گنجور

 
یغمای جندقی

به پیری مر مرا دل زان جوان رست

خلاف کیش از تیری کمان جست

توام سودی به خط آسمان پای

چه برسایم زدست آسمان دست

کشی بر جای ماهی مه به قلاب

چو برسازی ز حلقه زلفکان شست

بجز از پرنیان ماه قصب پوش

دگر کشنید تا ماه از کتان خست

میانش گر همی سنجم به موئی

همانا باز موئی در میان هست

سرینش با کمر بین تا نگوئی

نشاید آسمان بر ریسمان بست

من از پیروز بالای وشاقان

فریدون از درفش کاویان مست

بسم سردار پایه سربلندی

اگرش آیم به خاک آستان پست

 
sunny dark_mode