گنجور

حاشیه‌ها

سفید در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵:

 

نفاق و زرق نبخشد صفای دل حافظ

طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد

 

م نظرزاده در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۳۵ در پاسخ به حسامپور دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:

به نظر مصرع رو اشتباه خوندید «موسیِ عمران» یعنی موسی پسر عمران

ح.ا.ا ا.ا.ه در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

دوستان هر جور که مایل هستید میتونید بخونید.

سخن شاعر گاهی تحمل چند قرائت رو داره.

سلیقه و خواست مخاطب هم از طرف شاعر مورد نظر بوده گویا.

این آیات قرآن نیست«نعوذ بالله» که لغت ها و اعراب درش مهم باشه.

هر کسی از ظن و سلیقه خودش(تاجایی که معنا و وزن رو خراب نکنه) میتونه یار غزل و شعر بشه!

برای سلیقه، استدلال نه نیازه نه مفید.

یا علی!

 

حسین عابدی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۲۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

بنی آدم اعضای یکدیگرند درسته. چرا؟

چون از لحاظ منطقی اعضای بدن درد همدیگه رو نمی فهمند. فقط مغز است که درد همه‌ی اعضا رو می‌فهمه. مثلا دست راست متوجه درد دست چپ نمی‌شه. پس اینکه همه انسان‌ها عضو یک پیکر باشند باعث نمی‌شه که از درد یکدیگر اطلاع پیدا کنند.

اما اگر هر کسی عضوی از بدن دیگری باشه، وقتی هر انسانی دچار مشکلی بشه سایر انسان‌ها درد و مشکل او رو احساس می‌کنند.

فاطمه یاوری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۰۷ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ ابوعلی عثمانی » برگردان رسالهٔ قشیریه » باب ۴ تا ۵۲ » باب سی و ششم - در خُلْق:

اگه براتون واقعا سواله بپرسید🙏🍃

و به قول شاعر:

افتادگی آموز اگر طالب فیضی

هرگز نخورد آب زمینی که بلند است

نصیحت رو به کسی میکنن که طالبش باشه. وگرنه تفاوتی با قضاوت نداره. باز هم تشکر

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۵۶ در پاسخ به فاطمه یاوری دربارهٔ ابوعلی عثمانی » برگردان رسالهٔ قشیریه » باب ۴ تا ۵۲ » باب سی و ششم - در خُلْق:

 

        سلام

      لطف کنید به زبانی که فرمودید توضیح دهید تا شاید من هم بفهمم ودر کل بقول جناب سعدی :

مرادما نصیحت بود وگفتیم

حوالت با خدا کردیم ورفتیم 

  شاد وسرافراز باشی عزیزم

فاطمه یاوری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۴۳ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ ابوعلی عثمانی » برگردان رسالهٔ قشیریه » باب ۴ تا ۵۲ » باب سی و ششم - در خُلْق:

طبیعیه. نام کاربریم گویا نیست؟!

با این حال اگه براتون سوال هست میتونید بپرسید به زبون ادمیزاد فهم(!!) توضیح بدم براتون🙏🍃

محسن جهان در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۰۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۴:

با تشکر از برداشت آقا سعید، تفسیر بنده از رباعی فوق:

عارف و شاعر بزرگوار قرن چهارم در رباعی حاضر اشاره به ناتوانی عقل در درک عشق دارد: می‌فرماید آن عشق الهی که از روز ازل در وجود ما به امانت گذاشته و همواره به او زنده هستیم، هرگز عقل جزئی ما که البته‌ ابزار شناخت قدرتمندی است به ماهیت کامل آن پی نخواهد برد. و لذا شاعر نوید می‌دهد که با تجلی نورالله در روز موعود شک ما به یقین تبدیل شده و عشق او ما را نجات خواهد داد.

کبری پورحسن خیاوی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:

بیت ۵  زعقل من عجب اید صوابگویان را

که دل به دست تو دادن/دادم خلاف در جان است

در تصحیح فروغی و اقبال آشتیانی "دادم" ضبط شده است اما با هر واژه معنایی لطیف دارد.

۱.(زیرا صوابگویان میگویند که) "دادن" دل به دست تو مخالفت کردن با جان و زنده بودن است.

۲.من با صوابگویان در گفته های شان موافقم فقط اختلاف من با آنها این است که می‌گویند من دل به تو "دادم" و عاشقت شده ام در حالیکه من جانم را هم به تو دادم و فدای تو هستم.

 

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۲۸ در پاسخ به فاطمه یاوری دربارهٔ ابوعلی عثمانی » برگردان رسالهٔ قشیریه » باب ۴ تا ۵۲ » باب سی و ششم - در خُلْق:

سلام

        من که به نوبه خودم هیچ چیز از حاشیه های حضرتعالی دستگیرم نمیشه  بقیه دوستان رو نمیدونم الله اعلم 

 شاد باشی

جعفر عسکری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۳:۵۴ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۸:

در جائی دیگر این رباعی به این شکل وارد شده:

گه در پیِ دین رویم و گه در پیِ کیش
هر روز  بُتی دگر  نهیم  اندر  پیش
در جمله، ز ما هرکه خرد دارد بیش
هستیم همه عاشق بدبختیِ خویش!

فاطمه یاوری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۵۳ دربارهٔ حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح حضرت رسول اکرم:

حیرت زده ی حوصله ی صبر و غروریم....

فاطمه یاوری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۵۲ دربارهٔ حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح حضرت رسول اکرم:

بشنو ز نفس بوی کباب جگر من

در دل بهم انداخته ام آتش و دم را

فاطمه یاوری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۵۰ دربارهٔ حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح حضرت رسول اکرم:

از هردو جهان با دل آزاده گذشتیم

دیوانه، نه بت‌خانه شناسد نه حرم را

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۳۱ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۶:

ای که پنهان شده در شاره نادانی
گر نه گاوی چه کنی شاخ مسلمانب

عماد نوری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۴۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۴ - گفتار اندر آفرینش مردم:

با سلام بیت ۹ مصرع دوم ؛

(که کاری نیابی بدین برگزین )صحیح میباشد

داود پورسلطان در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۶:

سلام 

در بیت چهارم " پیغامبر " به نظر میرسد از لحاظ وزنی " پیغمبر " درست باشد 

حسن خورگوئی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴:

خلاصه من و تو لیوانی از اب جاری هستیم ، اب جاری وقتی میره تو لیوان دیگه دیگه اب جاری نیست بلکه ی لیوان اب یا ی مشت اب هستند اهمیت موضوع غزل در جاری بودن این اب وگرنه من و تو فقط ی لیوان پر از ابیم 

فاطمه یاوری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۳۴ دربارهٔ ابوعلی عثمانی » برگردان رسالهٔ قشیریه » باب ۴ تا ۵۲ » باب سی و ششم - در خُلْق:

حاتم اصمّ را گفتند مردم را از همه کس "احتمال" باید کرد گفت آری مگر از نفس خویش.

تفاوت بین سنت و مدرنیته تا الانی که فهمیدم: بدون دلیل مطالب رو میپذیرفتن/دلیل ولی نقش داشته.

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۶:

دل گدازنده تر از نار پر از دانه 
تن گدازنده تر از نال زمستانی
 چه سخن گویم من با سپه دیوان
 روی زی  زشتی و اشفتن و ویرانی
 مرد هشیار سخندان چه سخن گوید
با سپاهی همه چون غول بیابانی
خرداومند سخندان به تو نندیشد
نان  جو را که نهد  زیره کرمانی

۱
۷۰۲
۷۰۳
۷۰۴
۷۰۵
۷۰۶
۵۲۶۸