فاطمه یاوری در ۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۳۴ دربارهٔ ابوعلی عثمانی » برگردان رسالهٔ قشیریه » باب ۴ تا ۵۲ » باب سی و ششم - در خُلْق:
حاتم اصمّ را گفتند مردم را از همه کس "احتمال" باید کرد گفت آری مگر از نفس خویش.
تفاوت بین سنت و مدرنیته تا الانی که فهمیدم: بدون دلیل مطالب رو میپذیرفتن/دلیل ولی نقش داشته.
جهن یزداد در ۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۶:
دل گدازنده تر از نار پر از دانه
تن گدازنده تر از نال زمستانی
چه سخن گویم من با سپه دیوان
روی زی زشتی و اشفتن و ویرانی
مرد هشیار سخندان چه سخن گوید
با سپاهی همه چون غول بیابانی
خرداومند سخندان به تو نندیشد
نان جو را که نهد زیره کرمانی
موگه در ۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۴:
*روانکاوی* ه
سبلهای کهن را غم بیسر و بن را
ز رگهاش و پیهاش به چنگاله کشیدیم
محسن جهان در ۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۶ - در بیان آنک حال خود و مستی خود پنهان باید داشت از جاهلان:
تفسیر ابیات ۳۳ الی ۳۵ فوق:
درسی از مولانا برای به تعالی رسیدن انسان:
چنانچه میخواهی از این حروف و نامها بگذری و ظاهر مادیات ترا جلب نکند و به عالم معنا برسی، باید وجود خود را از اوصاف و احوال بشری و مادی پاک کنی و به اوصاف الهی متّصف شوی.
باید مانند آهن از آهن بودن دست بکشی و در کورۀ ریاضت، زنگار نفسانیت را محو نمایی، تا به مقام آینه برسی. پس باید آنقدر بر آهن وجود خود، صیقل صفا و وفای الهی بزنی تا آهن وجودت بکلی محو شود و مبدّل به آینه گردد و حقایق و اسرار را نمودار سازد. چون آینه همان را که هستی نشان میدهد.
درونت را از منیت ها و اوصاف پست و اخلاق زشت صاف کن تا به اخلاق ربّانی و اوصاف الهی آراسته شوی. و آنگاه ذاتِ پاک خود را خواهی دید. واِلّا تا آخر عُمر، فردی از خود بیگانه خواهی بود.
ناصر مرادی در ۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۵۲ در پاسخ به علیآقا دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۳:
اول، «شدن» معنای «رفتن» داشته است، نه معنای «از دست رفتن». کسی نمیتواند برای اثبات ادعای خودش، معنای جدید و دلخواهش را به کلمهای القا کند.
دوم، اگر دشمن را همیشه خوار و زبون در نظر بگیرید، پس برتری بر چنین دشمنی برای پهلوانی همچون رستم، افتخار و بزرگی نمیآورد. دشمن را باید «پلنگان و شیران» بنامد تا بزرگی و نیروی رستم را در برابر آنها نمایش دهد.
سوم، «شود» در هر دو مصراع ردیف است و قافیهشان ویران و شیران است؛ ردیف هم در شعر یک معنا دارد.
آرین شیرازی در ۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۴۹ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱ - کتاب القطعات و النصایح:
در مصرع اول، کلمهی آخر
به زیر آورد از اورنک و جامش
نشمین داد در زندان و چاهش
جامش اشتباه تایپ شده و باید با جاهش جایگزین شود.
به زیر آورد از اورنگ و جاهش
جهن یزداد در ۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۲۱ دربارهٔ قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۸ - در مدح بوعلی:
الا تا خور همی پوید ره مشرق سوی خاور
صدرالدین طاهری در ۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۲۶ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » توصیفات » نام روزهای فرس » شمارهٔ ۵ - سپندارمذ روز:
مصرع دوم از بیت نخست اشتباه نوشته شده، بنابراین فاقد وزن و هارمونی است. سپندار در این مصرع باید به سپند (گیاه اسفند برای ریختن بر آتش) بدل شود:
سپندارمذ روز خیز ای نگار
سپند آر ما را و جام می آر.
دکتر صحافیان در ۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:
جان اندوهگین شعر با طراوت نمیسراید، یک نکته از حقیقت دریافت، بیان کردیم و تمام سخن همین است( خانلری: شعر خوش)
۲- از لبان یاقوتی تو اگر نشانی بیابم چون انگشتری امان نامه، صد برابر پادشاهی سلیمان را خواهم داشت( ژرفای عشقت، محافظم در برابر همه تاریکیهاست و ارزانی بخش سلطنتی جاودان)
۳-ای دل عاشق! از سرزنش حسودان دلگیر نشو، اگر دقیق بازنگری کنی، رشد و پویایی تو در این است( ایهام حسود: شیطان- در سرای دنیا، رشدها با رویارویی تاریکی و روشنایی است)
۴- ( لسان الغیب در پاسخ حسودان) از قلم خیال انگیزم، هر کسی نمیتواند فهم درستی داشته باشد، اگر صورتگر ماهر چینی هم باشد، تصویرش خطاست.
۵- برای یکی جام شراب و برای دیگری خون دل پسندیدند، در دایره سرنوشت اوضاع چنین است(شراب در برابر خون دل به معنای حال خوش)
۶-سرنوشت برای گلاب و گل چنین رقم زده است که گلاب چون محبوبی زیبا در چرخش باشد و گل( که اصل گلاب است) در پرده غنچه باشد(گل را معمولا شاهد بازاری خواندهاند و گلاب را پرده نشین شیشه. شرح شوق، ۲۱۷۷)
۷- این گونه نیست که رندی از خاطر حافظ گم شود، این پیشینه ازلی تا ابد پابرجاست(رندی همان عهد الست است)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
سفید در ۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۳:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۹:
عجب غزلی...
زینْ علمِ یقینستم، آن عینِ یقین خواهم
ابراهیم ازبک در ۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۰ - وصف ضعیف دلی و سستی صوفی سایه پرورد مجاهده ناکرده درد و داغ عشق ناچشیده به سجده و دستبوس عام و به حرمت نظر کردن و بانگشت نمودن ایشان کی امروز در زمانه صوفی اوست غره شده و بوهم بیمار شده همچون آن معلم کی کودکان گفتند کی رنجوری و با این وهم کی من مجاهدم مرا درین ره پهلوان میدانند با غازیان به غزا رفته کی به ظاهر نیز هنر بنمایم در جهاد اکبر مستثناام جهاد اصغر خود پیش من چه محل دارد خیال شیر دیده و دلیریها کرده و مست این دلیری شده و روی به بیشه نهاده به قصد شیر و شیر به زبان حال گفته کی کلا سوف تعلمون ثم کلا سوف تعلمون:
متاسفم برای مولانا که ترویج میکند شیوه بیابان گردان عرب که اسیران جنگی را دست بسته گردن می زنند ، با همه احترامی که برای ایشان قائل هستم اما ارزش های یک جامعه مدرن در آثار این بزرگوار خالی می نماید
سفید در ۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳:
ما و دردیکشان مجلس درد
روح و ریحان در ۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۱۴ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶:
جالب و زیباست، ناصر خسرو از قرن 4 میدونسته زمین گرد هست، چند بار از لفظ چرخ استفاده کرده و جالبتر تسلط به علم نجوم و استفاده از واژه مشتری در بیت 38،
گالیله قرن ها بعد به دنیا اومد.
مرگا به من که با پر طاووس عالمی
یک موی گربه وطنم را عوض کنم.
هخامنش در ۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۵۸ در پاسخ به Nazanin دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲:
درود،از معشوق خواسته که دل مهربانش به رحم آید و از عتاب برگردد،گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد؟
معشوق تذکر میده که چیزی نگو تا به وقتش.
حافظ در جواب میگه عمر کوتاه است و زمان خوشی زود سپری میشود و به او گذر زمان را یادآور میشودباز معشوق حافظ را به صبر و سکوت دعوت میکند.
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سرآمد ؟؟
گفتم زمان خوشی دیدی که چگونه زود گذشت؟
گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سرآیدمعشوق در جواب میگه حافظ عجول مباش زمان غصه نیز مانند زمان عشرت گذراست و روزهای خوب خواهند آمد.
فاطمه یاوری در ۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲:
جز فلاطون خم نشین شراب
سر حکمت به ما که گوید باز؟
حمیدرضا امینی در ۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۳۴ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ (که به غیر از تو در جهان کس نیست - جز تو موجود جاودان کس نیست):
بنام حق تبارک وتعالی وباسلام،رغیب درست است ومعنای مصرع این است که دراین جهان هستی کل خود باریتعالی است وآنچه ما بعنوان اجزاء می بینم تجلیات ذات باریتعالی هستند به سوی او رغبت دارند ودرحرکت هستند ماده اصلی رغیب از رغب است به معنی رغبت وتمایل داشتن
عارف کامل جناب عراقی عزیز که رحمت خدا براوباد، کثرت موجودات راتجلیات حضرت حق دیده که بعنوان صفات جمال وی درتمام کائنات ساری وجاری هستند، ولی درحقیقت جان جهانیان خود اوست که باقی است وتجلیات از کوچکترین موجودات همچون ویروس هاگرفته تاحیوانات وانسانهاوحتی جمادات فانی بوده ودم به دم درحال تغییر وتحول وبرگشت به سوی اوهستند به حکم آیه شریفه کل شیءهالک الاوجه ونیز آیه لا اله الا الله
سفید در ۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۶:
مهر خاموشی من جام جهانبین من است
امین کریمخانی در ۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱:
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
خدا را شاهد گرفته به عمری که تلف شده و میفرماید کاه (که) انباشته است
رضا تبار در ۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸:
معنی ابیات:
با اخلاص سر بر آستان حضرت دوست می گذاریم،
- و آنچه برای ما پیش می آید از خواست و مشیت الهی است و بدان راضی و خرسند هستیم.
۲- هر چند از ماه و خورشید آینه ها ساختم و برای مقایسه در برابر رخ محبوب گذاشتم،
- ولی من نظیر حضرت دوست ندیدم( زیبایی و درخشش او بی نظیر است و کسی را نمی توان جای او قرار داد).
۳- باد صبا ( پیک عاشقان/انفاس الهی)چگونه می تواند از حال دل ما گره بگشاید،
- که از بی صبری مثل چین و شکن گلبرگهای غنچه در هم پیچیده و بسته است.
۴- تنها در این دنیا من نیستم که باده نوش و سبو کش ( کسی که کوزه شراب را حمل می کند) شراب محبت محبوب هستم،
چه بسیار سرهایی که در این خرابات به خاک کوزه تبدیل شدند( فانی شدند).
۵- مگر تو به گیسوی عنبر افشان خود شانه زدی که،
- باد غالیه ساز( بادی است همانند کسی که مشک میساید) بوی خوش می پراکند و خاک عنبر بوست( عطر آگین) است.
۶- هر برگی که در چمن است ،فدای روی زیبای تو ،
- و هر سروی که در کنار جویبار است نثار قد و بالای تو باد.
۷- زبان گویا در بیان اشتیاق ما ناتوان است،
- چه رسد به قلمی که زبان بریده و لال است.
۸- تصویر زیبای تو در دلم منعکس شد و بنا بر این به آرزوی خود خواهم رسید،
- چرا که بدنبال حال نیکو ،فال نیک خواهد آمد.
۹- در این لحظه نیست که دل حافظ در آتش عشق و تمنای تو می سوزد،
بلکه از روز نخست( الست)، این داغ دل( عشق تو) مانند لاله داغدار تو است.
( همانگونه که لاله نقطه سیاهی بر دل دارد، دل من نیز داغدار محبت و عشق تو است و این داغ از روز نخست بوده و چیزی نیست که اکنون بوجود آمده باشد و زوال پذیر هم نیست)
حسن خورگوئی در ۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴: