گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۱

 

که‌ام من از نصیب عالم اظهار مأیوسی

غبار دامن رنگی صدای دست افسوسی

حباب این محیطم مفت دیدنهاست اسرارم

پری زیر بغل می‌گردم از مینای محسوسی

ندانم تیغ قاتل از چه گلشن داده‌اند آبش

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳۱

 

ازین ‌نه منظر نیرنگ تا برتر زنم جوشی

نفس بودم سحر گل کردم از یاد بناگوشی

تپشها در هجوم حیرت دیدار گم دارم

نگاه ناتوانم غرقهٔ توفان خاموشی

زتمکین رگ یاقوت بست ابریشم سازم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳۳

 

خیالش بر نمی‌تابد شعور، ای بیخودی جوشی

نمی‌گنجد به دیدن جلوه‌اش ای حیرت آغوشی

ضعیفیها به ایمای نگاه افکند کار من

چو مژگان می‌کنم مضرابی آهنگ خاموشی

از آن نامهربان منت‌کش صد رنگ احسانیم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳۴

 

به گرد سرمه خفتن تا کی از بیداد خاموشی

به پیش ناله اکنون می‌برم فریاد خاموشی

در آن محفل که بالد کلک رنگ آمیزی یادت

نفس با ناله جوشد تا کشد بهزاد خاموشی

جنون جانکنی تا کی دمی زین ما و من شرمی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳۷

 

جهان‌کورانه دارد سعی نخجیری به تاریکی

به هرکس وارسی می‌افکند تیری به تاریکی

چراغ دل به فکر این شبستان‌ گر نپردازد

ندارد مردمک هم رنگ تقصیری به تاریکی

امل سست است از نیرنگ این چرخ‌کهن یکسان

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴۷

 

ز نیرنگ خیال طفل شوخ شعله در چنگی

شرر حواله گردیده‌ست تا گردانده‌ام رنگی

تجلی صیقا دیدار چون آیینه‌ام اما

نمی‌باشد به نابینایی حیرانی‌ام زنگی

تلاش لازم افتاده‌ست ساز زندگانی را

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴۸

 

ندارد ساز این محفل مخالف پرده آهنگی

چمن فریاد بلبل می‌کند گر بشکنی؟نگی

از این کهسار مگذر بی‌ادب‌ کز درد یکرنگی

پری در شیشه نالدگر بگردد پ ری سنگی

به غفلت داده‌ای آرایش ناموس آگاهی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۰

 

به ما و من غلو دارد دنی تا فطرت عالی

جهان تنگ آسودن دل پر می‌کند خالی

نقوش وهم و ظن در هر تأمل می‌شود باطل

خط پارینه باید خواندن از تقویم امسالی

نفس سحر چه مضمون بر دماغ هوش می‌خواند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۱

 

رمی‌’ بیتابیی‌، تغییر رنگی‌،‌گردش حالی

فسردی بیخبر، جهدی که شاید واکنی بالی

به رنگ غنچه نتوان عافیت مغرور گردیدن

پریشانی بود تفصیل هر جمعیت اجمالی

بغیر از نفی هستی محرم اثبات نتوان شد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۵

 

به وضع غربتم منظور بیتابی‌ست آرامی

ز موج گوهرم گرد یتیمی نیست بی‌دامی

دل مایوس ما را ای فلک بیکار نگذاری

حضور عشرت صبحی نباشد کلفت شامی

فناگشتیم و خاک ما به زبر چرخ مینایی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۶

 

خطابم می‌کند امشب چمن در بار پیغامی

بهار اندوده لطفی بوی گل پرورده دشنامی

چو خواب افتاده‌ام منظور چشم مست خودکامی

به تلخی‌ کرده‌ام جا در مذاق طبع بادامی

به یاد جلوه‌ات امید از خود رفتنی دارم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۱

 

به دل دارم چو شمع از شعله‌های آه سامانی

مرتب کرده‌ام از مصرع برجسته دیوانی

خراش تازه‌ای در طالع نظاره می‌بینم

درین گلشن ز شوخی هر سر خاریست مژگانی

به داغ حسرتم تا چند سوزد شمع این محفل

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۳

 

به عزم بسملم تیغ‌ که دارد میل عریانی

که در خونم قیامت می‌کند ناز گل افشانی

چه سازم در محبت با دل بی‌انفعال خود

نیفتد هیچ کافر در طلسم ناپشیمانی

در آن محفل که بود آیینه‌ام‌ گلچین دیدارش

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۴

 

تبسم قابل چاکی نشد ناموس عریانی

خجل کرد آخر از روی جنونم بی‌گریبانی

چو بال و پر گشاید وحشت از ساز جنون من

صدا عمریست در زنجیر تصویر است زندانی

ندانم مشهد تیغ خیال کیست این‌گلشن

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۵

 

تنش را پیرهن چون‌گل دمید افسون عریانی

قبای لاله‌گون افزود بر رنگش درخشانی

جنون حسن از زنجیر هم خواهدگذشت آخر

خطش امروز بر تعلیق می‌پیچد ز ریحانی

مژه‌ گو بال میزن من همان محو تماشایم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۶

 

در آن محفل ‌که الفت قابل زانوست پیشانی

گریبان دامنیها دارد و دامن گریبانی

به چشم بی‌نگه آیینه می‌بیند جهانی را

خوشا احوال دانایی ‌که دارد وضع نادانی

تواضع نسخه‌ایم ‌از سرنوشت ما چه می‌پرسی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۹

 

ز پیراهن برون آ، بی شکوهی نیست عریانی

جنون کن تا حبابی را لباس بحر پوشانی

گل آیینه را روی تو بخشد رنگ حیرانی

دهد زلفت به دست شانه اسباب پریشانی

به پاس راز اشک از ضبط مژگان نیستم غافل

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷۱

 

ز عریانی جنون ما نشد مغرور سامانی

توان دست از دو عالم برد اگر باشد گریبانی

مگر از خود روم تا اشکی وآهی به موج آید

که چون شبنم نی‌ام سر تا قدم جز چشم حیرانی

چه سان زبر فلک عرض بلندیها دهد همت

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷۲

 

شهیدان وفا را درس دیداری ست پنهانی

سواد حیرتی دارد بیاض چشم قربانی

جهانی رفته است از خویش در اندیشهٔ وهمی

سرابی هم نمی‌بینیم و کشتیهاست توفانی

نگه واری تأمل ‌گر نمایی صرف این‌گلشن

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷۴

 

قدح پیمای زخمم در هوای آب پیکانی

به طبع آرزویم‌، تر دماغی کرده توفانی

نگه صورت نبندد بی‌گشاد بال مژگانی

تماشا پیشه را لازم بود چاک گریبانی

بقدر شوخی آه است دل مغرور آزادی

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲۱
۲۲
۲۳
۲۴
sunny dark_mode