به دل دارم چو شمع از شعلههای آه سامانی
مرتب کردهام از مصرع برجسته دیوانی
خراش تازهای در طالع نظاره میبینم
درین گلشن ز شوخی هر سر خاریست مژگانی
به داغ حسرتم تا چند سوزد شمع این محفل
تو آتش زن به من تا من هم آرایم شبستانی
ز وصلت انبساط دل هوس کردم ندانستم
که گردد این گره از باز گشتن چشم حیرانی
چو صبح از وحشت هستی ندارم آنقدر فرصت
که گرد اضطراب من زند دستی به دامانی
ندارد سعی تشویش آنقدر آشفتگیهایم
نگه بیخانمان میگردد از تحریک مژگانی
ز خود گر بگذری دیگر ره و منزل نمیماند
صدا بر شش جهت میپیچد از گام پریشانی
تماشا فرش راه توست از آزادگی بگذر
گشاد بال چون طاووس دارد نرگسستانی
ز خود بینیت عیب دیگران بیپردگی دارد
اگر پوشیده گردد چشمت از خود نیست عریانی
ز سامان تأمل نیست خالی سیر تحقیقت
به خود چون شمع هر جا وارسی دارد گریبانی
فضای عشرتی کو وادی خونریز امکان را
زمین تا آسمان خفتهست در زخم نمایانی
به افسون نفس روشن نگردید آتش مهرت
به هستی چون سحر میبایدم افشاند دامانی
دو همجنسی که با هم متفق یابی به عالم کو
ز مژگان هم مگر در خواب بینی ربط جسمانی
ازین گلشن جنون حیرتی گل کردهام بیدل
نهان چون بوی گل در رشتهٔ چاک گریبانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احوالات درونی خود و احساساتش اشاره میکند. او خود را به شمعی تشبیه میکند که از بیماری و درد دل میسوزد. در تلاش است تا زیباییهایی را که در زندگی وجود دارد، درک کند اما با درد و حسرت دست و پنجه نرم میکند. شاعر به عشق و پیوند دل اشاره دارد و از دشواریهای ارتباطات انسانی صحبت میکند. او تأملی درباره خود و اطرافش دارد و به این نتیجه میرسد که تنهایی و اضطراب جزء جداییناپذیر زندگی است. در نهایت، اشاره به زیبایی و ناپایداری عشق و جنون میکند و به این مسأله میپردازد که چگونه عشق و دوستی در دنیای آشفته به شکلی تودرتو و پیچیده وجود دارد.
هوش مصنوعی: در دل من مانند شمعی که از شعلههایش روشن است، احساساتی را ترتیب دادهام که از بینظمی دور باشد و به راستی در قالب یک شعر به زیبایی جلوه کند.
هوش مصنوعی: در این گلزار، میبینم که نشانهای تازه و دردناک در سرنوشت خود دارم. هر بتهای از این گیاهان، با شوخی و طعنهای، اشاره به یک دلیری و نازکی در وجود خود دارد.
هوش مصنوعی: با غم و حسرتی که در دل دارم، این شمع در این مجلس چقدر باید بسوزد؟ تو به من آتش بزن تا من هم بتوانم مجلس خوشی برپا کنم.
هوش مصنوعی: از دیدار عشق، دل خوشحال و شاد شدم و آرزو کردم، اما نمیدانستم که این وضعیت میتواند به چندگانگی و بلاتکلیفی من بینجامد.
هوش مصنوعی: وقتی صبح میشود، از ترس بودن و هستی احساس آرامش ندارم. آنقدر وقت و فرصت ندارم که اضطراب من دستش را به دامن من بزند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تلاش برای مقابله با نگرانیها و آشفتگیهایم نتیجهای ندارد و به همین خاطر، زندگی بدون آرامش و بیخانمان مانند کسی میشود که تحت تاثیر یک نگاه خاص قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر از قید و بندهای خود عبور کنی، هیچ راه و مقصدی باقی نمیماند و صدای ناپایداری تو در همه جهات طنینانداز میشود.
هوش مصنوعی: نظاره کردن زیباییهای مسیر تو، ناشی از آزادی توست. باید با پرواز آزاد و گسترده، مانند طاووس، از این زیباییها عبور کردی.
هوش مصنوعی: اگر خود را خوب بشناسی و درک کنی، عیب دیگران برایت نمایان نخواهد بود. چرا که اگر چشمانت از خودت غافل شود، عیبهای خودت به وضوح نمایان میشوند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در جستجوی حقیقت، نباید به هیچجایی بیتوجه باشید. مانند شمعی که در هر گوشهای نور میافشاند، باید به تمام جوانب و جزئیات توجه کنیم و به بررسی دقیق آنچه داریم بپردازیم.
هوش مصنوعی: در دنیای خوشیها کجاست؟ اینجا سرزمینی پر از درد و خونریزی است، جایی که از زمین تا آسمان، زخمهای عمیق و واضحی وجود دارد.
هوش مصنوعی: با جادو و سحر نفس کسی روشن نشد، آتش محبتت باید به وجود من بزند، چون سحری که باید دامنش را بگسترد.
هوش مصنوعی: در دنیای واقعی، دو همجنسی که به طور مشترک با یکدیگر رفتار میکنند، مانند دو انسانی هستند که به هم نزدیکاند. اما این نزدیکی واقعی نیست و تنها در خواب و خیال قابل تصور است. ارتباط جسمانی و عاطفی آنها نمیتواند به یکدیگر متصل شود.
هوش مصنوعی: در این گلزار دیوانگی، من شگفتیای به وجود آوردهام که مانند بویی از گل، در لابهلای دامنم پنهان شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی
به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی
شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری
تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟
اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد
[...]
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
به آن زلفین شورانگیز مشک اندوده زنجیری
[...]
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
فرو شد آفتاب دین برآمد روز بیدینان
[...]
زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی
به عون تو مسلم شد ز هر آفت مسلمانی
غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید به چشم اندر
تو را جاه فریدونی، تو را ملک سلیمانی؟
نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.