کاش آنزمان که سوخته میشد ستاره ام
میسوخت اول این جگر پاره پاره ام
گاهی که تیغ خشم کشی، در میانه ام
وانگه که بزم عیش کنی بر کناره ام
چندانکه بیش بنگرمت تشنه تر شوم
ز آب حیات سیر نسازد نظاره ام
تا کی خورم چو صورت سنگ از زمانه زخم
من سخت دل نه آدمیم سنگ باره ام
بهر خدا شفاعت یاران مکن قبول
زارم بکش که نیست جز این هیچ چاره ام
ایشمع حسن اینهمه گرمی چه حاجتست
من آن خخسم که منتظر یکشراره ام
جان گر قبول ورنه قبول اختیار ازوست
اهلی درین معامله من هیچکاره ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و درد ناشی از آن است. شاعر احساس غیرت و عواطف شدید خود را نسبت به معشوق ابراز میکند و از ستمها و مصائبی که از طرف معشوق میکشد، سخن میگوید. او به شدت نسبت به عشقش وابسته است و حاضر است در برابر درد و رنج، فدای آن عشق شود. همچنین به تمثیلهایی از حرم و کعبه اشاره میکند و نشان میدهد که این عشق برایش مقدس و ارزشمند است. شاعر در این شعر به زیبایی و شکوه عشق و چالشهای آن پرداخته است.
هوش مصنوعی: ای کاش آن زمان که ستارهام در آتش سوخت، این دل شکسته و پارهپارهام اولین چیزی بود که میسوخت.
هوش مصنوعی: گاهی که به شدت عصبانی میشوی و بر من غضب میکنی، و گاهی هم وقتی در حال خوشگذرانی و لذت بردن هستی، کنار من هستی.
هوش مصنوعی: هرچه بیشتر به تو نگاه میکنم، احساس نیاز و تشنگیام بیشتر میشود؛ چرا که فقط تماشای تو نمیتواند من را سیراب کند.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به اندازهٔ سنگ، زخمهای زمان را تحمل کنم و سختیها نظیر سنگ دل نیستند. من آدمی هستم که میتوانم احساس کنم و درد بکشم.
هوش مصنوعی: بدون در نظر گرفتن شفاعت و کمک دوستانم برای من، به خاطر خدا تحمل نمیکنم و هرچه که هست، به مدت و حال زارم تن میدهم، چون غیر از این راهی برای حل مشکل من وجود ندارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی زیبایی و جذابیت وجود دارد، دیگر چه نیازی به گرما و هیجان است؟ من خودم را آماده کردهام و منتظرم تا یک جرقه یا شعله کوچک، همه این احساسات را به اوج برساند.
هوش مصنوعی: اگر جان بپذیرد که این راه را برود خوب است، وگرنه انتخاب و اختیار تنها از اوست. من در این کار هیچ نقشی ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کردی ز راندگان در خود شماره ام
در کوی تو نه سگ نه گدایم چه کاره ام
روزی نشد ز سیر سرشکم لقای تو
خالیست از فروغ سعادت ستاره ام
گر در میان بزم خودم جا نمی دهی
[...]
از آفتاب رنگ نبازد ستاره ام
دل زنده از محیط برآید شراره ام
خورشید محشرست دل آتشین من
صبح قیامت است گریبان پاره ام
نور نگاه چشم غزالان وحشیم
[...]
هر پاره ای فتاده به جایی ز جور یار
چو لشگر شکسته دل پاره پاره ام
دل دامنم گرفت و ز غم شکوه می نمود
کو جای من گرفته و من برکناره ام
کاری نساخت زاری من پیش دشمنان
[...]
مشغول یاد اوست دل پاره پاره ام
رقصد ز شوق بر سر مژگان نظاره ام
روزی که فال منصب دیوانگی زدم
زنجیر سبحه گشت پی استخاره ام
تا شد زگریه ام شفقی رنگ آسمان
[...]
خون می چکد چو مرغ کباب از نظاره ام
شرمنده است پرتو مه از ستاره ام
گردیده آب زهره برق از شراره ام
چون لعل اگر چه در جگر سنگ خاره ام
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.