هوشنگ بهمنی در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:
سلام ، من امروز ثبت نام کردم . امیدوارم بتونم در کنار دوستان قدمی مثبت بردارم . همیشه خودم از گنجور استفاده کرده ام و قدر دان خدمات ارزنده ی این صفحه فرهنگی بوده و هستم .
یوسف شیردلپور در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵:
اجرای خسروخوبان دوعالم استاد شجریان طریق عشق گویی که حضرت حافظ سالها پیش این شعر وغزل را دروصف خود استاد شجریان به یادگار گذاشته اند...
الا ای طوطیِ گویایِ اسرار
مبادا خالیات شِکَّر ز مِنقار
سَرَت سبز و دلت خوش باد جاوید
که خوش نقشی نمودی از خطِ یار
سخن سربسته گفتی با حریفان
خدا را زین معما پرده بردار
به رویِ ما زن از ساغر گلابی
که خواب آلودهایم ای بختِ بیدار.... خدایا سپاسمندیم که همچو حافظان وسعدی ها و مولانا وهزاران شاعران شهیر ونام آور داریم وصدای رسا و گیرا و رسول راستین شعر وغزل وادبیات وموسیقی ناب ایران و جهان استاد شجریان 💯💯💛💛💗💚🖐️💞💯💯
سارا رشیدی در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴:
چقدر زیبا چقدر زیبا و عمیق...استاد شجریانم خیلی دلنواز خوندن این شعر رو...
سرفَرازم کن شبی از وصلِ خود ای نازنین
محسن مرتضوی در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۴۱ در پاسخ به مرضیه دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۴:
بله درستش کافِر است.
سید مصطفی تهرانی در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۳ دربارهٔ نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۹۷:
قلزم زخار. به معنای دریای خروشنده است
که باید دیکته آن اصلاح شود
یار سیستانی در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۳ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸:
چون در آیی نتوانم که مراد از تو بجویم
که من از خود بروم چون تو پری چهره درآیی
شاهکار است این بیت و ما را یاد این بیت سعدی میاندازد
از در در آمدی و من از خود به در شدم
گویی کزین جهان به جهان دگر شدم
شاهکار است این شعر و چقدر خواجو در شعر تواناست و افسوس و صد افسوس که خواجو را درنیافتیم!
افسوس که اولین و تنها حاشیهی این شعر ، حاشیهی من است
امید است روزی خواجو خوانی گسترده شود و ما این شیخ را که حافظ بسیار بر اشعار وی اشراف داشته و از وی پیروی میکرده را دریابیم.
Zohre در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۲۳ - مثل:
با درود و سپاس از سایت محترم گنجور
لطفا معنی این مصراع را توضیح دهید:
گفت جوع از صبر چون دو تا شود
برگ بی برگی در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶:
صبا تو نکهتِ آن زلفِ مشک بوی داری
به یادگار بمانی که بویِ او داری
در شعرِ عرفانی صبا به سر کویِ معشوق راه داشته و آن نفخهٔ خوشِ مُشک گونه یا پیغامهای معنوی را به عاشقانِ حضرتش میرساند و همچنین به مبادلهی پیام های عاشقانه مابینِ عاشقان و عارفان میپردازد، درواقع شعری یا سخنی حکیمانه که بوی حق از آن شنیده می شود به نحوی منتشر شده و به گوشِ عاشق یا پویندهٔ راهِ عاشقی می رسد و این بازنشر را به صبا نسبت داده اند. پس حافظ ضمنِ ستایش از صبا که پیغامی را از بزرگی به او رسانیده است تاکید می کند که او همواره نکهت و بویِ خوشِ معشوق را به همراه دارد، مصراع دوم ایهامی در معنی دارد چنانچه "بوی" نیز دارای ایهام است، در معنایِ نخست حافظ آرزوی یادگاری و استمرارِ صبا را دارد که همواره بویِ مُشکِ زلفِ معشوقِ الست با اوست و در معنای دیگر "بوی" به معنی آرزومندی آمده و می فرماید به یادگار و جاودانه می ماند هر آن که بوی و آرزویِ آن معشوق را در سر دارد.
دلم که گوهرِ اسرارِ حُسن و عشق در اوست
توان به دستِ تو دادن گرش نکو داری
پسحافظ که بنحوی پیغامی از سویِ عارف یا بزرگی را دریافت کرده است به صبا ایمان آورده و می فرماید دلِ عاشقی چون او را که گوهرِ اسرارِ حُسن و عشق (خداوند) در اوست می توان به دستِ بادِ صبا داد بشرطِ اینکه آن را پاس داشته و نکو دارد، یعنی سرِّ عاشقیِ حافظ را بر دیگران فاش نکند، چرا که بادِ صبا از دیرباز شهره است به انتشارِ اسرارِ دیگران که این هم از روی عادتِ دیرینه و به اقتضایِ کار و وظیفه ای ست که زندگی برای او مقرر کرده است.
در آن شمایلِ مطبوع هیچ نتوان گفت
جز این قدَر که رقیبانِ تند خود داری
شمایل یعنی تصویر و حافظ که پیغامِ عشق را از صبا دریافت کرده است شمایل و تصویرِ گویندهی پیغام که ی تواند پیر یا عارفی فرزانه باشد در نظرش مجسم می شود که مطبوع است و هیچ گونه ابهام و ایرادی بر او وارد نیست، پستنها نکته ای که به نظر می رسد اینکه پیرِ خردمندی که صبا پیغامِ او را به حافظ رسانده است رقیبانی تند خو دارد و چون پیش از این " پشمینه پوشِ تند خو" را بیاد داریم که " از عشق نشنیده است بو" و گمانِ آن می رود که این رقیبانِ تند خو صوفی یا کسانی شبیهِ شیخ و زاهد و واعظ باشند.
به جرعهٔ تو سرم مست گشت نوشت باد
خود از کدام خُم است این که در سبو داری؟
بنظر می رسد ابیاتِ چهارم و ششم در جایِ درستِ خود قرار ندارند و چنانچه در نسخه ای که به خطِ سلطانعلی مشهدی کتابت شده و شمایِلش در همین صفحه ثبت شده بر این امر صحه می گذارد. پسبمنظورِ انسجام در معنای غزل کتابتِ ذکر شده را مبنا قرار داده و حافظ خطاب به پیرِ یا عارفِ فرزانه ادامه می دهد؛ به همان یک جرعه شراب که از پیغام و شرابِ تو نوشیدم مست شدم، عجب شرابی، نوشت باد اما پرسشی دارم که اینچنین شرابِ نابی را که در سبو داری و هم خود می نوشی و هم از فیضش دیگران را نیز بهرمند می کنی از کدام خُم است، یعنی سرچشمهی چنین شرابی کجاست؟
دَم از ممالکِ خوبی چو آفتاب زدن
تو را رسد که غلامان ماه رو داری
پس حافظ از زبانِ کسی که تا کنون ازشرابِ بی خاصیتِ پشمینه پوشِ تند خو می نوشیده است و اکنون با جرعه ای از شرابِ عالی و حقیقی مست شده است می فرماید آن تند خو با آن شرابِ توهمیِ خود دم از ممالکِ خوبی می زند که همچون آفتاب بر سرزمین های خشک تابیده و به آنها حیات و زندگی می بخشد، اما اکنون با این شرابی که داری می بینم چنین ادعایی به تو می رسد و دلیلِ آن نیز غلامان و ملازمانِ زیبا رویی هستند که در خدمتِ تو هستند و بادِ صبا یکی از آنهاست که جرعه ای از شرابِ عشقت را پیشکشِ حافظ نمود.
قبای حُسن فروشی تو را برازد و بس
که همچو گُل همه آیین رنگ و بو داری
پسحافظ ادامه می دهد آن پشمینه پوشِ تند خو که نه شرابش گیرایی دارد و نه آیینِ رنگ و بویِ گل را می داند، یعنی گلی ست که نه رنگ دارد و نه بو اما قبای حُسن فروشی بر تن کرده و به دیگران فخر فروشی می کند اما ای پیرِ فرزانه اکنون می بینم چنین قبای حُسن و زیبایی برازندهٔ توست زیرا که هم شرابی ناب داری و هم اینکه از رنگ و عطرِ گُل نیز برخوردار هستی.
نوای بلبلت ای گُل کجا پسند افتد
که گوش و هوش به مرغانِ هرزه گو داری
گُل در اینجا استعاره از سالکِ عاشقی ست که تا پیش از این گوش و هوش به مرغانِ هرزه گویی چون آن پشمینه پوشِ تند خود داده بود و لاجرم نوا و نغمهٔ بلبلانی چون حافظ و مولانا مورد پسندش قرار نمی گرفت، امروزه هم می بینیم بندگانِ خدایی را که آنچنان گوش و هوش به مرغانِ هرزه گو داده اند که دیگر گوشی برای شنیدنِ نوا و نغمه های آسمانیِ بزرگان و عارفان نداشته و حتی آنان را تکفیر می کنند و آن مرغانِ تندخو نیز اگر هم حقیقت را دریابندسرکشی کرده، دم نمی زنند تا مبادا بازارشان کساد شود.
به سرکشیِ خود ای سروِ جویبار مناز
که گر بدو رسی از شرم سر فرو داری
سروی که در کنارِ جویباری باشد ریشه اش کوششی برای دریافتِ آب از منابع مختلف نمی کند و به همان باریکه آبی که غالبن نیز گل آلود است بسنده می کند، پس حافظ آن رقیبِ تند خوی یا مرغِ هرزه گو را به چنین سروی تشبیه کرده و خطاب به او می فرماید به سرکشی و گردن فرازیِ خود مناز که اگر به عارف و حکیمی حقیقی چون مولانا و سعدی و حافظ برسی از شرم سر را فرو می داری، یعنی با دیدنِ مرتبهٔ متعالیِ آنان درخواهی یافت که قبای حُسن فروشی برازندهٔ تو نیست و دیگر از ممالکِ خوبی دَم نخواهی زد، زیرا که بفرموده مولانا عارف" هر لحظه و هر ساعت یک شیوهٔ تو آرد☆ شیرین تر و نادر تر از شیوهٔ پیشینش " اما مرغانِ هرزه گو همان چند خطی را که از حفظ کرده اند چه بسا برای ۵۰ یا ۶۰ سال تکرار کرده و به خوردِ مخاطبینِ خود می دهند.
ز کنجِ صومعه حافظ مجوی گوهرِ عشق
قدم برون نِه اگر میلِ جست و جو داری
صومعه نمادِ عبادتگاه است که همهٔ مکاتب و باورها را در بر می گیرد، پس حافظ میفرماید از گوشه نشینی در کنجِ اماکنی چون صومعه و خانقاه گوهر عشق یافت نمی شود، پس اگر میلِ جستجو و تحقیق را داری تا به آن گوهر دست یابی باید که از این گوشه ها بیرون رفته و در پِیِ یافتنِ اسرارِ عشق جرعه نوشِ بزرگان و عارفانی شوی که این راه را پیموده اند و رنگ و بوی گُل دارند.
سر ز حیرت به در میکده ها بر کردم
چون شناسایِ تو د صومعه یک پیر نبود
mohammad nemigam در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۲۳ دربارهٔ هجویری » کشف المحجوب » باب اختلافهم فی الفقر و الصّفوة » بخش ۱ - باب اختلافهم فی الفقر و الصّفوة:
پاراگراف 10 غلط داره:
تَعِسَ عبدُ الدّرهمِ وتَعِسَ عبدُ الدّینارِ و تعسَ عبدُ والخمیصَة والقطیفَة.
بدبخت غلام درهم و بدبخت غلام دینار و بدبخت غلام خمیسه و مخمل.
سما اجاکه در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۴ در پاسخ به 7 دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵:
ممنون دنبال همین بودم
مجتبی رضایی بزرگمهر در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۹ در پاسخ به مجتبی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:
فکر میکنم مشکلی ندارد، معنای اوان ظرف هست، و اینطوری معنا میشود، عمر مانند ظرفی هست که وصال مانند شربتی در آن.
کوروش در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۵ - قصهٔ آنک کسی به کسی مشورت میکرد گفتش مشورت با دیگری کن کی من عدوی توم:
شهر پر دزدست و پر جامهکنی
خواه شحنه باش گو و خواه نی
!!
سروش کیانآرا در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱:
توضیحات دکتر شفیعی کدکنی در «گزیده غزلیات شمس» چاپ بیست و هشتم:
بادۀ منصوری: شراب شوق و جذبه که در منصور (حسینبن منصور حلاج) بود و بر اثر همین شیدایی و شور چنان در عشق الهی مستغرق بود که خود را در میان نمیدید و انا الْحَق میگفت و بر اثر همین سخنان او را به دار آویختند و پیکرش را سوختند و خاکسترش را به امواج دجله سپردند. منصور، در ادب صوفیه، به گونۀ اسطورۀ عشق الهی درآمده است.
یاسین: سورۀ ۳۸ قرآن کریم و منظور در اینجا رسول اکرم (ص) است که بنا بر تفاسیر طرف خطاب یاسین است.
کار تو کند چون زر: کار چون زر شدن (از تعبیرات قدیمی و رایج در ادب فارسی)، سامانی سخت خوش یافتن.
علی اشرفی نوشنق در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:
در بیت آخر سعدِغیور
باید با کسره خوانده شود چون ترکیب وصفی هست
اشاره دارد به سعدبن عباده طبق قانون دستور وقتی موصوف قبل از صفت واقع شود حتماً باید بین شان کسره بیاید مگر اینکه ترکیب وصفی مقلوب باشد در آن صورت بدون کسره خوانده میشود
مانند پسرِ شجاع باید باکسره ادا شود
اگر بگوییم شجاع پسر اینجا شد ترکیب وصفی مقلوب بدون کسره اداشود
وقتی اینجا میگوید سعدبن عباده غیور اسم تلخیص شده فقط سعد را آورده شده سعدِغیور
سیدمهدی یوسفی در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۴۱ در پاسخ به امید صادقی دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۹:
یکی از خوبیهای خاموشی برای سعدی اینه که عیبها برملا نمیشه. اینجا هم اگر جهود حرف نمیزد سعدی ایراد محله رو نمیفهمید.
سعید نعمتی در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۵۵ در پاسخ به جهن یزداد دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:
ماتمم
زکریا ناراضی در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۱:
بیت ۱۸(جسارتا)
گروهی که توکازیان خوانیش و نه کاتوزیان
عمران عمران در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۰۰ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » بیان وادی معرفت » حکایت مردی که در کوه چین سنگ شد:
بیت پنجم، مصرع دوم:
سنگ شد از دست کافر نعمتان
بیت دهم، مصرع اول:
ور نیابی جوهرت ای هیچ کس
Zahra در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۶:
ممکنه بیت آخر رو برام معنا کنید؟
که برسر مینهی پایش؟ش جهش ضمیر داره؟یعنی پا بر سر خاک مینهی؟
هوشنگ بهمنی در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹: