خطابم میکند امشب چمن در بار پیغامی
بهار اندوده لطفی بوی گل پرورده دشنامی
چو خواب افتادهام منظور چشم مست خودکامی
به تلخی کردهام جا در مذاق طبع بادامی
به یاد جلوهات امید از خود رفتنی دارم
در آغوش نگاه واپسین از دیدهام کامی
به حمدالله دمید آخر خط مشکین ز رخسارت
چراغ دیده تا روشن شود میخواستم شامی
گر از طرز کلام آب رخ گوهر نمیریزی
دل لعلی توان خون کرد از افسون دشنامی
بهار آمد جنون سرمایگان مفتست صحبتها
چو بوی گل نمیباشد پریزاد گل اندامی
کدامین نشئه جولان صید بیرون جست ازین صحرا
که بیخمیازه نتوان یافت اینجا حلقهٔ دامی
چه امکانست رنگ شعله ریزد شمع با آهم
به بزم پختگان بالا نگیرد کار هر خامی
به کف نامد کسی را دامن شهرت به آسانی
نگین جان میکند تا زین سبب حاصل کند نامی
کمند همت از چین تأمل ننگ میدارد
مپیچ از نارساییها به هر آغاز و انجامی
بهار بیخودی گویند بزم عشرتی دارد
روم تا رنگ برگردانم و پیدا کنم جامی
به یاد جلوه عمری شد نگه میپرورد بیدل
هنر از حیرت آیینهام منتکش دامی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به وسیله تصاویری از طبیعت و احساسات شخصی، به بیان حال و هوای عاشقانه و حساس خود میپردازد. او به بهار و زیباییهای آن اشاره میکند و از تلخیها و دشواریهایی که در عشق تجربه کرده، سخن میگوید. شاعر به یاد محبوبش، حسرتها و آرزوهایش را به تصویر میکشد و به جستجوی زیبایی و معانی عمیقتر در عشق و زندگی میپردازد. او همچنین به نحوه برخورد با زندگی و عدم تسلیم در برابر مشکلات اشاره میکند و از تلاش برای پیدا کردن خوشبختی و لذت در عشق سخن میگوید. به طور کلی، این شعر، تجربه عاطفی انسان را در مواجهه با محبت، انتظار و ناامیدی به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: امشب چمن به من پیامی از بهار میدهد که در آن عطری از گلها و لطافت زندگی به مشام میرسد، اما در عین حال نیز ناامیدی و دشواریهایی را به من یادآوری میکند.
هوش مصنوعی: وقتی در خواب هستم، منظورم از خواب آن حالت مستی است که باعث شده تلخی را در طعم بادام حس کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی تو، امید به خودم را از دست دادهام و در آخرین نگاه تو، احساس خوشبختی میکنم.
هوش مصنوعی: به لطف خدا، سرانجام آن چهره زیبا مانند چراغی روشن شد و نورش را به دیدگانم بخشید. من منتظر بودم تا این زیبایی همچون شامی در دل و جانم روشن شود.
هوش مصنوعی: اگر از شیوه گفتار و بیان به زیبایی و ظرافت صحبت نکنی، دل کسی مانند دل لعل، به خاطر کلمات تلخ و دشنامت به درد میآید.
هوش مصنوعی: بهار که فرارسد، جنون و شگفتی هم آغاز میشود. در این فصل، گفتوگوها به خوشبوئی گل ها نخواهد بود و پری زیبا و دلفریب مانند گل در این زمان به وجود میآید.
هوش مصنوعی: در کدام حالت و زمان، شکارچی از این دشت بیرون آمده است که بدون خواب و بیحوصله نتوان در اینجا حلقهای از دام پیدا کرد؟
هوش مصنوعی: شمع با شعلهاش نمیتواند با آتش خود، در جمع آتشینهای پخته و باتجربه کاری انجام دهد. افراد ناوارد یا کمتجربه نمیتوانند در برابر افراد ماهر و حرفهای، به موفقیتی برسند.
هوش مصنوعی: هیچکس به راحتی به شهرت و اعتبار دست پیدا نکرده است؛ باید سختیها و چالشهایی را پشت سر گذاشت تا بتوان به نام و جایگاهی رسید.
هوش مصنوعی: تلاش و همت به هیچ وجه از مشکلات و کاستیها واهمه ندارد و نسبت به آنها بیتفاوت نیست. پس نباید از نواقص و موانع در شروع و پایان کارها ناامید و دلسرد شد.
هوش مصنوعی: بهار را بیدلیل جشن شادی مینامند. میخواهم به جایی بروم تا بتوانم رنگ چهرهام را عوض کنم و جامی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: نگاه من در پی زیبایی و جلوهای از عمر گذران است و در این میان هنر من از شگفتی و حیرتِ آینهام به وجود آمده است. من از این زیبایی و هنر بهرهمند شده و از آن سپاسگزارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الا ای لعبت ساقی ز می پر کن مرا جامی
که پیدا نیست کارم را درین گیتی سرانجامی
کنون چون توبه بشکستم به خلوت با تو بنشستم
ز می باید که در دستم نهی هر ساعتی جامی
نباید خورد چندین غم بباید زیستن خرم
[...]
بیا ای شاه خودکامه نشین بر تخت خودکامی
بیا بر قلب رندان زن که صاحب قرن ایامی
برآور دودها از دل به جز در خون مکن منزل
فلک را از فلک بگسل که جان آتش اندامی
در آن دریا که خون است آن ز خشک و تر برون است آن
[...]
حرام است ار دلی داری حیاتی بی دل آرامی
برو یاری به دست آور که یابی از لبش کامی
اگر بلبل بدانستی که گل بوی از کجا دارد
نگشتی گرد گل هرگز طلب کردی گل اندامی
به دفع چشم بد آن را که باشد هم نفس خوبی
[...]
مرا رهبان دیر امشب فرستادست پیغامی
که چون زنار دربستی ز دستم نوش کن جامی
دلت چون بتپرست آمد به شهر ما گذر، کان جا
چلیپاییست در هر توی و ناقوسی به هر بامی
ز سر باد مسلمانی دماغت را چو بیرون شد
[...]
بیاور ساقیا! در دِه من دل خسته را جامی
که من خود را نمی دانم ز نیک و بد سرانجامی
به امّید وصالش دامن عمرم به ناکامی
برفت از دست و در دستم نیامد دامن کامی
من اوّل بلبلی بودم میان بلبلان گویا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.