در مشهد کویت آمده بود
سرمست دی از خمار باده
مادر زن خویش را گرفت او
چون توپ بیاری عراده
نیمی چو ز شب گذشت دیدم
کامد به سرای رو گشاده
این بنده ز جای جسته گفتم
ای قوم دیگر چه روی داده
گفتند قلی ز عشق لیلی
در مضج قیس رو نهاده
گفتم بزنید آقلی را
کاین پای غلط بجا نهاده
دستش شکنید و مغز کوبید
تا برگردد ازین اراده
یک چند تن از ملازمانم
دیدم که برویش اوفتاده
بیچاره بریز چوب ایشان
می خواند عدیله و شهاده
این نص حدیث و صدق محض است
باور منما ازین زیاده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در مشهد، مردی مست از نوشیدنی به خانه مادرزنش رفت و او را مانند توپ به بازی گرفت. بعد از نیمه شب، متوجه شدم که چیزی عجیب در حال وقوع است. وقتی پرسیدم موضوع چیست، گفتند که "قلی" به عشق "لیلی" کارش به حالت افراطی رسیده است. من خواستم او را تنبیه کنم که یکی از ملازمانم به او حمله کرد و کمی دچار درگیری شدند. در نهایت، او به خواندن آیات مذهبی پرداخت و همه این اتفاقات را تلخی و واقعیت زندگی خواند.
هوش مصنوعی: در مشهد، شخصی به شدت شاد و سرمست از اثرات باده به سر میزند و حال و هوای خوبی دارد.
هوش مصنوعی: مادر زنش را گرفت و مانند توپ در بازی به جلو رفت.
هوش مصنوعی: نیمه شب که گذشت، متوجه شدم که به خانهام آمدند و در آن به روی ما باز شده است.
هوش مصنوعی: این خدمتگزار از جای خود برخاست و گفت: ای مردم، چه اتفاقی افتاده است؟
هوش مصنوعی: گفتند قلی که قیس به خاطر عشق لیلی در حال ناراحتی و درد کشیدن است.
هوش مصنوعی: به کسی که در مسیر نادرستی قرار گرفته، گفتم که برایش تنبیه کنید تا به اشتباهاتش پی ببرد و راه درست را پیدا کند.
هوش مصنوعی: دستش شکست و مغز او آسیب دید تا از این تصمیم خود بازگردد.
هوش مصنوعی: چند نفر از نزدیکانم را دیدم که به پای او افتادهاند.
هوش مصنوعی: بیچاره، چوبی که به دست آنهاست، صدای استمداد و شهادت را به گوش میرساند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که آنچه بیان شده، حقیقتی واضح و شفاف است و نیازی نیست که به جزئیات بیشتری پرداخته شود یا در آن تردید کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معشوق و بهار و باغ و باده
بادا همه را خدای داده
خوش باشد باغ و سبزه خاصه
باحوروشی پری نژاده
جانا سوی باغ کی خرامی
[...]
از هفت خزینه در گشاده
بر چهار گهر قدم نهاده
ای پای بر آسمان نهاده
دستت در گنجها گشاده
آوازه جود زر فشانت
در گنبد سیم گون فتاده
روی از لطفت چو گل ز مهتاب
[...]
ای از پی حلّ و عقد دایم
در بند و گشایش او فتاده
جز با محرم ز غایت حفظ
راز دل خود برون نداده
سرکوفته یی و از صلابت
[...]
جان آمده در جهان ساده
وز مرکب تن شده پیاده
سیل آمد و درربود جان را
آن سیل ز بحرها زیاده
جان آب لطیف دیده خود را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.