شد چار صف آراسته اندر بر جمشید
از مردم این بوم که والا گهرانند
«کاتوز» بدان طایفه گویند که از دین
وز دانش و فرهنگ و هنر با خبرانند
نیسار شد آن قوم سلحشور و سپاهی
کاندرگه کوشش همه صاحب هنرانند
دهقان و کشاورز بود مرد نسودی
اهنو خوشیان طایفه پیشه ورانند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند
بیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانند
کس نیست که پنهان نظری با تو ندارد
من نیز بر آنم که همه خلق بر آنند
اهل نظرانند که چشمی به ارادت
[...]
آنها که نظرباز به نو خط پسرانند
بی چشم بداز جمله بالغ نظرانند
این زهدفروشان ز خدا بیخبرانند
این دست و دهن آب کشان پاک برانند
غیر از گهر عشق که پاینده و باقی است
[...]
مرغان اولی اجنحه، کاندر طیرانند
از حسرت مرغان قفس بیخبرانند
در حیرتم از دردکشان کز همه عالم
دارند خبر، گرچه ز خود بیخبرانند
جز من، دگران را مکن از جور خود آگاه
[...]
مستان تو از جام ازل باده خورانند
تا صبح ابد از دو جهان بیخبرانند
در راه طلب سر بنهد طالب مقصود
آنان که بنالند زپا نو سفرانند
زهاد پس از زهد بمیخانه گرایند
[...]
خوبان که در آیینه رخ خود نگرانند
دانند که عشاق چه صاحبنظرانند
در کوی محبّت چه عجب مرحله سنجند
در بحر حقیقت چه گرامی گهرانند
کاش آن مه خورشید نشان چهره نمودی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.