لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
ادیب الممالک

سردار مکریان که بدش نام سیف دین

اندر هنر متین شد و اندر سخن بلیغ

تیغی کشیده بود بر اعدای ملک و دین

اندر نیام کرد قضا آن کشیده تیغ

چون ماه بدر بود و سپهرش هلال کرد

یا آفتاب بود و نهان شد بزیر میغ

کلک امیری از پی تاریخ رحلتش

با خون دیده و دل بنوشت «صد دریغ »

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
نصرالله منشی

دست زمانه یاره شاهی نیفگند

دربازوی که آن نکشیده است بار تیغ

ابن یمین

عزمم درست گشت که نارم دگر بکف

مدح کسی که هست بدو هجو هم دریغ

میغند این خسان به نپاشیدن عطا

ز آنرو که جمله صاعقه بارند همچو میغ

ابن یمین ز همت دونان کرم مجوی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه