صیدم نکرد غنچه لبی جز بگفتگو
من مرغ زیرکم ندهم دل برنگ و بو
من کیستم که دولت وصلش کنم خیال
خوش دولتی است گر گذرم در خیال او
در کعبه شرف چو سعادت نشد رفیق
اینهم سعادتی است که میرم بجستجو
داند که ملک حسن بود زان او از آن
شاهانه میکند سخن آنشوخ تندخو
اهلی بسوز اگر هوست پاکدامنی است
کین خرقه تو پاک نگردد بشست و شو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و longing (آرزو) است. شاعر به معشوق خود، که او را به زیبایی و لطافت گل توصیف میکند، ابراز احساسات میکند. او خود را در حال مستی و شوق به وصل معشوق میبیند و میگوید که این عشق به اندازهای عمیق و شدید است که جان او را به خطر میاندازد. شاعر از تشنگی خود برای محبت معشوق حرف میزند و به نوعی فراق و درد جدایی از او اشاره میکند. در نهایت، شعر بر پیوند عمیق بین شاعر و معشوق تأکید میکند و نشان میدهد که هیچ چیزی نمیتواند این پیوند را از هم بگسلد.
هوش مصنوعی: من به دلی که جز با گفتگو به دست نیامده افزون به زنگ و عطر آن، برای پرندهام نمیدهم.
هوش مصنوعی: من کی هستم که بتوانم به وصل او امیدوار باشم؟ این فقط یک خیال خوش است که اگر در آروزی او بگذرم، به نظر میرسد که دولت و خوشی به من روی خواهد آورد.
هوش مصنوعی: اگر در کعبه و مکانهای مقدس هم به سعادت نرسم، این خود یک نوع سعادت است که برای یافتن آن تلاش میکنم.
هوش مصنوعی: میداند که زیبایی در او وجود دارد، به همین خاطر آن شخص با لحن سلطنتی و با تندخویی دربارهاش صحبت میکند.
هوش مصنوعی: اگر هوای تو پاکدامنی است، باید خود را بسوزانی و به خودت سختی بدهی، زیرا این لباس تو هیچ وقت با شست و شو پاک نخواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کس که گشت ایران ویران بدست او
بسپرد جان بدولت بر شهریار نو
همچون فراسیاب کهن بود جان بداد
بر شهریار پور سیاوش بنار تو
آید چنو سوار دگر بر زمین اگر
[...]
ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو
آیی به حجرهٔ من و گویی که گَل برو
تو ماه تُرکی و من اگر تُرک نیستم
دانم من این قدر که به تُرکی است آب سو
آب حیات تو گر ازین بنده تیره شد
[...]
ماییم و نیم جان و جهانی و نیمجو
جان از برایِ می که ستاند زما گرو
ای یار اگر نداری طاقت گریز کن
چون از مصافِ عشق برآمد غریو و غو
میدانِ عشق و معرکۀ عشق و زخمِ عشق
[...]
عشق نوست و یار نوست و بهار نو
زان روی خوب روز نو و روزگار نو
چون در نیاید از در من نوبهار من
زانم چه خوشدلی که در آید بهار نو
در نوبهار چون تو نهای در چمن مرا
[...]
هستم بجستجوی تو پوینده کو بکو
باشد که با توأم فتد از دست روبرو
عشقت درید پیرهن صبر من چنانک
نتوان بدست عقل توان کردنش رفو
گر بگذری بشهر ز غوغای عاشقان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.