گنجور

 
عطار

رهی کان ره نهان اندر نهان است

چو پیدا شد عیان اندر عیان است

چه می‌گویم چه پیدا و چه پنهان

که این بالای پیدا و نهان است

چه می‌گویم چه بالا و چه پستی

که این بیرون ازین است و از آن است

چه می‌گویم چه بیرون چه درون است

که بیرون و درون گفتِ زبان است

چه گویم آنچه هرگز کس نگفته است

چه دانم آنکه هرگز کس ندانست

گمانی چون برم چون کس نبرده است

نشانی چون دهم چون بی‌نشان است

مکن روباه بازی شیر مردا

خموشی پیشه کن کاین ره عیان است

برو از پوست بیرون آی کاین کار

نه کار توست کار مغز جان است

برو عطار و ترک این سخن گیر

که این را مستمع در لامکان است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۸۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ادیب صابر

بگردان روی دل از فکرت بد

که بد کردن نه کار بخردان است

بدی اندیشه کردن در حق خلق

بدی کار تو در وی نهان است

کسی که نیکی اندیشد به هر کس

[...]

عطار

جهانی جان چو پروانه از آن است

که آن ترسا بچه شمع جهان است

به ترسایی درافتادم که پیوست

مرا زنارِ زلفش بر میان است

درآمد دوش آن ترسا بچه مست

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۷ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
سعدی

چه روی است آن که پیش کاروان است

مگر شمعی به دست ساروان است

سلیمان است گویی در عماری

که بر باد صبا تختش روان است

جمال ماه پیکر بر بلندی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه