برگ بی برگی در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۰:
سحر با باد می گفتم حدیثِ آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطافِ خداوندی
بر باد سخن گفتن دارای ایهام است زیرا این باد می تواند همان بادِ صبا باشد و یا سخنی که بر باد است و بیهوده، اما بنظرمیرسد برداشتِ دوم موردِ نظر باشد و بیانِ حدیثِ ارزومندی از نظرِ خداوند خطا محسوب می شود زیرا که در پاسخ به چنین حدیثی خطاب از عالمِ غیب آمده است تا حافظ یا شخصِ سحر خیز را واثق و آگاهش کند به الطافِ خداوندی. اما حدیثِ آرزو مندی چیست؟ غالبِ درخواستها و آمال و آرزوهایی که ما بوسیلهٔ ذهن به عنوانِ دعا بر زبان جاری میکنیم از نظرِ خداوند مردود بوده و بفرموده مولانا؛
"بس دعاها کو زیان است و هلاک ☆ وز کَرَم می نشنود یزدانِ پاک"
آرزوهایی چون افزایشِ دارایی و ذلیل کردنِ دشمنان از جملهٔ آن حدیث های آرزومندی هستند که مربوط به خواستهای نفسانی بوده و از نظرِ عرفا دعا محسوب نمی شوند و بلکه چنین استنباط می شود که شخصِ دعا کننده به الطافِ خداوندی که مصلحتِ انسان را در نظر دارد واثق و آگاه نیست.
دعای صبح و آهِ شب کلیدِ گنجِ مقصود است
بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی
حافظ که درصدد است چنین سالکی را به خطایش آگاه کند می فرماید دعایِ حقیقیِ صبح این است که او یا معشوق را طلب کنی و در شبانگاه خطا و صوابِ خود را ارزیابی کنی که تا چه اندازه به حضرتش نزدیک و یا دور شده ای و آه از نهادت برآید وقتی می بینی که روزت را تلف کرده ای، پس در مصراع دوم ادامه می دهد با چنین شیوه ای یعنی بهره گیری از همهٔ لحظاتِ عمرِ خود و با کوشش در طریقتِ عاشقی گام بردار و کلیدِ گنجِ مقصود همین است که سرانجامش پیوند و پیوستن به دلدار یا معشوقِ الست خواهد بود.
قلم را آن زبان نَبوَد که سِرِّ عشق گوید باز
ورایِ حدِّ تقریر است شرحِ آرزومندی
پسحافظ که معتقد است؛" در حریمِ عشق نتوان زد دَم از گفت و شنید" ادامه داده و می فرماید قلم و بیان کجا توانند که سِرِّ عشق را بازگو کنند، یعنی با لفاظی و درخواست های بیشماری که مخلوقِ ذهنِ انسانند و ما آنها را دعا می نامیم اسرارِ عاشقی بازگو نمی شوند، پسشرحِ آرزومندیِ حقیقی ورایِ حَدِّ تقریر و بیان است، چنانچه مولانا میفرماید؛
"هرچه گویی ای دَمِ هستی از آن☆ پردهٔ دیگر بر او بستی بدان"
و حافظ که در غزلی دیگر می فرماید؛
ای آنکه به تقریر و بیان دم زنی از عشق☆ما با تو نداریم سخن، خیر و سلامت
الا ای یوسفِ مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را باز پرس آخر، کجا شد مِهرِ فرزندی؟
یوسفِ مصری در اینجا استعاره از انسان است که خداوند او را از قعرِ چاه بیرون آورده و به بالاترین مرتبهٔ این جهانی که سلطنت است رسانیده است، این انسان است که بواسطۀ عقلش بر سایرِ مخلوقاتِ این جهان برتری دارد و جهان و دیگر موجودات را در کنترل و زیرِ سلطهٔ خود دارد، حافظ می فرماید اما همین سلطنت و عقل موجبِ غرورِ او شده است بنحوی که با استدلالهای عقلی مِهرِ فرزندی بر پدر یا خداوند فراموشش شده است، پس حافظ می فرماید الا ای انسان هایی که یوسفِ مصری هستید و بر این همه الطافِ خداوندی و زیبایی و سلطنتی که به شما عطا کرده است مغرور شده اید، مِهر و عشقی که در الست خداوند در دلِ شما قرار داد کجاست؟ آخر چرا پدر یا خداوند را باز نمی پرسید و دعاهایِ صبحگاهیِ شما همگی حولِ محورِ خواست های شخصی هستند در حالیکه کلیدِ گنجِ مقصود و پیوند و وصالش را گُم کرده اید.
جهانِ پیرِ رعنا را ترحم در جِبِلَّت نیست
ز مهرِ او چه می پرسی؟ در او همت چه می بندی؟
جهان را از این روی پیر نامیده اند که رسمی دیرینه دارد در فریبکاری و با رعنایی و فریبندگی چه بسیار انسانهایی را با این شیوهٔ کهن به کامِ نیستی فرو برده است، جِبِلّ یعنی ذات یا سرشتِ انسان، پس حافظ در ادامهٔ بیت قبل می فرماید مگر نمی دانی که رسمِ این جهان از دیرباز چنین بوده است که بر جِبِلّ و سرشت یا یوسفیتِ تو کمترین رحمینخواهد کرد، پسچگونه است که از او طلبِ مِهر و عشق می کنی و بوسیلهٔ تقاضاهایِ سحرگاهیِ خود قصدِ آن داری تا از طریقِ چیزهای این جهانی به سعادتمندی برسی؟ پس اگر می دانی از چه روی در او همت می بندی و همهٔ توان و کوششِ خود را صرفِ بدست آوردنِ چیزها می کنی حتی اگر به بهای نابودیِ یوسفیت و زیباییِ درونیت تمام شود.
همایی چون تو عالی قدر حرصِ استخوان تا کِی؟
دریغ آن سایهٔ همت که بر نااهل افکندی
هما را بخوبی می شناسیم و در بارهٔ اش خوانده ایم، پس حافظ در اینجا هما را استعاره از انسان می گیرد که چون سرشتی خداگونه دارد عالی قدر است اما به لحاظِ اینکه در جهانِ ماده فرود آمده است برای بقای خود نیازمندِ استخوان یا چیزهایی مانندِ شغل و درآمد و تغذیه است و این هُما که اسیرِ حرصِ روزافزون شده سایهٔ همت و کوششِ خود را بر نااهلی بنامِ این جهانِ پیر و نااهل گسترده است تا هرچه بیشتر و به هر قیمتی استخوان و چیزهای این جهانی را ذخیره کند و حافظ دریغ و افسوس می خورد بر این همت که هرز می رود، در حالیکه این هما بنا بر عهدِ الست می بایست سایهٔ همتِ خود را بر سرشتِ خود میگسترانید تا از گزندِ این پیرِ رعنای بی رحم مصون بماند.
در این بازار اگر سودی ست با درویشِ خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
درویشِ واقعی در حالیکه خود را بی نیاز از حرصِ استخوان می بیند خرسند است به اندک مقتضیاتِ زندگیِ روزمره و بدلیلِ عدمِ ایجادِ درد و آزار به خود و دیگران بمنظورِ دستیابیِ هرچه بیشتر به چیزهای این جهانی از شادی و نشاطی ذاتی بهره می برد، حافظ می فرماید اگر سودی در بازارِ این جهان باشد نصیبِ درویش خواهد شد، پس با آموزشِ چگونگیِ دعا به ما از خداوند می خواهد تا او و همهٔ انسانها را به درویشی و خرسندی منعم گرداند و از نعمتِ همت و کوشش در راهِ عاشقی که همان درویشی ست و شادیِ ذاتی را دنبال دارد ما را بهرمند کند.
به شعرِ حافظِ شیراز می رقصند و مینازند
سیه چشمانِ کشمیری و ترکانِ سمرقندی
چشمانِ سیاه کنایه از بینایی با چشمِ جان بین است که حافظ آنرا به اهالیِ کشمیر نسبت داده است و ترک کنایه از سپید رویی و زیبایی ست که سمرقند به آن شهره بوده است، پسحافظ میفرماید همهٔ عاشقانِ سیاه چشم و زیبا روی به شعرِ حافظ می نازند، بر آن مباهات می کنند و با شنیدنش به رقص می آیند.
سرودِ مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعرِ حافظِ شیرین سخن ترانهٔ توست
sia j در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - تنبیه و موعظت:
درود.امکان اصلاح آواگذاریها در بخش ویرایش نیست.برنایی با ضمه روی ب درست نیست و اینجا منظور بر نایی و بر نیایی به معنی حریف نمی شوی است. در نسخه چاپی هم ضمه ندارد. لطفا اصلاح کنید.
Zoha ☆ در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۱ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۶۹ - ای خایه:
😐😂 این دیگه چیبود
رحمان قربانی در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۳:
درود ، کاش اساتید محترم به جای بحث سر نگارش و کجای شعر ایراد داره و خرده از هم گرفتن بیشتر به معنی و تفسیر اینگونه شعرهای زیبا بپردازند تا ما هم استفاده کنیم و یاد بگیریم
یوسف شیردلپور در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۸:
فوقالعاده است این غزل زیبا خاصه اینکه با اجرای ناب تراز ناب استاد شجریان صد چندان شده است معانی و مفاهیم این شعر 💯💞💙
اشتیاق در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ خواجه نصیرالدین طوسی » اخلاق ناصری » مقالت اول در تهذیب اخلاق » قسم اول در مبادی » فصل هفتم:
کتاب از نظر مفهومی سنگینه این متنش واقعا زیباست: و کسی که لذت حقیقی ادراک نکرده باشد چگونه بدان مایل شود، و تا ریاست ذاتی فهم نکند از کجا طالب آن باشد. همچنین تا برخیر مطلق و فضیلت تام وقوف نیابد نشاط و ارتیاح او بدان صورت نبندد. و حکمای قدیم را مثلی بوده است که در هیاکل و مساجد آن را اثبات کردندی و آن اینست که: فریشته ای که مؤکل است بر دنیا می گوید: « در دنیا خیری هست و شری هست و چیزی هست نه خیر و نه شر؛ هر که این هر سه را بشناسد چنانکه بباید شناخت از من خلاص یابد و به سلامت بماند، و هر که نشناسد او را بکشم به تباه ترین کشتنی، و آن چنان بود که من او را بیکبار نکشم تا از من برهد، بلکه او را آهسته آهسته می کشم در زمان دراز.» و اگر کسی در این مثل تأمل کند بر معانی مسائل گذشته تنبیه یابد.
همایون در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳:
تنها میتوان به دوست خود را میهمان کرد
تنها به دوست میتوان گفت نخواب
تنها دوست راهگشاست
این راز بزرگی است که بدست جلالدین گشوده میشود
همه راز در همین دوست است دیگر رازها در برابر آن هیچ است
فیزیکدانی و ریاضی بلد بودن راه گشا هست نه رازگشا و راه هرچه گشوده تر راز پیچیده تر
Jawadlilli_۱۳ در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۳ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در فقر و گوشه نشینی و گله از سفر:
به نظر میرسد که منظور بزرگوار این است که اگرچه که هم حال بدی دارم و هم دلی بهغایت سست، اما این دو همقدر و هممنزلت یکدگر نیستند.
تا نظر اهالی فن چه باشد.
رضا هنرور در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹:
سلام. کسی میتونه لطفا بیت آخر رو معنی کنه؟
مسعود کلانتری در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:
عِلْوی به معنی بالا و متعلق به بالاست.
جان عِلْوی، یعنی جانی که به عالم بالا و عالم ملکوت تعلق داره.
حالا در اینجا عالیجناب حافظ، جان عِلْوی رو در کنار چاه که نماد قعر و پستی و تاریکی هست آورده.
واقعا در عظمت زبان فارسی و بزرگی زبان آورانی چون حافظ، تنها احساسی که زبانه میکشد، تحیر است.
مسعود کلانتری در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۰۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳:
حافظ عزیز در غزل سحرگاهان که مخمور شبانه به استقبال این غزل عالیجناب عطار رفته تا جایی که چند مصراع را به اندک تغییری آورده.البته حافظ بزرگ با مضامین بیشتری غزل را پرداخته.
مهدی سمیعی در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۰۴ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۱ - در مدح علیبن محمد:
ابیات رو مطالعه کردم و دربیت شماره 40 ازشخص علی بن محمد نام برده شده است . پس اختلاف درمورد چیه ؟
علیبن محمد میر فاضل
رفیعالبینات صادقالظن
رضا.ش در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۰۴ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۷:
در این مصرع
(کس راز حال من نبود کارزارتر) کلمه راز درست نیست (کس را ز حال من نبود کارزارتر) درست است .
ر.غ در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۰۱ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۶:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
عطارد در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:
در فرهنگ دهخدا در ذیل معنی واژه « مجموع »، یعنی آسوده خاطر، به بیت شماره ۵ استناد شده است و آنرا چنین آورده است:
« عارف مجموع را در پس دیوار صبر
طاقت بودن نماند ننگ شد و نام رفت »
که گمان میرود درست تر از « طاقت صبرش نبود » باشد.
رجوع کنید به :
پیوند به وبگاه بیرونی
Iman۶۴۵۴ در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۵۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲ - غروب و مهتاب دریا:
سویدا که به آن لکه سیاه یا خال سیاه نیز میگویند مفهومی فلسفی و عرفانی است که در ادبیات فارسی، به ویژه در اشعار عرفانی، دیده میشود. این اصطلاح بیشتر در متون مرتبط با تصوف و عرفان به کار میرود. بهطور خاص، سویدا به نقطهای کوچک و سیاه در قلب انسان اشاره دارد که نمادی از بخشهای پنهان و مرموز نفس انسان است.در عرفان، قلب انسان محل تجلی حقایق الهی تلقی میشود، و سویدا به عنوان نقطهای تاریک در قلب نشاندهنده همان بخشی از وجود انسان است که هنوز تحت تأثیر ناپاکیها و دوری از حقیقت الهی قرار دارد. برخی آن را به عنوان (راز نهفتهای در وجود انسان) تعبیر کردهاند که فقط با سیر و سلوک و تزکیه نفس میتوان آن را شناخت و روشن کرد.در برخی منابع ادبی و عرفانی مانند آثار مولانا و حافظ، به سویدا به عنوان نقطهای تاریک و پنهان در عمق جان اشاره شده که نماد عشق الهی نیز میتواند باشد، به این معنا که این نقطه سیاه گرچه ابتدا تاریک به نظر میآید، اما در حقیقت سرچشمهٔ نور و شناخت الهی است.در کل، سویدا نمادی از تناقضهای درونی انسان است: تاریکیای که میتواند به روشنایی و شناخت منجر شود.
از لحاظ علمی لکهای توی قلب نداریم ولی یه قسمت تو بدن و نزدیک ساقه مغز هست که همچنان جزو اسراره و عملکردش مشخص نشده ممکنه منظور اون باشه:اپیفیز و ملاتونین که ترشح میکنه
اما به طور کلی سویدا مفهوم فیزیکی نیست که بشه برای اون دنبال تشابهی در بدن انسان گشت
دوستدار دانش در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۵۲ در پاسخ به احمد آذرکمان 0490300669.a@gmail.com دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵:
سلام
متن شما بجز آن قسمت داستان میز میز است ، نکته دیگری نداشت ، آن هم ربطی به این شعر نداشت
معنا واضح است
خیام گذرا بودن عیش زندگی را با دسته کوزه ای که همیشه در جلو چشم افراد بوده پیوند می زندهر گاه شخصی دسته کوزه ای را می بیند ، یا به دست می گیرد یادی از این شعر خیام می کند و ناپایداری عیش و زندگی دنیا در نظرش مجسم می شود
خیام بارها و بارها ، ناپایداری دنیا را در اشیاء و رخدادهای معمولی زندگی اطرافمان حک میکند
بر هر دسته کوزه ای یک مهر ناپایداری عیش دنیا می زند
سعمن در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۴۱ در پاسخ به Mahmood Shams دربارهٔ ایرج میرزا » قصیدهها » شمارهٔ ۱۰ - انتقاد از حجاب:
سلام و درود بر شما جناب آقای شمس
پاینده باشید .
سعمن در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۲۳ در پاسخ به Mahmood Shams دربارهٔ ایرج میرزا » مثنویها » عارف نامه » بخش ۶:
سلام و درود بر شما
از امعان نظر و لطف جنابعالی سپاسگزارم
پاینده باشید
پوریا در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۳۵ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶: