گنجور

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

عید است و مرا در طلب باده شتاب است

خورشید مرا ساغر و یاقوت شراب است

با بوسه لعلش نخورم باده گلگون،

کانجا که بود بوسه، بلی باده چو آب است

با چشمه حیوان لبش کوثر و تسنیم

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

شکر شده عالمی ز قندت

من بنده لعل نوشخندت

تنها نه دلم به زلفت آویخت،

هر جا که دلی، اسیر بندت

رخساره به آفتاب منمای

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

ای چرخ زمین آستانت

خورشید، غلام پاسبانت

سام آمده صیدی از کمندت

رستم شده زالی از کمانت

کاووس ملازم رکابت

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

ای ماه وشان همه غلامت

خورشید رخان اسیر دامت

در ناف غزال خون گره کرد

یک چین ز دو زلف مشک قامت

بی رخصت ما کشیده ای جام

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

گشتیم همه عالم و جای دگری نیست

دیدیم و ز سودای غمت خوبتری نیست

تا شیفته سامان گذرد خاطرم ای دوست،

از زلف تو در خاطرم آشفته تری نیست

سرتاسر نخجیرگه عشق مپندار،

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

مهر چهری که منور بصر کوکب از اوست

جلوه طرّه طلعت نه، که روز و شب از اوست

مطرب و ساقی از آن بی خود و مستند مدام،

که دف و بربط و نی، جام و می و مشرب از اوست

عضو، عضو وی اگر دل برباید چه عجب،

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

آن که در عشق بتان هر نفسش فریاد است

نیست عاشق، هوسی دارد و بی بنیاد است

عجب ازمرحله عشق بتان است بسی،

ای بسا شیر، که آهو بچه اش صیاد است

ز اشتیاق لب چون شکر شیرین، خسرو

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

روی و لب و تن و ذقن یار نازک است

مانند برگ نسترن، این چار نازک است

گر سیم و زر طلب کند و جسم و جان و سر

منت پذیر شو که دل یار نازک است

ای دل خیال بوس لب آن صنم مکن

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

ای، دل ما غرق خون از نوک تیرت

غرق خون مپسند، صید دستگیرت

ای کمان ابرو، بنازم شست و دستت

صید بتوان کرد، هر جا رفت تیرت

در صفت نخجیر، از پیکان مژگان

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

خرم دلی که کشته تیغ جفای توست

خرم تر آن که زنده مهر و وفای توست

اینک دلی شکسته و جانی گداخته،

از ما اگر قبول کنی، از برای توست

دل را که بر هوای بزرگی و فرّ و جاه

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

ما را هوای باده یاقوت‌فام توست

ساقی ببخش بوسه، که آن می به جام توست

ما همچو سکه زر خالص گداختیم

دریاب ای که سکه خوبی به نام توست

مرغ دلم، ز حلقه زلفت رها مباد

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

ما را طمع ز ساقی مجلس شراب توست

و از مطرب آرزوی سرود رباب توست

جانم فتاده همچو سکندر ز تشنگی،

در ظلمتی که چشمه حیوانش آب توست

معمور مسکنی است، که ویران پذیر نیست

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

در کنگر سپهر، هنر داستان ماست

کیوان آسمان سخن، پاسبان ماست

افزون تر از فزونی نجم است، نظم ما

روشن تر از بنان عطارد بنان ماست

نظمی که پشت فکر ز حملش دو تا شود

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

جز ملک محبت به جهان مملکتی نیست

جز بندگی دوست، در آن سلطنتی نیست

دل می سپرم در دهن افعی زلفت،

در فکرت دیوانه، مرا مشورتی نیست

از مرحمت آزاد غمت را بنوازی

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

چون سرو دلارای قدت در چمنی نیست

افسوس، که این سرو به باغ چو منی نیست

گفتم به دل، از سرو قدت نسترن آرم

در هیچ گلستان چو قدت نسترنی نیست

مانند تو ای باغ گل و معدن شکر،

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

ابر نیسان به چمن بار دگر باران ریخت

گلبن از باد سحر، گر به سر یاران ریخت

امشب ای بنده بنه خواب، که آن هندوی زلف،

اشک یاقوت وش از دیده بیداران ریخت

لب چون لعل تو شد غنچه سیراب از خون،

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

حق انصاف عجب مملکتی مسکن ماست

پیر ما، پیرو ما، رهبر ما، رهزن ماست

ما در این شهر امیریم که از همت دوست

آفتاب فلکی، کودکی از برزن ماست

ما به بازار غمش، جوهریان عجبیم

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

نوبهار آمد و هرکس به هوای چمن است

نوبهار منی و روی تو بستان من است

حیوانی است که بی گلشن آن روی نکوی

خاطرش را هوس سبزه و میل چمن است

آدمی را که در این فصل بباید طربی

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

ماه ما را آسمانی دیگر است،

سرو ما را بوستانی دیگر است

گو دگر کیوان مده زحمت به خویش،

کاین فلک را، پاسبانی دیگر است

ساکن این ملکم و از یمن عشق،

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

مهر و وفا سرشته به آب و گل تو نیست

یا آن که آشنایی ما، در دل تو نیست

رشکم ز میل توست، به اغیار، ورنه من،

باور نمی‌کنم که کسی مایل تو نیست

منزل گزیده‌ای و کرم کرده‌ای ولیک،

[...]

افسر کرمانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۱
sunny dark_mode