حسرت فرو خورم چه به رویت نظر کنم
وانگه بگریه افتم و از دل به در کنم
مست از می خیال توام آنچنان که نیست
پروا که با تو نیز سخن یا نظر کنم
تو مست جام غیری و مهمان دیگری
من در تنور سینه کباب جگر کنم
خواهم ز رشک یاری آنشمع ای رقیب
آهی کشم که بزم تو زیر و زبر کنم
اهلی اگرچه جور ز حد شد گمان مبر
کاندیشه حریفی و یار دگر کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به بیان حال خود میپردازد و نشان میدهد که چگونه عشق و دلتنگی او را به حالتی شکستخورده و آسیبدیده درآورده است. او خود را مانند چنگی که پیر و شکسته شده توصیف میکند و از نالههایش پیداست که دلی شکسته دارد. او به دیوانگی ناشی از عشق و نابودی زندگیاش اشاره دارد و میگوید که همه اصول و قاعدههای زندگیاش به هم ریخته است. شاعر خود را همچون غنچهای میبیند که به نسیم معطر عشق پاسخ میدهد و از کارهای انجامشده و احساساتی که سبب دلشکستگیاش شده، ابراز شرمندگی میکند. در نهایت، او با بیان ناراحتیاش از شرایطش، نشان میدهد که همچنان این درد و شکست در وجودش باقی است.
هوش مصنوعی: حسرت و غم خود را پنهان میکنم تا به چهرهات نگاه کنم، اما سپس ناچار میشوم که بر افکار و احساسات خود غلبه کنم و بغض خود را بشکنم.
هوش مصنوعی: من آنقدر غرق در خیال تو هستم که دیگر اهمیتی نمیدهم با تو صحبت کنم یا به تو نگاه کنم.
هوش مصنوعی: تو از شرابِ کس دیگری مست شدهای و مهمان دیگری هستی؛ اما من در درون خودم مثل کبابی در تنور، دلم به شدت میسوزد و عذاب میکشم.
هوش مصنوعی: میخواهم به خاطر حسادت به دوستی آن شمعی که در بزم توست، آهی بکشیم که جشن و حال تو را بر هم بزنم.
هوش مصنوعی: هرچند که ممکن است رفتار یا سختیهایی که دچارش شدم زیاد باشد، اما فکر نکن که من از روی حسادت یا دشمنی با رقیب دیگری چیزی میگویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزی من آخر این دل و جان را خطر کنم
گستاخوار بر سر کویش گذر کنم
لبیک عاشقی بزنم در میان کوه
وز حال خویش عالمیان را خبر کنم
جامه بدرم از وی و دعوی خون کنم
[...]
تاذکر همتت به جهان در سمر کنم
گوش فلک ز مدحت تو پر گهر کنم
نی پای آن که از سر کویت سفر کنم
نی دست آنکه دست به زلف تو در کنم
چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش
ممکن نشد که لوح صبوری ز بر کنم
ماهی متاع صبر کنم جمع و ز آب چشم
[...]
روزی کزین سراچه سفلی گذر کنم
وانگه به سوی عالم علوی سفر کنم
کرّوبیان عرش و مقیمان قدس را
از درد خویش و حسن تو یک یک خبر کنم
از گریه فرش را همه در موج خون کشم
[...]
گفتم که یک شبی سوی جانان گذر کنم
دزدیده در جمال رخ او نظر کنم
دلبر اگرچه از من بیچاره غافلست
او را ز حال زار دل خود خبر کنم
باشد که پای بوس زنم افتد اتّفاق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.