پیری میگوید که به غلامی معشوق در آمده و از نقصهایش را نمیفروشد.
هوش مصنوعی: حالت خوشی که در کنار تو وجود دارد، دل مرا از شوق پر کرده و داستان خوشیام را از زبان خودم روایت میکند.
هوش مصنوعی: حسرت و اندوهی که از غم دل دارم، به قدری عمیق و دردناک است که اشکهایم به شکل خون از چشمانم جاری شدهاند. این نمک (درد) که بر دل من نشسته، باعث شده که این همه رنج و فریاد را احساس کنم.
هوش مصنوعی: به خودت مطمئن نباش از من که دیوانهام، چون بیخیالی و جنون من به مراتب بیشتر از آن چیزی است که فکر میکنی.
هوش مصنوعی: زمانی که از آن لب نازک به خواستهام برسم، هر زمانی که او در کنارم باشد، من در میان این حس شیرین گم میشوم.
هوش مصنوعی: به خاطر جفای زخم تیر، دل را به زمین بگذار، زیرا که ما دوباره دل دادهایم و تیر همچون کمان پرتاب شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بنیت تو طعمهٔ صرف زمان شده
وی تربت تو سرمهٔ چشم روان شده
ای در سرای کسب خرامیده مردوار
از هفت خوان گذشته و در هشت خوان شده
از بی امل شدنت هنر بی عمل شده
[...]
ای چهرهٔ تو رشک مه آسمان شده
یاقوت فام دو لب تو قوت جان شده
خلقی ز عشقت ، ای چو مه آسمان بحسن
سرگشته همچو دایرهٔ آسمان شده
از بهر خستن دل عشاق دردمند
[...]
ای خفته تو ز خواب گران سرگران شده
از راه باز مانده و کاروان شده
در کاروانسرای فنا عاجز و غریب
وز پیش چشم مملکت جاودان شده
بس کاهلی و بی تو نخواهد به هیچ وجه
[...]
ای در عجم سلالهٔ اصل کیان شده
وی در عرب زبیدهٔ اهل زمان شده
نی نی تو را زبیده نخوانم کز این قیاس
روی سخات در خوی خجلت نهان شده
ای صد زبیده پیش صف خادمان تو
[...]
ای چون مسیح گوهر تو جمله جان شده
سجده کنان بصومعه آسمان شده
از علت کمال که بر تو ز چشم بد
ترسیده و هم ناقص و آخر همان شده
ای بی نظیر ساعد بوبکر پر هنر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.