گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ادیب الممالک

بت من چه این داستان می سرود

ببحر تقارب تقرب نمود

فعولن فعولن فعولن فعول

چه خوش باشد این سنجه با چنگ و رود

گریوه بود پشته و نهر رود

زبر از فراز است و زیر از فرود

چو بر بت بود بربط م و چنگ صنج

کمانچه غژک دان و عود است رود

ربابه رواده بود و جد م و شت

طرب را مشستی و خنیا سرود

سیاه آبه زاگاب و آمه دوات

سلام است زندش تحیت درود

حسد تیورک غبطه پژمان بود

جگر خون دل دان و اندوه دود

همان مرده ریگ است میراث وارث

زیان است خسران و نفع است سود

چو نیروی پنداره شد واهمه

همان مکر و اندیشه دان نیرنود

زره پوش و خفتان و خرپشته شد

دگر ترک و گبر است هم نام خود

جماد و گیا بسته و رسته دان

بسیط است کامود و ضد اشکیود

چو خدیه مضاف است و مطلق بود

همان موکده بشنو این نکته زود

«سبک موکده » عنصر آتش است

«گران موکده » عنصر خاک بود

گران خدیه آب و سبک خدیه باد

سبب رون و اندیشه و بهره بود

کشک عقعق و سعوه سنگانه دان

بود غاز خربت قطاع اسفرود

هزار است بلبل م غراب است زاغ

کلنگ است گرگی عقاب است مود

صنوبرم بود ناژو و کاژو توژ

تبر خون چو عناب توت است تود

بشین و گهر ذات و وصف است زاب

چو اویش هویت وجود است بود

همان گبر و ترسا و تیداک را

مجوس و نصاری شمر با جهود

بسودن بسفتن چو سائیدن است

خراشیدن رخساره گوئی شخود

بلارک پرند است و آتش زنه

بود زند و غودان خف و پود و هود

هنایش اثر حاجت آیفت دان

فلیوه بود هرزه غره فنود

تمطی است فنجا و خمیازه خاژ

فلانه لود تار و پوده است پود

چو ناویژ مغشوش و بیژه است ناب

نبهره بود قلب و نو نابسود

بنفشه بود فرمه شاهسپرم

چو ریحان و سنبل بود آبرود