گنجور

حاشیه‌ها

برمک در ‫۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰:

ای گشته جهان و دیده دامش را
صد بار خریده مر دلامش را
چون داد نوید رنج و دشواری 
آراسته باش مر خرامش را

دلام=فریب
خرام=وفای بعهد

برگ بی برگی در ‫۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

گرچه بر واعظِ شهر این سخن آسان نشود

تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود

گرچه واعظِ شهر را می توان واعظی گرفت که در شهرِ شیراز بر سرِ منبر وعظ و خطابه می خواند و با ریا کاری خود به موعظه های خود جامهٔ عمل نمی پوشاند اما می‌توان شهر را جهان درنظر گرفت و بسیاری از ما را نیز که بدونِ دستار و ردا دیگری را پند داده و موعظه می کنیم واعظی، که خود به گفته هامان عمل نمی کنیم که اگر سالوس و ریا نمی ورزیدیم شهر گلستان شده بود و نامِ ما هم مسلمان می بود، حافظ می فرماید این سخنی نیست که همهٔ واعظان اعم از معمم و غیرِ آن به سادگی آن را بپذیرند.

رندی آموز و کرَم کن که نه چندان هنر است

حَیَوانی که ننوشد می و انسان نشود

اما حافظ راهکارِ مسلمان( به معنیِ عامِ کلمه یعنی تسلیم) و در نتیجه انسان شدن را آموختنِ رندی از رندانی چون حافظ و سپس کرامت و بخشش یا نشرِ آن به دیگران دانسته و می فرماید انسان بدونِ اینکه رندانه به نوشیدنِ مِیِ نابِ رندان بپردازد به مقامِ انسانیت نخواهد رسید و در حدِّ حیوان و برآوردنِ نیازهای حیوانی باقی خواهد ماند و این کاری ست نه چندان هنرمندانه، یعنی بی هنریِ محض است این ننوشیدنِ مِیِ رندان، نه کاری ست که از هر حیوانی بر می آید.

گوهرِ پاک بباید که شود قابلِ فیض

ورنه هر سنگ و گِلی لوء لوء و مرجان نشود

عرفا معتقدند گوهرِ وجودی هر انسانی در آغازِ ورود به این جهان پاک است زیرا که همهٔ انسان‌ها جانی هستند که امتدادِ جانانند اما این گوهرِ پاک بتدریج و غالبن توسطِ نزدیکان و اطرافیانِ کودک با تنزلِ مرتبهٔ طفل به (سنگ)جسم و ذهن آلوده می گردد، پس حافظ می‌فرماید به این ترتیب چنین انسانی قابلیتِ بهرمندی از آن فیضِ الهی را از دست داده و چه بسا تا پایان عمر همچنان خود را در جسم وذهن ببیند و در نتیجه امکانِ تبدیلِ سنگ و خاکِ وجودیش به گوهر و یاقوت و جواهر برای همیشه برباد خواهد رفت.

اسمِ اعظم بکند کارِ خود ای دل خوش باش

که به تبلیس و حیل دیو مسلمان نشود

با شنیدنِ بیتِ پیشین ممکن است نا امیدی انسان را در بر گرفته و بیندیشد ما که طفل و نوجوانی بیش نبودیم و توسطِ اطرافیان یا برادرانِ یوسف به چاهِ ذهن افکنده شدیم، پس‌ چرا باید بارِ گناهِ آنان را بر دوش کشیم و تا ابدیت از مسلمانی و انسانیت محروم باشیم، اما حافظ می‌فرماید جای امیدواری هست و دلخوش باش به اینکه اسمِ اعظم یا خداوند کارِ خودش را کرده و می تواند با کن فکانش تو را از چاه ذهن بیرون آورده و با مِیِ رندان گوهرت را صیقل دهد تا هنرمند و شایستهٔ نامِ آدمیت باشی، خوش باش همچنین مربوط به مصراع دوم می شود و حافظ می فرماید دلخوش باش به اینکه دیو یو شیطان با پوشیدنِ لباسِ سلیمان و با حیله گری مسلمان نخواهد شد، کنایه از اینکه واعظانِ بی عمل نیز با سالوس و ریا نیز نمی توانند با تلبیس و پوشیدنِ جامهٔ پرهیزگاری مسلمان شده و به آدمیت برسند. دیو همان شیطان یا نفس و خویشتنِ توهمی تنیده شده بوسیلهٔ ذهن است. مسلمان و سلیمان تفاوتی ندارند چنانچه آدم و ابراهیم نیز مسلمان بودند و این به معنیِ دینِ اسلام نیست که برخی با حساسیت سعی در تغییرش می کنند.

عشق می ورزم و امّید که این فَنِّ شریف

چون‌ هنرهایِ دگر موجبِ حرمان نشود

پس‌حافظ که علیرغمِ ربایشِ خاتمِ سلیمانیِ انسان توسطِ دیوِ نفس او را همچنان دل خوش می کند به بازپس گیریِ نگینِ پادشاهیش،‌ راهکار را نوشیدنِ مِیِ رندان و بادهٔ عشق و عاشقی کردن می داند و خود و دیگران را دعوت می کند به این فنِّ شریف، یعنی که عاشقی نیز همانندِ سایرِ فنون نیازمندِ فراگیری ست و استاد یا رند و راهنمایی که طریقتِ عشق را بشناسد لازمه‌ی شروع و پیشرفت در این فنِّ شریف است. در مصراع دوم منظور از "هنرهای دگر" فقط هنرهایِ رایج از قبیلِ نقاشی و موسیقی نیست، بلکه کار و فنونی همچون طبابت یا مهندسی و سیاست ورزی و هرگونه منصب و مقامِ دنیوی نیز مورد نظر هستند که از قضا آنها را هم باید توسطِ استادی فرا گرفت که اگر انسان نسبت به آنها و نقش‌های دیگرِ خود در جهان دلبستگی پیدا کند دچارِ غم و درد و حرمان خواهد شد، پس حافظ می فرماید همین عاشق می تواند نسبت به عشق ورزیِ خود نیز دلبستگی پیدا کرده و بخواهد دستاوردی مانندِ حالِ خوب یا پاداشی نظیرِ آن داشته باشد که بدونِ تردید خداوند یا معشوقِ الست آنرا بر نمی تابد و بجایِ حالِ خوب بهره ای جز حرمان از اینچنین عشقی نصیبش نخواهد شد. یعنی منظورِ اصلی بازپس گیریِ خاتم از دیو است و وصالِ خودِ معشوق.

دوش می گفت که فردا بدهم کامِ دلت

سببی ساز خدایا که پشیمان نشود

اما اسمِ اعظم یا معشوقِ الست که می داند وصالی در کار نیست و هرچه هست راه است که عاشق باید بپیماید هر روز وعدهٔ فردا را برای کامیابیِ دلِ عاشق به او می دهد تا از آستانش ناامید نگردد و به طیِّ طریق ادامه دهد، و حافظ از خداوند که سبب ساز است درخواست می کند تا مبادا آن یار یا جانِ اصلیش پشیمان شده و وصالش را به فردای دیگر وعده دهد. حافظ از زبانِ دوگانگی استفاده کرده و خداوند را قسم می دهد زیرا که هنوز ابتدایِ کار است و تا بازپس گیریِ خاتم و باز گشتِ یار راهی بس طولانی در پیش دارد.

حُسنِ خُلقی ز خدا می طلبم خویِ تو را

تا دگر خاطرِ ما از تو پریشان نشود

پس‌ حافظ خطاب به یار یا جان و یوسفیتی که توسطِ اطرافیان در چاهِ ذهن افکنده شده است از خدا یا جانان حُسنِ خلقی برای آن یار طلب می کند تا دوباره پس از آن فِراق، خاطرِ حافظِ عاشق از او پریشان نشود. در حقیقت بدخلقیِ یار یا جانی که امتدادِ جانان است بدلیلِ تعللِ انسان در نوشیدنِ مِیِ رندان است و تاخیر در بازگشتش به اصلِ خویش.

ذره را تا نبوَد همتِ عالی حافظ 

طالبِ چشمهٔ خورشیدِ درخشان نشود

ذره همان ذراتِ غباری ست که در هوا موجود است اما تنها در پرتوِ نورِ خورشید یا اصلِ وجود قابلِ رؤیت است یا بعبارتی موجودیتش قائم به ذاتِ آن وجودِ ازلی ست ، پس‌حافظ همتِ بلندِ این ذره را که عاشقِ نور و طالبِ خورشیدِ درخشان است مایه‌ی امیدواری می داند که بتواند به سرچشمه‌ی آن نور برسد، و لازمه‌ی این هنر یا کارِ عاشقی همتِ عالی و حداکثری در نوشیدنِ مِیِ حافظ و دیگر بزرگان است.

به هواداریِ او ذره صفت رقص کنان     تا لبِ چشمهٔ خورشیدِ درخشان بروم 

 

 

 

 

 

برگ بی برگی در ‫۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:

در رهِ عشق نشد کس به یقین محرمِ راز

هر کسی بر‌حسَبِ فکر گمانی دارد

وحید نجف آبادی در ‫۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۵:

بیت آخر 

این درختان سبز از آتش شوند

آب دارد این درختان را (زیان)

با توجه به ضد بودن آب و آتش

و مفهوم شعر، بجای زبان کلمه‌"زیان"

معنی شعر رو کاملتر میکنه

امیر کریمی در ‫۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۸ دربارهٔ رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۴۴ - مجذوب تبریزی:

درود بر دوستان اهل ادب

کسی وزن عروضی شعر آتش در نیستان رو می‌دونه؟

nabavar در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸:


اسیر
زلف  آشفته  کنی  تا ببری  دل  ز  برم
من  از آن زلف پریشان  تو آشفته  ترم
تا که سر گشته درآن پیچ و خم گیسویم
بی چراغ   رخ   تو  راه  به جایی  نبرم
تا که آمیخته ای با دل  و جانم   ببری
جلوه های   گل  زیبای  چمن  از  نظرم
من و آن سایه ی  سرو  قد  تو در گلزار 
آرزویی ست  که  بگرفته  ز پا تا به سرم
دامنی   گل  به  صفای   قدمت   آوردم
لیک از دیدن  روی  تو  ز گل  تازه  ترم
من به یک جرعه ز مهر رخ تو مست شوم
چه بنوشم چه چوابری که بباری به سرم
تلخکامی  مکن  از  بهر  خدا بامن  زار
نوش  خندی  بزن   آنگاه  ببینی  شکرم
آن نسیمی  که به  همراه  برد  عطر  ترا
به  مشام  من  بیدل  برسد  هر  سحرم
چو به زنجیر کشیدی و بخندی  به اسیر
به گمانی که به یک شعله بسوزی جگرم 
من  گذشتم  ز همه لیک به مویت سوگند
نتوانم  ز  یکی  ماه  چو  تو  در  گذرم
“گر  درون  قفسم  لیک  به  مانند  ”نیا
آرزویی ست  که بر بام  و هوایت  بپرم

امیر "گمنام" در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۵ در پاسخ به کوروش دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱:

درود بر کوروش گرامی، وزن غزل در هیچ یک از ابیات و مصراع ها ایراد ندارد، احتمالا در خوانش مصراع های عربی دچار تردید هستید که با اعراب گذاری درست می توانید به وزن : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل(یا فعولن)، برسید، و یا می توانید خوانش جناب استاد گرمارودی را گوش دهید. موفق و سربلند باشید.

Naseem Naseem در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ لبیبی » قطعات و قصاید به جا مانده » شمارهٔ ۳ - دو بیت منقول در ترجمان البلاغه:

این دو بیت از منوچهری هم نقل شده اند که در سوگ فرخی گفته است و گفته میشود یکی از دلایل قاطع اینکه مرگ فرخی سال ۴۲۹ بوده همین بیت هاست که عنصری در سال ۴۳۱ بعد از او وفات کرده است.

رامین مصطفوی در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۱۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:

این شعر برای حکیم ابوالقاسم فردوسی نیست، از شما که مدیر سایت هستید انتظار می رود با راستی آزمایی مطالب و اشعار را بارگذاری کنید

این لینک هم توضیح کامل داده برای بیت های الحاقی در دیباچه شاهنامه

پیوند به وبگاه بیرونی

Khayam Kayam در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۰۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۱:

با احترام به بزرگ مرد علم و ادب خیام

وبا درود خدمت اساتید علم و ادب.

به نظر بنده همون" دیر مغان" صحیح هستش چون

دیر منظور همون معبد و مسجد و عبادتگاه و مغ جمع مغان که اشاره به روحانیون زرتشتی در دوره مادها و اشکانیان و هخامنشیان و... داره.

نتیجه

فردا  از این وعده و وعیدهای عالمان دین خبری نیست و با هفت هزار سالگان خفته در خاک هیچ فرقی نداریم

یه باز خوانی با "دیر مغان"بفرمایید

می خور و خوش باش....زندگی کن و بذار دیگران زندگی کنند🥂👍🏻😉

پرستو در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۱۹ در پاسخ به سیدزانیار شهیدی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۵:

منم همچین برداشتی داشتم

خوشحال میشم در موردش صحبت کنیم

فریدون قاسمی در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۹۱:

اساتید محترم لطفا راهنمایی بفرمایید: معنی مصراع آخر چیست؟ 🤔

 

محسن دهقانی در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۷ در پاسخ به عبدالرحمن کریمی دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱:

و اما :  کس را چه زور و زهره که وصف علی کند

صبور ادیب زاده در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۴ دربارهٔ حافظ » مثنوی (الا ای آهوی وحشی):

سلامی میدهم بر جمع عشّاق!

گذر چون میکنم از باغ و از راغ

آهنگ زیر متنِ خوانش فرید حامد رو از کجا می تونم بارگیری کنم؟ نوای تاری که در ابتدا شنیدم به همان کوتاهی، جلوه ای سرشار از سوز و گداز فرقت یار وحشی است که رمیده و عاشق دل خسته را تنها گذاشته؛ نوای تار به جد می‌تونه مسحور کننده باشه علی الخصوص که یک بستر آرام و پیوسته در زیر نوای تار با آن همراهی کند و نغمه بلبل تار را تکمیل کند و تصنیف حافظ عاشق را آهنگسازی کند که از نغمه خواجه، زمین و آسمان در حالت اند و دست می افشانند.

در آسمان نه عجب گر بگفته حافظ

سرود زهره به رقص آورد مسیحا را

ر.غ در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۲۲ دربارهٔ محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته » حکایت شمارهٔ ۲۴:

با سلام لطفا درست کنید متصوفه

سعید در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۰:

سلام خدمت دوستان .قول حکیمان که سعدی میفرمایند مضمون روایتی است از امام صادق علیه السلام که میفرمایند : من طلب رضاالناس بسخط الله جعل الله حامده من الناس ذاما .هرکس رضایت مردم را در خشم خدا بجوید خداوند ستایشگران او را نکوهشگرانش قرار می دهد .

شولیده در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۲۵ در پاسخ به سید حسین اخوان بهابادی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

زمین نقد به از بهشت نسیه.....

جلال ارغوانی در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱:

یک شاهکار ادبی

کوروش در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۷ - اعتراض کردن معترضی بر رسول علیه‌السلام بر امیر کردن آن هذیلی:

هست منهاج و نهان در مکمنست

 

یافتش رهن گزافه جستنست

 

یعنی چه 

 

 

کوروش در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۷ - اعتراض کردن معترضی بر رسول علیه‌السلام بر امیر کردن آن هذیلی:

خلق را بنگر که چون ظلمانی‌اند

 

در متاع فانیی چون فانی‌اند

 

یعنی چه 

 

۱
۷۹
۸۰
۸۱
۸۲
۸۳
۵۲۶۵