گنجور

حاشیه‌ها

علی دادمهر در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۰۶ دربارهٔ کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲:

وزن شعر وزن دوبیتی است 

مفاعیلن مفاعیلن فعولن 

 

لطفاً اصلاح شود 

امیر رضا جعفری در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۴۶ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - اندرز به شاه:

بسیار زیبا 

فاطمه یاوری در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست

سهی قدان سیه چشم ماه سیما را......!

محمد غافری در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۴۸ در پاسخ به ali دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

لطف کنید و نشانی های مندرج در کتاب مقدس را التفات بفرمایید. ممنون. 

محمد غافری در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۴۶ در پاسخ به امیر میرسیاح دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

شما باید فراموشکار باشید.  نسخه ی قزوینی-غنی جلو روی من است و خدا را می گوید.  نسخه انجوی را هم دارم ولی در دسترسم نیست. بله نسخه ی سایه خدایا می گوید. شاملو را نمی دانم. 

شاهرخ کاطمی در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:

سلام

ابیات مولانا یک معنی داره

یک هدف داره وان اینه

انسان امتداد خداونده ودر همین

دنیا باید به این مرحله برسیم

کلا عرض می کنم .وکرنه هر بیت

ساعتها تفسیر داره

چه شرا ب اتشین 

چه بانگ چه ندا چه فرچه بین دو صندوق

این انرژی خداوندی این حکمت این

خرد دائم سیلان داره انسان

می توانه بگیره اختیار داره

یا نگیره بازم اختیار داره

مرکز انسان باید خدا یا عدم

باشه نباشه هر چه باشه فاسد

شدنی ودرد زاست وکسی

می تواند با خدا یکی بشه

مثل نور پاک باشه

 

دکتر صحافیان در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:

 

دیشب از دنیا بریده خلوت نشینی به میخانه عشق آمد، پیمان پارسایی را فراموش کرد و با شوق پیمانه گرفت.
۲- صوفی شورید( خانلری: مجنون)که دیروز قدح و‌جام شراب را می‌شکست، یک جرعه شراب جانش را فرزانه و خردمند کرد(خرد حقیقی برای دریافت حال خوش)
۳-گویا دلبر زیبای دوره جوانی به خوابش آمده، که پیرانه سرش عاشق و مجنون شده است.
۴- پسر زیبا روی آتش پرست، راه دل و دین می‌زد، آری! صوفی ما با عبور آن زیباوش آشنای جان، با همه چیز و‌همه کس بیگانه شد( بریدن از همه- فنا)
۵- آری عشق همین است! چهره برافروخته گل تمام دارایی بلبل را به آتش کشید و خنده شیرین شمع آفت جان پروانه شد.
۶- سپاس بی اندازه که با این خردمندی و رسیدن به حال خوش، گریه‌ های شبها و سحرهایم، میوه داده.آری! قطره باران تبدیل به مروارید شاهوار شده است.
۷- چشمان خمار ساقی آیه‌های سحرآمبز می‌خوانند و مجلس دعا و ذکرمان، مجلس افسانه عشق گشت.( غلبه حال خوش؛ میوه ذکر)
۸- اکنون( با این حال) خانه حافظ بارگاه پادشاهست، دل در پیش دلدار و جان در پناه معشوق است( پس از فنا، حال خوش فراهم آمده و اینک دوام یافته است)
نکته۱: این غزل که اوج بسط و حال خوش است(و در غزل ۱۷۱ نیز ادامه پیدا می‌کند) پس از دو غزل بسیار ناامید کننده آمده است و توالی قبض و بسط و ارتباط شدت قبض، به شدت بسط را اثبات می‌کند.
قافیه میانی در بیت۲ دی و می و بیت ۳ شباب و خواب، همچنین جناس پیمان و پیمانه و افسون و افسانه نیز به این زیبایی می‌افزاید.
نکته۲:شعر حافظ چکیده کل ادبیات است و این غزل، که در عالی‌ترین حال خوش و بسط سروده شده چکیده غزل‌های دیگر: خلوت نشین،پیمان و پیمانه، صوفی، پیرانه سر، دوش و دی، گریه سحر و... مضامین پرکاربرد دیوان است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

 

ابراهیم وژدان در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۰۵ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۳۲:

یه اتفاقی افتاده شب حافظ یه خوابی دیده که خوابش را تعبیر هم نکرده مثل فیلم های اصغر فرهادی پایانش را باز گذاشته😂)

 

بیت 《گفته باشد مگرت ملهم غیب احوالم》اگر کسی میتونه لطفا ترجمه کنه(احساس میکنم "ملهم"اینجا به معنای ناتوان و فلج باشه)

 

بسته بر آخور او استر من جو میخورد

تیزه افشاند به من گفت مرا میدانی

 

ترجمه بیت دوم:

۱- بر من شمشیر کشید که میدانی من چه کسی هستم و چه جایگاهی دارم 

۲- بر من شمشیر کشید(ای مخاطب شعر من) متوجه حرف من هستی که دارم چی میگم(گفتِ مرا میدانی)

 

چون به تاریخ مسلط نیستم صرفا برداشتی که از این مصراع در نظرم آمد را اشاره کردم. اگر اشتباه بود حتما عزیزان حرف این بنده حقیر را تصحیح کنن

ابراهیم وژدان در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۵۰ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۳۳:

مصراع دوم از بیت دوم 《بر سر خواجه که تا آن ندهی نستانی》 بی اختیار مرا یاد جمله سردار دلها ، شهید قاسم سلیمانی انداخت که نوشته بود 《خدایا مرا پاکیزه بپذیر》

وحید فهندژ سعدی در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۱۴ دربارهٔ نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲:

این غزل را عالی جناب ابوالحسن اقبال آذر مشهور به اقبال السلطان در اجرایی خصوصی و در دستگاه همایون به استادی تمام خوانده اند. این اجرا را که مربوط به دهه چهل است می توان در کانال تلگرام استاد غلامحسین بیگجه خانی یافت که نشانی آن در انتهای متن آمده است.

اطلاعات اجرا: 

آواز: ابوالحسن اقبال آذر

تار: محمد حسین بیگجه خانی

دایره: محمود فرنام

قره نی: آکوپ سروش رکانیان

پیوند به وبگاه بیرونی

امیر رحیمی در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۱۳ در پاسخ به بهروان دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » مقدمهٔ نصرالله منشی » بخش ۱ - وعلی الله توکلی:

در azar_archive@ اینستاگرام و یوتیوب خوانده شده 

مهران ص. غ در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۱۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹:

سلام بر دوستان

عقیده ی بنده این است:

پندار که هرچه نیست در عالم هست

تمام چیز های واقعی قابل دیدن نیستن 

مثل انرژی، فرکانس. شما اون چیز هایی که قابل دیدن نیستن رو درک کن و با انها هم فرکانس شو

محمد شاکری در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۵۱ در پاسخ به صدرا بهاری دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲:

سلام

ارادت

این اجرا رو از کجا میشه بدست آورد؟

یاسین مشایخی در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:

بی‌شک این غزل، یکی از بهترین و برگ‌ریزان‌ترین غزل‌ها در تاریخ شعر فارسی‌ست.

جالب اینجاست که حافظ هم یک شاه‌بیتی داره که دقیقاً همسو با این غزله، خصوصاً با بیت اول که همخوانی عجیبی داره. حافظ میگه:

«چو عاشق می‌شدم گفتم که بردم گوهر مقصود/ندانستم که این دریا چه موج خون‌فشان دارد»

«چه دانستم که این سودا مرا زین‌ سان کند مجنون/دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون»

 

کیخسرو روشنا در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۳۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۸ - گفتار اندر فراهم آوردن کتاب:

با استناد به کتاب «سراینده کاخ نظم بلند» اثر تحقیقی استاد مهدی سیدی استاد دانشگاه فردوسی مشهد، این بخش از شاهنامه مربوط است به نحوه گردآوری شاهنامه‌ی ابومنصوری که یکی از والیان و سپهبدان در سالیان پیش از فردوسی بوده است و چنان که خود فردوسی می‌گوید: «یکی پهلوان بود دهقان نژاد» از دهقانانی بوده است که به سبب نیک روشی در میان مردم محبوب گشت و به مقام دست یافت هرچند که بخت با وی یار نبود و خود و شاهنامه‌اش مورد غضب سلطان وقت قرار گرفتند. آنچه در این مجموعه مقالات بدان اشاره شده آنست که فردوسی خود از طریق یکی از فرزندان ابومنصور به نسخه‌ای از شاهنامه منثور وی دستیافته و وظیفه ای به او محول گشت تا این اثر را منظوم کرده و با حکمت عجین گردد.

یاسین مشایخی در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۱۴ در پاسخ به علیرضا محدثی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۷:

درسته، البته ناگفته نماند که دیوان شمس تصحیح مرحوم فروزانفر، جامع‌ترین و بزرگترین دیوانه، نه «معتبر» چرا که استاد شفیعی کدکنی می‌گوید: حدود ۲۵درصد از غزل‌های موجود در این دیوان -حدود ۸۰۰غزل-، از مولانا نیستند. یا استاد مجتبی مینوی می‌گوید: حدود دو سوم از اشعار دیوان شمس آقای فروزان‌فر، در نسخه‌های قدیمی‌تر و معتبر نیومده و از مولانا نیست.

یاسین مشایخی در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۰۴ در پاسخ به محسن شمس آریان دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۰:

این شعر از سعدی نیست و جعلیه!

یاسین مشایخی در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۵۸ در پاسخ به مایکل دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۷:

اولا که این غزل از مولاناست، چون در قدیمی‌ترین نسخه‌ی دیوان شمس یعنی موزه قونیه اومده. 

دوماً چرا برای بالا بردن مولانا و غلط‌زدایی از آثارش، سعدی رو می‌زنید؟

ناسلامتی سعدی، پادشاه شعر و غزل و سخنه.

ابراهیم وژدان در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت

سوال آیا این کار پدر در نظر شاعر کار درستی بوده یا کار درستی نبوده است؟ حافظ در جای دیگه میگه که

سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض(اشاره به بهشت) /به هوای سر کوی تو برفت از یادم. یعنی آن بهشتی که من در آنجا بودم سر کوی معشوق نبود و من بخاطر رسیدن به سر منزل مقصود که سر کوی دوست باشه طی طریق کردم و دلجوی حور و لب حوض و سایه طوبی انقدر در نظرم بی ارزش آمد که فراموشش کردم.

 

با اینکه حافظ میخواد بگه من فرزند همان پدر هستم و کلمه ناخلف هم خیلی دلپسند تر هست ولی بنظر شخص بنده هم در مصراع دوم اشاره به فروختن دنیا دارد.یعنی یک چیز پست تر از روضه رضوان دارم که میخوام بفروشم.

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت

ناخلف باشم اگر ملک جهان را به جویی نفروشم

 

پدرم روضه رضوان را بخاطر یک چیز والاتر به دو گندم فروخت(به هوای رسیدن به سر کوی دوست)

من هم باید برای رسیدم به چیز بهتر و والاتر، داشته پستتر خود را بفروشم

حافظ دو تا انتخاب داره یا آخرت را به دنیا بفروشه یا دنیا را به آخرت بفروشه که از نظر بنده حقیر ،با توجه ابیات قبل و بعد از این بیت حافظ دنیا را میفروشد برای رسیدن به آخرت

هرچند میدونم که مصراع دومی که نوشتم با توجه به فرموده دوستان در هیچ نسخه‌ی خطی که در نظرات ذکر شد ، نبوده است.

۱
۵۸۳
۵۸۴
۵۸۵
۵۸۶
۵۸۷
۵۲۵۷