گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

کند خاک ار به خون شنگرف گونم چرخ زنگاری

زنم نی مرد اگر خواهم ازین ...گان یاری

مرا بر خاک تن برخاره سر وز خون خورش خوشتر

که بردن در ی عزت از این ...گان خواری

درین نرمادگان مردی و زین ...گان مردم

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

بَسَم خون خوردن از دوران این مینای...به

به چرخ افکن چمانی جام جان‌افزای ...به

ز خون خصم و ویله کوس در تابم سبک سنگین

بده آن آب مرد افکن بزن آن نای ...به

بر آهنج از قراب باده ساقی تیغ می و اول

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

دل از...گان بر کن که این خار

نیارد جز گل...گی بار

بدین...مردم آزمودم

نه رامش زآشتی خیزد نه پیکار

ازین...گانم هر سر موی

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

به پیری مر مرا دل زان جوان رست

خلاف کیش از تیری کمان جست

توام سودی به خط آسمان پای

چه برسایم زدست آسمان دست

کشی بر جای ماهی مه به قلاب

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

بیار باده که آمد بهار...به

کجاست ساقی...یار...به

کنیم کار ثواب و کشیم بار صلاح

به جان رسیدم از این کارو بار... به

به اختیار کشم جبر عشق ملت سوز

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

غیر آن... نیلی خط به چهر مهر تاب

خود ندیدستم که روید آسمان از آفتاب

نگسلد...گی زآن خط چو صوفی از حشیش

روز لبان جان پروری چونانکه مستی از شراب

از چه آن...خط انگیخت دریا ز اشک من

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

نی زن ای...آهنگ قرامحمود زن

از دل خود در دلم هی داد زن هی دود زن

دور چرخم ریخت خون... ساقی راد زی

بانگ پندم ساخت کر... مطرب رود زن

خیز و بی... گی از گرمی بازار عشق

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

دل چو سنگش زین سرشک لعل رنگ آید همی

بنگر این...گی کز لعل سنگ آید همی

می به نکشم باز پای از راه آن... دل

در بهر پی صد رهم گر سر به سنگ آید همی

راست خم شد پشت از آن...مژگان مرمرا

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

صوفی یکی... به و زاهد از او.. به تر

این مسلمی...خشک آن کافری... به تر

... اند این مردمان یعنی زنان مردمان

وان کز پی اینان چمد زینان همه... تر

گیتی و هرچ اندر بوی بی برگ نخلی سست پی

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

برخاست از پهنه چمن شیپور کوس و دف و نی

مانا به تخت جام شد از کاخ خم سلطان می

آن چهر و آن... زلف این است اگر در دلبری

یوسف ببرد از پدر مجنون بگرداند ز حی

غیر از تو گر... خط پذرفت چهرت خرمی

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

گیتی سروته مهر چه پنهان چه پدیدار

... یک لخت ولی مختلف اطوار

این سیرت...گی آکنده به خانه

و آن صورت...گی آورده به بازار

این جسته ره ذوق و همی خرقه علامت

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

تیمار عشقم ریخت خون ساقی بده...می

اندرز عقلم کاست جان مطرب بزن...نی

غوغای این...گان خاطر بنپریشد مرا

کی شیر غضبان در رمد از ویله سگ های حی

...زاهد پیش رو، وین خیل خر دنباله پو

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

ماه نو تا همعنان آفتاب آورده ای

آفتاب و ماه در زیر رکاب آورده ای

بر فزودت نیکوئی از خط جهان را رستخیز

راست شد کز سمت مغرب آفتاب آورده ای

شطم از مژگان بپالائی بدان... زلف

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

هان مگو مفتی همین دراعه و دستار داشت

فضل را آگه نیم...گی بسیار داشت

شیخ را منصف ستایند این خلاف راستی است

بارها دیدم که از ...گی انکار داشت

تا به گوناگون خورد خون خران...شیخ

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

زاغ...گی آن کرکس ... فراست

کش همی پهنه ... جهان زیر پر است

من و زین مردم... تظلم حاشاک

همه فریادم از این طارم...کر است

گو بفرما عدد موی زهار زن خویش

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

بر دهان اندر همی... زلف یار بین

مار ماه او بار دیدی ماه مار او بار بین

تا به دام اندر کشد ایمان و کفر از خال و زلف

آن رخ... را هم سبحه هم زنار بین

گرنه در خوابی از آن... چشم نیم مست

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

جهان... به ویرانی و آن... آبادش

همی خواهد که بر...گی چون اوست بنیادش

از این موجود بد... جز ...گی ناید

ندانم تا چه حکمت خاست در ... ایجادش

نیا چو اسلاف ...پدر... تر ز آنان

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

هماره بیدلان نالند از اغیار... به

خلاف من که نالم سخت سخت از یار... به

همی بر لاش پوسیده نیاکان تا به کی بالی

نه ای کرکس چه بر پری بدین مردار... به

قیاس رفته و آینده زین مشت خران فرما

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

اگر... من بر چمد آن سرو رعنا را

چمن پیرای مینو پی برد...طوبی را

نخواهم کوته این... غوغا کاش در محشر

بجای رستخیز آرند آن...بالا را

نبرد زلف وخال و خط این... لر ترکان

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

به امتحان مکش آن ابروان ...به

که هیچ کس نکشد آن کمان...به

به پر غیر پریدن همی بدان ماند

که بر فلک شدن از نردبان... به

خیال روی تو پختن به گریه دانی چیست

[...]

یغمای جندقی
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
sunny dark_mode