ز جور مدعی گویم که کم آیم بکوی تو
ولی بی اختیارم شوق می آرد بسوی تو
اگر مهر تو و بخت من بد روز این باشد
ز دنیا بایدم رفتن بداغ آرزوی تو
ندارم طاقت نادیدنت هرچند میدانم
که سوزم میشود افزون چو می بینم بروی تو
چو تاب صحبتم نبود همان بهتر که بنشینم
بخاک آستان و گوش دل بر های و هوی تو
تو هم یادیکن از اهلی بپرس از حال او باری
که آنبیچاره عمرش صرفشد در گفتگوی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات خود نسبت به محبوب میپردازد. او میگوید که جهان به خاطر محبوبش شاد است و هیچکس به غم او توجهی ندارد. همچنین تأکید میکند که آشفتگی و بلای جان او تنها به خاطر وجود محبوب است. شاعر در بیان عشقش از اشک و خون استفاده میکند و میگوید که جز درد و غم نصیبی ندارد. او آرزوی سوختن در آتش عشق را دارد و احساس میکند که در این احساساتش، دیگران نیز باید به او احساس احترام کنند. در نهایت، شاعر به نوعی درماندهی از سوی محبوب درخواست میکند، چرا که در حسرت عشق او زندگی میکند.
هوش مصنوعی: از ظلم و ستم مدعی میگویم که اگرچه کمتر به خاطر تو میآیم، اما به طور ناخودآگاه عشق و شوق من مرا به سوی تو میکشاند.
هوش مصنوعی: اگر محبت تو و سرنوشت من به این شکل است، باید از دنیا بروم و تنها در حسرت تو باقی بمانم.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم تحمل جدایی از تو را داشته باشم، هرچند میدانم که اگر تو را ببینم، درد من بیشتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی که نمیتوانم با تو صحبت کنم، بهتر است که در آستانهات نشسته و با دل مشتاق به شنیدن صدای تو گوش فرا دهم.
هوش مصنوعی: از اهلی بپرس که حالش چطور است، چون این بیچاره عمرش را در گفتوگو با تو گذرانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیست گشاده چشم من جز به خیال روی تو
بسته کس نشد دلم جز به شکنج موی تو
هر سحری چو بیدلان آیم و بر تو بنگرم
از پی آنکه شد مرا فال خجسته روی تو
پیش من آ که ساعتی با تو مگر دمی زنم
[...]
گر به خطا کنم نگه یک سر مو به روی تو
باد مرا بدین گنه روی سیه چو موی تو
بود دلم ز غصه خون شوق تو برد ازو سکون
همدم اشک لاله گون روی نهاد سوی تو
گه به من گدا خوشی گاه ز من جدا خوشی
[...]
آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو
منصب پاسبانیم داده به گرد کوی تو
چیست اشاره چون زیم حکم چه میکند بگو
در بد و نیک عشق من رد و قبول خوی تو
پای فرشته چون مگس برده فرو در انگبین
[...]
همچو غبار اگر شوم، در ره آرزوی تو
جذبه شوقم آورد، رقصکنان به کوی تو
با همه کس ز بیخودی، عشق ترا بیان کنم
گر دهد اضطراب دل، فرصت گفتوگوی تو
بر تو و بر وفای تو، دل چه نهم که هر زمان
[...]
باز بهم برآمده طره مشکبوی تو
تا بخطا چه میکند نافه تو بتوی تو
نافه بناف آهوان خون شده زلف وامکن
پرده مکش که گل درد پرده خود ببوی تو
گه بهوای سرمه و گاه ببوی غالیه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.