خیالش بر نمیتابد شعور، ای بیخودی جوشی
نمیگنجد به دیدن جلوهاش ای حیرت آغوشی
ضعیفیها به ایمای نگاه افکند کار من
چو مژگان میکنم مضرابی آهنگ خاموشی
از آن نامهربان منتکش صد رنگ احسانیم
به این حسرت که گاهی میکند یاد فراموشی
نه از صبحی خبر دارم نه از شامی اثر دارم
نگه میپرورم در سایهٔ خط بناگوشی
به روی جلوهٔ او هر چه باداباد میتازم
به این یک مشت خس در بحر آتش میزنم جوشی
چنین محو خرام کیست طاووس خیال من
که واکردهست فردوس از بن هر مویم آغوشی
هنر کن محو نسیان تا صفای دل به عرض آید
ز جوهر چشمهٔ آیینه دارد آب خس پوشی
به غفلت از نوای ساز هستی بیخبر رفتم
شنیدن داشت این افسانه گر میداشتم گوشی
ز بار حسرت دنیا دوتا گشتیم و زین غافل
که عقبا هم نمیارزد به خم گرداندن دوشی
حباب من ز درد بینگاهی داغ شد بیدل
فروغ کلبهام تا چند باشد شمع خاموشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف احساسات عمیق خود میپردازد. او از حیرت و عشق صحبت میکند و به حالاتی مینگرد که در آنها نمیتواند به حقیقت بپردازد. ذهن او در چنگال درد و حسرت گرفتار است و هیچ اطلاعی از زمان و زندگی ندارد. او احساس میکند که زیبایی معشوقش او را درگیر کرده و در این حیرت غوطهور است.
شاعر به یادآوریهای تلخی اشاره میکند که همیشه حسرتهایی را برایش به همراه دارد و در نهایت، به غفلت از زندگی و زیباییهای آن اعتراف میکند. او به نوعی ناپایداری و بیتوجهی به ارزشهای واقعی زندگی میپردازد و بیان میکند که در میان درد و حسرتها، گویا تمام امید و روشناییاش محو شده است.
هوش مصنوعی: تصویر او بر دل و عقل راحتی نمیآورد و در برابر زیباییاش، انسان نمیتواند خود را کنترل کند، گویی در آغوش حیرت گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: نگاه ضعیفها به من باعث میشود که کارم شبیه نواختن مضرابی باشد که آهنگش خاموش است.
هوش مصنوعی: ما از محبتهای مصنوعی و دروغین آن فرد بیرحم انتظار داریم، اما فقط با یادآوریهای گاه و بیگاه او، حسرت میخوریم که چگونه میتواند ما را فراموش کند.
هوش مصنوعی: نه از صبح خبری دارم و نه از شام نشانهای میبینم، فقط در سایهٔ گوش تو به چشمانتظاری نشستهام.
هوش مصنوعی: هر چه که میگذرد و به جلوهٔ معشوق مینگرم، کمترین اهمیتی به دیگر مسائل نمیدهید. مثل این است که در آتش میزنم و به شدت تلاطم دارم، ولی در عین حال احساس میکنم که ارزشش را ندارد.
هوش مصنوعی: کیست این زیبا، مثل طاووس، که با زیباییاش دل مرا مجذوب کرده و بهشتی در دل من ایجاد کرده است؟ هر کدام از موهایم مانند آغوشی است که به او فراخوانده است.
هوش مصنوعی: برای اینکه دل را پاک و بیآلایش کنی، باید هنری به خرج دهی که فراموشی را به خود راه دهی. در این صورت زیبایی و صفای دل، مانند آبی که از چشمهٔ آیینه نشأت میگیرد، نمایان خواهد شد.
هوش مصنوعی: به طور ناخواسته و بدون توجه به نغمههای زندگی، از کنار آن گذشتم. اگر گوش شنوا داشتم، میتوانستم این داستان را بشنوم.
هوش مصنوعی: دوری از دنیا و حسرتهایش ما را به دو نفر تبدیل کرده است، در حالی که غافل از این هستیم که حتی زندگی پس از مرگ هم ارزش این همه زحمت و نگرانی را ندارد.
هوش مصنوعی: حباب من به خاطر بیتوجهی دیگران داغ و ملتهب شد. بیدل، آیا تا کی باید در کلبهام منتظر بمانم تا شعلهی زندگیام روشن شود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز من توحید می پرسی جوابت چیست خاموشی
بگفتن کی توان دانست گویم گر به جان کوشی
ز توحید ار سخن گوئی موحد گویدت خاموش
سخن اینجا نمی گنجد مقام تو است خاموشی
تو پنداری که توحیدست این قولی که می گوئی
[...]
نظر ز آن نوغزال ایدل به بیداری تو میپوشی
تو پنداریکه بیداری ولی در خواب خرگوشی
لب عیسی دم جانبخشی اورا خدا دادش
تو باری از حسد ایچشمه حیوان چه میجوشی
من از شیرین لبت ایمه بتلخی میخورم حسرت
[...]
ندارد حسن خط چون من غلام حلقه در گوشی
ندارد صفحه دوران چو من عاشق بناگوشی
مرا در قلزمی شور محبت می دهد جولان
که باشد آسمان آنجا حباب خانه بر دوشی
نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهوشی
حضورش غیبت از خود، ذکر از عالم فراموشی
قیام: استادگی از جان، قعود: افتادگی از پا؛
اذان: فریاد از دست خود و، تعقیب: خاموشی!
مکانش آنکه، گنجایی در آن نبود غرضها را
[...]
کبابم کرده بی پروا خرامی چشم می پوشی
قلندر مشربی یک شهر عاشق خانه بر دوشی
مرصع آستین گل در گریبان نازک اندامی
منقش جامه زرین کمربندی کله پوشی
بدن یک پیرهن روحی میان ز آب خضر موجی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.