حبیب شاکر در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۱۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۴:
سلام بر همراهان همدل
می گفت کلاه نو به کفشی پاره
من برج نشینم و تویی آواره
کفش گفت ؛که نورسی اوضاع اینست
کهنه که شوی چون منی بیچاره
سپاس بیکران
بابک بامداد مهر در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۰۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۷:
جهان گو به سامان هستی بنازد
کمالم همین بس که من نیستم من
به تمام دنیا بگو به شکل دادن هستی ببالد اما کمال من همین مقداراست که وجود من همین "من" نیست.به عبارت بهتر اگرتمام جهان به هستی دلخوش باشدکمال من در این است که به "نیستی" خود آگاهم و من را هیچ می دانم.
رسول لطف الهی در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۰۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۵ - گفتار اندر پرهیز کردن از صحبت احداث:
حجاب دختران ماه غبغب
پسرها را کند همخوابه شب .
ایرج
آراسته در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۲۹ دربارهٔ سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب چهارم » داستانِ موش و مار:
"..از آن بیخبر که شش جهتِ کعبتینِ تقدیر از جهتِ موش موافق خواهد آمد و چهار گوشهٔ تختنردِ عناصر بر رویِ بقای او خواهد افشاند تا زیادکارانِ غالبدست بدانند که با فرودستانِ مظلوم بخانهگیر بازی کردن نامبارکست .."
این عبارت به زیبایی به نقش تقدیر و سرنوشت در بازی زندگی اشاره دارد و مضمون عدالت و هشدار به ظالمان را بیان میکند. ترجمه و توضیح مفهومی آن چنین است:
"بیخبر از این که شش جهت (کنایه از ابعاد یا جنبههای مختلف) تاسهای تقدیر (که شبیه تاسهای بازی نرد هستند) به نفع موش (کنایه از افراد ضعیف) خواهند آمد و چهار گوشه تختنرد عناصر (عناصر چهارگانه: آب، آتش، خاک، هوا) به سود بقای او خواهند ریخت. این باعث میشود که ستمگران و کسانی که در زورگویی مهارت دارند، بدانند که بازی کردن با فرودستان و مظلومان در خانه (کنایه از عرصهی زندگی) نامبارک و ناپسند است."
به طور خلاصه، این عبارت بیانگر این است که حتی اگر ظالمان در زندگی برتری داشته باشند، در نهایت تقدیر و سرنوشت ممکن است به نفع ضعیفان و مظلومان تغییر کند. همچنین هشدار میدهد که ظلم و بازی کردن با سرنوشت دیگران، به ویژه فرودستان، نتیجهای جز بداقبالی و شکست برای ستمگران نخواهد داشت.
آراسته در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۲ در پاسخ به علیاکبر مصورفر دربارهٔ سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب چهارم » داستانِ موش و مار:
این بیت به سبک تغزلی و عاشقانه سروده شده است و معنای آن چنین است:
"روزی نگاه کن (تصور کن) که طوطی جان من به سوی لبهای تو آمد، به قصد چشیدن بوی پسته (کنایه از لب یا دندانهای زیبا)، اما ناگهان به شکر (کنایه از شیرینی و لطافت لب تو) رسید."
در اینجا، شاعر جان خود را به طوطی تشبیه کرده است که به سمت لب محبوب (که به پسته یا لبهای زیبا و شیرین تشبیه شده است) میرود. طوطی در این مسیر قصد داشت بوی پسته (یعنی زیبایی ظاهری لب) را درک کند، اما وقتی به آنجا رسید، به چیزی بسیار شیرینتر و دلپذیرتر از آنچه انتظار داشت (شکر، کنایه از شیرینی لب) برخورد کرد.
این بیت نشاندهنده تجربهای فراتر از انتظار شاعر در مواجهه با زیبایی و دلربایی معشوق است.
آراسته در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۰ دربارهٔ سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب چهارم » داستانِ موش و مار:
این فسانه از بهر آن گفتم تا بدانی که چون استبدادِ ضعفا از پیشبردِ کارها قاصر آید، استمداد از قوّت عقل و رزانتِ رای و معونتِ بخت و مساعدتِ توفیق کنند تا غرض به حصول پیوندد.
این عبارت به این معناست که وقتی افراد ضعیف (از لحاظ قدرت یا توانایی) به تنهایی قادر به پیشبردن کارها نیستند، باید از چهار عامل کمک بگیرند:
قوّت عقل: یعنی از هوش و خرد خود استفاده کنند. رزانتِ رای: یعنی تصمیمات معقول و محکم بگیرند. معونتِ بخت: یعنی از شانس و بخت نیز بهرهمند باشند. مساعدتِ توفیق: یعنی از یاری و موفقیتهایی که از شرایط یا لطف الهی حاصل میشود، استفاده کنند.هدف نهایی این است که با کمک این عوامل، به نتیجه مطلوب و مقصود خود دست یابند.
به طور خلاصه، وقتی کسی به تنهایی توانایی لازم برای انجام کاری را ندارد، میتواند با استفاده از عقل، تصمیمگیری درست، شانس و توفیق، به هدف خود برسد.
آراسته در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۸ دربارهٔ سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب چهارم » داستانِ موش و مار:
دستور گفت: تقریرِ این فصول همه دلپذیرست، اما بدان که چون کسی در ممارستِ کاری روزگار گذاشت و به غوامضِ اسرار آن رسید و موسومِ آن شد، هرچند دیگری آن کار داند و کمال و نقصانِ آن شناسد، لیکن چون پیشه ندارد، هنگام مجادله و مقابله چیرگی و غالبدستی خداوندِ پیشه را باشد؛
این قست از متن به مقایسهٔ میان دانش نظری و تجربهٔ عملی میپردازد. به طور کلی، معنای آن چنین است:
دستور (یا شخص صاحبنظر) میگوید که نوشتن و بیان این مطالب بسیار دلپذیر است، اما باید بدانی که وقتی کسی مدت طولانی به کاری مشغول بوده و به رازها و پیچیدگیهای آن کار پی برده و به آن کار آشنا شده است، حتی اگر شخص دیگری هم آن کار را از نظر نظری بداند و با تمام جنبههای خوب و بد آن آشنا باشد، باز هم چون آن کار را به عنوان پیشه و حرفه انجام نداده است، در هنگام مجادله یا مقابله، آن کسی که به صورت حرفهای و عملی با آن کار سروکار دارد، چیرهتر و مسلطتر خواهد بود.
به عبارت دیگر، این قست از متن تأکید میکند که تجربه عملی و حرفهای، به ویژه در هنگام چالشها و بحثها، بر دانش صرف نظری برتری دارد.
رسول لطف الهی در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۶ - حکایت:
درود بر خداوندگار سخن سعدی بزرگوار که میفرماید.چو گاوی که عصار چشمش ببست.دوان تا به شب شب همانجا که هست
بابک چندم در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۴۰ در پاسخ به سینا دربارهٔ شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰:
باید لغات را پس و پیش کنی:
من حقیقت خود را کتاب می بینم-> من حقیقت را خود کتاب می بینم
یعنی حقیقت خودش کتابی است که نیاز به کتابهای دیگر ندارد، زمانی که حقیقت را فهمیدی خود بازگوکننده خود است...
لیدا طلایی در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۴۵:
به صورت کلی بخواهیم این مساله را موشکافی کنیم باید اعتراف کرد که بین لوریان هند و لورهای ایران ارتباط به شدت معناداری وجود دارد. به عنوان مثال چرا یک منطقه به اسم گورشنگلی دقیقا در ناحیه لوردگان در استان چهارمحال و بختیاری باشه؟! و این را نیز می دانیم که شنگل کسی بوده است که لوریان را به ایران فرستاد تا مردم ایران را سرگرم کنند و به ساز و آواز بپردازن! چرا در مناطق لورنشین اسم هند و لور زیاد است؟! مثلا ناحیه حسن هندو بختیاری یا دره هندیان پاپی و ... ! اما بازم نیاز با تحقیقات جامع تری هستش که به واقعیات بیشتری برسیم! ما در ناحیه راجستان هند منطقه ای به اسم الوار داریم و جالب تر این که در شهرستان اندیمشک ما منطقه ای به اسم الوار گرمسیری داریم! خود نام اندیمشک از ایندیا یا هندوستان گرفته شده است! تحقیقات بیشتری برای این موارد باید صورت بگیرد.
سفید در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶:
عقل روا مینداشت گفتن اسرار عشق
قوت بازوی شوق بیخ صبوری بکند...
حورا مظاهری در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۲ - حکایت نذر کردن سگان هر زمستان کی این تابستان چون بیاید خانه سازیم از بهر زمستان را:
میفرمایند که شکر نعمت، اصل هست و خود نعمت گذرا. مانند پوست که از بین میره و چیزی که از بین نمیره همان جان و روح نعمت هست که نعمت نام میگیره. حسی که از داشتن و قدردانی بابت یک نعمت در انسان ایجاد میشه از بین نمیره. با شکر نعمت میتونیم هر نعمتی رو بدست بیاریم و اگر شکر نعمت نباشه همه چیز تکراری و صرفا مادی میشه.
بابک چندم در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۶ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۳۳ - پایمال آز:
حاصلی کَش آبیارِ اهریمنَست
کَش: که او/که آن
احمد رحمتبر در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۴ دربارهٔ فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷:
مرحوم تاج اصفهانی در مصاحبهای در دهه پنجاه میگوید که این غزل را در تیرماه ۱۳۰۶ در جشن هفتمین سال چاپ نشریه ناهید (در باغ سهمالدوله واقع در کوچه برلن تهران) خوانده است. همان شبی که برای اولین بار تصنیف مرغ سحر نیز اجرا شد.
سینا در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۵۰ دربارهٔ شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰:
من حقیقت خود را کتاب میبینم واقعا معنیش چیه؟ با جستجو در گوگل چیز زیادی که به دلم بشینه پیدا نکردم. ولی خوشحال میشم اگر کسی میدونه کمک کمه.
رضا مهرگان در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۸:
جالبه که از زبان آفریدون گفته میشه:
برادر کز او بود دلتان به درد
وگر چند هرگز نزد باد سرد
دوان آمد از بهر آزارتان
که بود آرزو مند دیدارتان
چرا باید آفریدون بگه آمد از بهر آزارتان؟
ممنون میشم کسی بتونه یه جواب بده
فاطمه زمانی در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۱۶ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:
سپاسگزاریم آقا رضا
محمدمتین عبدالهی در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۱۲ دربارهٔ رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۱۳ - سخنپرداز:
سپاس رهی .
ناصر اکبری در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۵۹:
با سلام و ارادت
به نظر می رسد این رباعی بر گرفته از ابیات
منسوب به حضرت علی(ع) است: دَوَاؤُکَ فِیکَ وَ مَا تَشْعُرُ
وَ دَاؤُکَ مِنْکَ وَ مَا تَنْظُرُ
وَ تَحْسَبُ [تزعم] أَنَّکَ جِرْمٌ صَغِیرٌ
وَ فِیکَ انْطَوَی الْعَالَمُ الْأَکْبَرُ
وَ أَنْتَ الْکِتَابُ الْمُبِینُ الَّذِی
بِأَحْرُفِهِ یَظْهَرُ الْمُضْمَر ای انسان، داروی تو در درونت وجود دارد در حالیکه تو نمیدانی و دردت هم از خودت میباشد اما نمیبینی.
آیا گمان میکنی که تو موجود کوچکی هستی در حالیکه دنیای بزرگی در تو نهفته است؟!
ای انسان، تو کتاب روشنی هستی که با حروفش هر پنهانی آشکار میشود.
فاطمه زمانی در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان: