اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۱

پیرم چو چنگ با قد پرخم شکسته ام

از ناله ظاهر است که محکم شکسته ام

دیوانه ام ز عشق و هلاک خود

اسباب زندگی همه درهم شکسته ام

آنم که همچو غنچه ببوی نسیم می

صد شیشه صلاح بیکدم شکسته ام

عشقم سبوی عمر شکست و سفال من

باقیست تا نگه کنی آنهم شکسته ام

اهلی بآه و ناله شکستم دل حزین

شرمنده ام که آینه جم شکسته ام