شها ببین عمل عالم مکرم را
ببین جناب شریعتمدار اعظم را
روا بود که باسلام گوید المسلم
هر آنکه بنگرد این مفتی مسلم را
اگر نبود خود این پیشوای برصیصا
که بود زنده کند استخوان بلعم را
رساله ای که نوشته است دوش میخواندم
مگر که اخذ کنم حکمهای محکم را
بهر خطیش بدیدم هزار گونه خطا
درون هر رقمی صد هزار ارقم را
یکی به صفحه اول نوشته بد که حرام
مباح شد به مریدان اگر چه شلغم را
دیگر نوشته که مال یتیم اگر بینی
ببلع و هیچ میفکن بر ابروان خم را
ربودن بز و میش از میان مهرآباد
غنیمت است کنون چه زیاد و چه کم را
دگر نوشته که گشته است تازه زخم دلم
طبیب گفته علاجش چهار مرهم را
یکی زخان حسن آب و ملک مهرآباد
چنان برم که گرفتم حصار حاتم را
دوم به طشت طلا خون حلق یحیی را
بریزم و نهراسم تف جهنم را
سوم به فرق علی ضربت آنچنان بزنم
که آشکار کنم کار ابن ملجم را
چهارم آنکه چو احکام فلسفی خواندم
بباید آنکه مکذب شوم پسر عم را
شنیدم این حکمی دوش با مریدان گفت
چرا سجود کنید این خدای مبهم را
خدای را ز عناصر همی قیاس کنید
که عنصر است مؤثر جمیع عالم را
برو به خدمت مانکجی مجوس برس
اگر بخواهی تقلید حی اعلم را
شها مگر به سریر تو داد خویش آرم
به صولت تو نمایم علاج این غم را
مگر تو دیده اسفندیاریش بکنی
وگرنه بشکند این صدهزار رستم را
خدای را ملکا جرم خانه زاد چه بود
که ریخت ساقی گردون به جامش این سم را
سلیل شیر خدایم چه کرده ام که چو صید
بمن گماشته قهر تو این معلم را
ز اشتهای فزونی که دارد این ملحد
چو اژدها به نفس خشک میکند یم را
شنیده بودم اهریمن از طریق حسد
به خلد رفت و فریبنده گشت آدم را
کنون بدیدم بفریفت این مه طلعت
مهین جناب جلالت مآب صارم را
به اشتباه به درگاه صارم الدوله
ز پیش برد بسی باطل مجسم را
ایا شهی که نظیرت ندیده دیده دهر
مگر به چرخ چهارم مسیح مریم را
به قهر خویش بگو تا ز مهر زنده کند
پی نوشتن این قصه ابن اعثم را
ترا به تاج و به تخت و نگین شه سوگند
که بشکنند فرو حشمت کی و جم را
کز آتش دم شمشیر تیز خود ای شه
به خاندان وی افکن بساط ماتم را
فرو کش از دل سختش درخت نخوت را
برون کن از سر و مغزش غرور درهم را
بشکر آنکه خدا داد بر تو افسر و گفت
حمایتی کن شرع رسول خاتم را
اگر مخرب دین را رها کنی فردا
چه عذر داری پیغمبر مکرم را
منم وکیل ز شاهان شرع پیغمبر
که راضیند ز شاخه اش فروکشی نم را
به اعتقاد من از عدل شه نمی ترسد
کسی که خوف ندارد خدای عالم را
گر از سموم حسام تو بودش اندیشه
نمی شکست به هم شاخه های خرم را
نمی فزود به من مالیات ملکی خود
نمی ربود ز ناخن شکار ضیغم را
نمی گشود به سرباز شه طریق فرار
نمی نمود چنین کارهای اعظم را
کسی نمیشد بستی بسوی دارالکنز
کسی نمی دید اطریشی معمم را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش شخصیتهای عالم و مذهبی میپردازد و به نقد برخی از آرا و رفتارهای خاص آنها اشاره میکند. شاعر به درستی و بیعدالتیهای پنهان در احکام دینی معترض است و به اعمال نادرست علمای دینی و فقهی که گاهی منجر به فتواهای نامعقول و حرام میشود، انتقاد میکند. او به قدرت و نفوذ علمای دینی اشاره کرده و میگوید که بدون داوری صحیح و بررسی دقیق، احکام غلطی صادر میشود که به دین و مومنان آسیب میزند. در نهایت، شاعر دعا میکند که حاکم بتواند با انصاف و بر اساس عدالت عمل کند و از خشم و غرور بپرهیزد تا دین و بنیادهای آن حفظ شود.
هوش مصنوعی: ای شاه، عمل و کار عالم محترم را ببین و نیکوکار بزرگ را مشاهده کن.
هوش مصنوعی: هر مسلمانی که این مفتی مسلمان را ببیند، واجب است که بر او سلام کند.
هوش مصنوعی: اگر پیشوای برصیصا نبود، چه کسی میتوانست استخوان بلعم را زنده کند؟
هوش مصنوعی: دیشب کتابی را میخواندم که در آن به نکات مهمی اشاره شده بود، تا بتوانم از آن قوانین و اصول محکم را استخراج کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر نوشتههایت، اشتباهات زیادی را در آن مشاهده کردم و در هر یک از آنها، تعداد زیادی مشکل و نواقص وجود داشت.
هوش مصنوعی: کسی بر روی صفحهای نوشته که چیزی که قبلاً ممنوع بوده، به شاگردان اجازه داده شده است، حتی اگر مربوط به شلغم باشد.
هوش مصنوعی: اگر مال یتیم را ببینی، آن را به تصاحب بگیر و هیچ چیزی را به خاطر ملاحظه کسی کنار نگذار.
هوش مصنوعی: گرفتن بز و میش از محل مهرآباد یک موفقیت و نعمت به حساب میآید، حال چه تعداد زیادی باشند و چه کم.
هوش مصنوعی: زخم دل من به تازگی بدتر شده است و پزشک گفته که برای درمان آن باید از چهار نوع پماد استفاده کنم.
هوش مصنوعی: یکی از زیباییهای زندگی را میگیرم و چنان به آن میپردازم که حریم و مرزهای بشریت را درنوردیدهام.
هوش مصنوعی: من میخواهم خون یحیی را در ظرف طلا بریزم و جوهره جهنم را به آن بیفزایم.
هوش مصنوعی: میخواهم ضربهای به سر علی بزنم که نشان دهم کار ابن ملجم چه بود و آن را آشکار کنم.
هوش مصنوعی: چهارمین نکته این است که وقتی احکام فلسفی را میخوانم، لازم است که پسرعمویم را تکذیب کنم.
هوش مصنوعی: گفته شده که در شب گذشته، شخصی با پیروانش صحبت کرده و از آنها پرسیده چرا باید در برابر این خدای نامشخص و نامعلوم سجده کنند.
هوش مصنوعی: برای درک قدرت و تأثیر خداوند، میتوان او را با عناصر طبیعی مقایسه کرد، زیرا همانطور که عناصر در ایجاد و تغییر جهان نقش دارند، خداوند نیز مؤثر و منشأ همه چیز در عالم است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از بزرگترین و بهترینها یاد بگیری، به خدمت مانکجی مجوس برو و از او درس بگیر.
هوش مصنوعی: ای جانم، آیا با قدرت و جلال تو میتوانم به آرامش برسم و درمانی برای این غم پیدا کنم؟
هوش مصنوعی: اگر تو به دیدن زیبایی های او نرسی، هزاران رستم هم بهت نمیرسند و شکست میخورند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شاعر از خداوند میپرسد چه گناهی از یک نفر درباری یا وابسته به سلطنت صورت گرفته که باعث شده ساقی آسمان چنین شرابی را به جام او بریزد. به عبارتی، شاعر از بیعدالتی یا تقدیر ناخواسته در زندگی میگوید.
هوش مصنوعی: من شیر خدا هستم، اما نمیدانم چه کردهام که مثل طعمهای در دام قهر تو گرفتار شدهام و این معلم نیز برایم تعیین شده است.
هوش مصنوعی: این ملحد به اندازهای پرشور و طلبکار است که مانند یک اژدها، در تنفس خود دریا را خشک میکند.
هوش مصنوعی: شنیدهام که اهریمن با حسد به بهشت وارد شد و آدم را فریب داد.
هوش مصنوعی: اکنون دیدم که این چهره زیبا و با وقار، صارم را فریب داده است.
هوش مصنوعی: به طور نادرست، بسیاری از موضوعات بیاهمیت و بیمحتوا را به پیشگاه صارم الدوله آوردهاند.
هوش مصنوعی: آیا شاهی همچون تو در دنیا دیده نشده، مگر اینکه در دایره چهارم، مریم مقدس را در نظر آوریم؟
هوش مصنوعی: به خاطر ناراحتیاش بگو تا از محبتش این داستان ابن اعثم را دوباره زنده کند.
هوش مصنوعی: من به تاج و تخت و نگین پادشاهی تو سوگند میخورم که روزی فرا خواهد رسید که این ثروت و شکوه به زیر پا انداخته خواهد شد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، با تکیه بر قدرت و تیزی شمشیرت، بساط غم و اندوه را بر سر خاندان دشمنان بیفکن.
هوش مصنوعی: بیرون بران حس تکبر و خودخواهی را که در دلش ریشه دوانده و غرور را از ذهنش دور کن.
هوش مصنوعی: خوشحالم که خداوند به تو تاج و افتخار داده و از تو خواسته که از دین پیامبر آخرالزمان حمایت کنی.
هوش مصنوعی: اگر کسی که به دین آسیب میزند را رها کنی، فردا چه توجیهی برای پیغمبر بزرگوار خواهی داشت؟
هوش مصنوعی: من نمایندهای هستم از جانب پادشاهان که دین پیامبر را میشناسند و از این که باران بر زمین بیفتد، خرسند هستند.
هوش مصنوعی: به نظر من، کسی که از خداوند با عظمت نمیترسد، هرگز از عدالت پادشاه نمیترسد.
هوش مصنوعی: اگر افکار کسی به خاطر زهر سلاح تو باشد، درختان سرسبز هرگز به هم نمیافتند.
هوش مصنوعی: من مالیات زیادی از خودم نمیگیرم و به دنبال صیدهایی نیستم که از آنها بهرهبرداری کنم، همانطور که شیر به راحتی نمیتواند شکارش را از چنگال ناخنهایش بیرون بکشد.
هوش مصنوعی: سرباز شه به هیچ عنوان راه فراری پیدا نمیکرد و این کارهای بزرگ را انجام نمیداد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتوانست به سوی محل گنجها بیاید، چرا که کسی نمیدید که طلبهای از اتریش آمده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز فضل داشته آدمی و آدم را
ز صنع ساخته هشده هزار عالم را
زهی به تیغ شجاعت گرفته عالم را
حدیث جنک تو جان تازه کرد ستم را
ابولمظفر منصور قاسم پرناک
که جرعه نوشی جامت نمیسزد جم را
غمی نماند جهان را بیمن دولت تو
[...]
منم که یافته ام ذوق صحبت غم را
به صبح عید دهم وعده ی شام ماتم را
ز لاف صبر بسی نادمیم، طعنه مزن
مروت که ملامت بلاست ملزم را
به لذت ابد ار زنم او دلا مژده
[...]
مَکِش زِ دستِ من، آن ساعدِ نِگارین را
که خون زِ دستِ تو، بسیار دَر دل است، مَرا
منم که داغ دلم دشمن است مرهم را
نمیدهم به شب قدر روز ماتم را
خدنگ یار مگر چاک سینهام بگشود؟
که سوخت شعله طوفان عشق عالم را
به گلشنی که نسیم دلم گذشته بر آن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.