گنجور

 
حافظ

حُسن تو همیشه در فزون باد

رویت همه ساله لاله‌گون باد

اندر سرِ ما خیالِ عشقت

هر روز که باد در فزون باد

هر سرو که در چمن درآید

در خدمتِ قامتت نگون باد

چشمی که نه فتنهٔ تو باشد

چون گوهرِ اشک غرقِ خون باد

چشمِ تو ز بهرِ دلربایی

در کردنِ سحر ذوفنون باد

هر جا که دلیست در غمِ تو

بی صبر و قرار و بی سکون باد

قَدِّ همه دلبرانِ عالم

پیشِ الفِ قَدَت چو نون باد

هر دل که ز عشقِ توست خالی

از حلقهٔ وصلِ تو برون باد

لعلِ تو که هست جانِ حافظ

دور از لبِ مردمانِ دون باد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۰۷ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۱۰۷ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۱۰۷ به خوانش سارنگ صیرفیان
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم