رمی’ بیتابیی، تغییر رنگی،گردش حالی
فسردی بیخبر، جهدی که شاید واکنی بالی
به رنگ غنچه نتوان عافیت مغرور گردیدن
پریشانی بود تفصیل هر جمعیت اجمالی
بغیر از نفی هستی محرم اثبات نتوان شد
همان پرواز رنگت بسته بر آیینه تمثالی
حصول آب و رنگ امتیاز آسان نمیباشد
بسوز و داغ شو تا بر رخ هستی نهی خالی
به ذوق سوختن زین انجمن کلفت غنیمت دان
همین شام است و بس گر شمع دارد صبح اقبالی
تحیر زحمت تکلیف دیگر برنمیدارد
نگه باش و مژه بردار هر باری و حمالی
من از سود و زبان آگه نیام لیک اینقدر دانم
که جنس عافیت را جز خموشی نیست دلالی
به هر جا رفتهایم از خود اثر رفتهست پیش از ما
غباری کو که نازد کاروان ما به دنبالی
به رسواییکشید از شوخی چاکگریبانت
تبسم از سحر همچون شکنج از چهرهٔ زالی
به هیچ آهنگ عرض مدعا صورت نمیبندد
چو مضمون بلند افتادهام در خاطر لالی
مگر خاکستر دل دارد استقبال آهنگم
که از طبع سپند من تپیدن میکشد بالی
تپش در طبع امواجست سعیگوهر آرایی
تبی دارم که خواهد ریخت آخر رنگ تبخالی
چه پردازم به اظهار خط بیمطلب هستی
مگر از خامهٔ تحقیق بیرون افکنم نالی
به ناسور جگر عمریست گرد ناله میریزم
خوشا عرض بضاعتها کف خاکی و غربالی
ز تشریف جهان بیدل به عریانی قناعت کن
که گل اینجا همین یک جامه مییابد پس از سالی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساساتی همچون بیتابی، از خود بیخبری و تغییر رنگ میپردازد. شاعر در آن به زندگی و ناپایداری آن اشاره میکند و بر این نکته تأکید میکند که برای رسیدن به آرامش، باید دچار سوختن و آزردگی شد. زندگی شبیه شمعی است که در شب میسوزد و صبحی نمیآورد. او از عوض شدن و محو شدن و اثراتی که هر فرد بر جای میگذارد سخن میگوید و به سختی و تلخی وجود میپردازد. در نهایت، شاعر تأکید میکند که از تشریفات دنیا باید رها شد و به سادگی و عریانی قناعت کرد، چون ارزش واقعی در درون انسان نهفته است.
هوش مصنوعی: هیجان و بیقراری تو باعث تغییر چهرهات شده و حالتی از ناامیدی در تو دیده میشود. در حالی که از وضعیت خود بیخبر هستی، تلاشی کن که شاید بتوانی بال و پر بگشایی.
هوش مصنوعی: انسان نباید فریب ظواهر زیبا و آرامشنمای زندگی را بخورد، زیرا در زیر این زیباییها، گاهی آشفتگی و مشکلاتی وجود دارد که هر جمعیتی به نوعی با آن دست و پنجه نرم میکند. زندگی همیشه به رنگ آرامش نیست و هر کس داستانی از پیچیدگیها و چالشهای خود دارد.
هوش مصنوعی: به جز نفی وجود، نمیتوان چیزی را به اثبات رساند. مانند پرواز رنگی که به تصویر در آینه وابسته است و نمیتواند از آن جدا شود.
هوش مصنوعی: برای دستیابی به زیبایی و ویژگیهای خاص، کار آسانی نیست. باید سختیها و مشکلات را تحمل کنی تا بتوانی اثر خود را بر جهان و زندگی بگذاری.
هوش مصنوعی: از لذت و زیبایی سوختن در این جمع لذت ببر، همین شب کافی است و بس، حتی اگر صبح هم شمعی از خوشبختی داشته باشد.
هوش مصنوعی: نگران و گیج نشو، بار دیگر به خودت زحمت نده. فقط کمی توقف کن و بدون ترس از چیزی به اطراف نگاه کن.
هوش مصنوعی: من از علم و گفتوگو آگاهی زیادی ندارم، اما میدانم که تنها آرامش و سکوت است که میتواند راهنمایی برای دستیابی به آرامش و آسایش باشد.
هوش مصنوعی: هر جا که رفتهایم، اثری از خود به جا گذاشتهایم. پیش از آمدن ما، نشانهای از مسیر ما وجود دارد که کاروان ما با افتخار به دنبال آن میزند.
هوش مصنوعی: شوخی و بازیگوشی تو باعث شده که چاک گریبانت به نوعی رسوا شود، و لبخندت در صبحگاه به طور خاص شبیه به پیچ و خمهای چهرهٔ زالی است.
هوش مصنوعی: هیچ کلامی نمیتواند خواستهام را به درستی بیان کند؛ چون موضوعی که در ذهن دارم بسیار عمیق و بزرگ است و به سادگی بیان نمیشود.
هوش مصنوعی: آیا دل من باید خاکستر باشد تا این آهنگ را بپذیرد که از روح پرشور من، تپش و زندگی میجوشد؟
هوش مصنوعی: تپش و جنبش در طبیعت مشابه امواج دریا است. من تلاشی دارم برای زیبا کردن احساسم، اما در نهایت میدانم که این رنگ و زیبایی ممکن است از بین برود.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم به بیان احساسات خود بپردازم، در حالی که وجودم از بیان بیمحتوا خالی است؟ آیا تنها میتوانم از قلم تحقیق نالهای برآورم؟
هوش مصنوعی: من مدتهاست که از درد و رنج خود گلهمندم و بر این زخم عمیق فریاد میزنم. خوشا به حال کسی که با کمترین امکاناتش، توانسته زندگیاش را اداره کند و بر مشکلاتش فائق آید.
هوش مصنوعی: از وضعیت پر زرق و برق و تشریفات دنیا غافل شده و به سادگی و بیآلایشی راضی باش، زیرا در این دنیا، مانند گل، فقط همین یک لباس ماندگار را بعد از مدتها میتوان یافت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا با دوست می افتد به هر وقتی و هر حالی
ملاقاتی نمی گویم به هر ماهی و هر سالی
نظر بر هر چه اندازم جمال دوست می بینم
خیالش پیش چشم من بر استد هم چو تمثالی
کسی را دوست می دارم که گر مشاطه حسنش
[...]
سرم بیدولتست، ار نه ز پایت کی شدی خالی؟
که حور نرگسین چشمی و ماه عنبرین خالی
خوشا چشمی که روز و شب تواند دید روی تو
که میمون طالع و بخت و همایون طلعت و فالی
نجستم هیچ ازین دنیا بغیر از دیدن رویت
[...]
به ما و من غلو دارد دنی تا فطرت عالی
جهان تنگ آسودن دل پر میکند خالی
نقوش وهم و ظن در هر تأمل میشود باطل
خط پارینه باید خواندن از تقویم امسالی
نفس سحر چه مضمون بر دماغ هوش میخواند
[...]
معاد کل دو قسم آمد یکی نازل یکی عالی
یکی منزل طبیعت دان ودیگر گوهر والا
زجاه محض تصویری زمجد صرف تمثالی
بدوش هوش دراعه بجسم روح سربالی
شود اقبال اگر مرئی تو آن فرخنده اقبالی
بکن شکرانه ایزد تعالی شانه العالی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.