Ghazal در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴:
معنی بیت اول از نظر من این هست که اگر دلت خواست و بر لب جویباری نشستی بدان این اشک عاشق تو هست که مثل جویبار جاری شده و فتنه اش زیر سر خود تو هست یعنی باعث و عاملش تو هستی
عبدالله مکان در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۴ - حکایت بایزید بسطامی:
این همه دعوا و بعد، هفت هشت سال سکوت بر سر هیچ! یکی از زبان و شعر و فرم نگفت و همه در صحرای کربلا، ملأ اعلا و بهشت و جهنم و خلاصه معنای شعر سیر کردند ..
بهرام خاراباف در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:
افشای رازخلوتیان خواست کرد شمع
شکرخداکه سردلش درزبان گرفت(حافظ)
هنگام خوانش (افشای رازخلوتیان)به دلیل وجودکسره اتصالی درحرف (ی) و(ز)ناچاریم این عبارت راسریع بخوانیم اماباسکون حرف (ن)ناچاریم درادامه خوانش قدری توقف کنیم .این توقف سه باردیگر اتفاق می افتد .خواست(سکون)کرد(سکون)وشمع(سکون).چهارسکون وتوقف درمصرع اول درراستای مضمون مصرع بعدی قرارمی گیرد(شکرخداکه سردلش درزبان گرفت)
افشای رازخلوتیان
خواست
کرد
شمع
شکرخداکه زبانش دردهان گرفت
شمع که قراراست رازخلوتیان را افشاکندهمینکه دهانش رابازمی کندباچهارتا حرف ساکن ووقفه دربیان زبانش می گیرد
بهرام خاراباف۱/۴/۱۴۰۱
بهرام خاراباف در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:
بهرام خاراباف در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲:
حدیث دوست نگویم مگربه حضرت دوست
که آشناسخن آشنانگه دارد(حافظ)
درمصرع اول دوصدای کشیده (دوو..) راداریم که به صدای ساکن (ت) خطم می شوند
.درمصرع دوم دومصوت بلند (آ)راداریم که درصدای کشیده (نا) ادامه پیدا می کند.اگردونفرهم زمان دوست وآشنا رافریادبکشنددراولی فقط صدای دووو رامی شنویم همینکه بخواهدبه (ست) برسدصداخاطمه می یابد اما درآشنا صدای (آ) در(نا )ادامه می یابدوگویی هرگز قصدمتوقف شدن نداردازاین روصدای کوتاه ونزدیک دوست در صدای دوروبلند آشنا محافظت ونگهداری می شود.یا به عبارتی آشنا صدای دوست راتحت پوشش خودنگه می دار#بهرام _خاراباف
برمک در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۰۱ در پاسخ به علی دربارهٔ رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۷:
فرادم/فردم/پرادم /فراتم اغازین و نخستین است و افدم/اپتم/افتم واپسین است
-
اردوان پنجم را نیز اردوان افدم مینامیدند همچنان که یزدگرد سوم را نیز یزدگر افدم مینامیدند
م پایانی همان م است که در پنجم ششم دهم یکم میبینیم
برمک در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۵۴ دربارهٔ رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳۱:
ورز=ورا از - اگر به واژه عربی ورا بنگریم میبینیم ان همان واژه. فرای پارسی است و تنها نهر/نار/نیل بچم رود عربی و سامی است که انرا در نام نیل هم میبینیم
یار سیستانی در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۴ دربارهٔ جیحون یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳:
شعر از نظر ادبی قوی است و زیباست اما متاسفانه در این شعر شاهدبازی عیان است!
کاش شاعر به جای پسر از واژهی صنم یا هر واژهای دیگر جز این استفاده میکرد
ولی ما نمیتوانیم آنرا تغییر دهیم.
هستی حد در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۵۸ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنویها » عارف نامه » بخش ۵:
شرمنده هستم من خویش
ز شعر سرایی اکنونم از تشویش
منتها زین کنار هم چیدن کلمات
خجالت کشیدم از زنانگی خویش
خوشا به حال ما که نزیستیم در زمان شما
تو را میگویم ایرجی با احوال خراب آهایی میرزا
شرم بر نام شاعر و ننگ بر عقده های گشوده ات
که قلموو کاغذ را با پ و ر ن گرفته بودی اشتباه
احمد خرمآبادیزاد در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲:
معنی واژههای فارسی «کبد» (kabd) و «کبدا» (kabdâ) در فرهنگ نفیسی (ناظمالاطبا) چنین است: 1-لاغر، 2- لحیم زرگری و مسگری، 3-شتاب.
بنابراین، مصرع دوم بیت بالا احتمالا به شکل «مرا به کار نیاید سریشم و کبدا» بوده است. واژه کبدا هم از نظر معنی (لحیم) و هم از نظر وزنی کاملا سازگار میباشد.
در خور یادآوری است که فرهنگ نظام (تألیف سید محمدعلی داعیالاسلام) و نیز فرهنگ فارسی تاجیکی (ویرایش محسن شجاعی، انتشارات فرهنگ معاصر، تهران 1384) بیت زیر را به دقیقی نسبت دادهاند که در آن، به وضوح واژه «کبدا» به کار رفته است:
از آنکه مدح تو گویم، درست گویم و راست/مرا به کار نیاید سریشم و کبدا
اما نکته بسیار بسیار مهم این است که تا دست یابی به اطمینان، باید از هرگونه تغییر پرهیز کرد.
کاکل زری در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - ستایش خرد:
در جهان برای انتقال اطلاعات نیاز به سه نیرو داریم. نور، صوت، حس، نور را با چشم می توان دید. صوت را با گوش میتوان شنید. حس را با زبان و هر حس دیگری مثل بویایی چشایی، لامسه. با فرمان خرد هست که خداوند در صور پنهان به ما داده. خرد گوشت و پوست و استخوان ندارد و جایگاه آن در مغزاست. خرد ابزاری برای عقل استو مترجم آن است، خرد حتی بعد از مرگ هم از بین نمیرود و با خرد میتوانیم به تمام جهان های هستی سفر کنیم،و از خرد هست که ما پندارو گفتار و کردار نیک و بد رو انجام میدم.باتشکر
آرمیتا طاهری فر در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:
این شعر در باره ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام هست :
وقت سحر
شب قدر
زکات در نماز
nabavar در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۶ در پاسخ به بابک چندم دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:
گرامی بابک
خورد گاو، نادان از پهلوی خویش غلط است
خورد گاو نادان ز پهلوی خویش
می بینم که شعر حکیم طوس را از وزن بیرون آوردی.
احمد رحمتبر در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۳۴ دربارهٔ میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۵۰:
در انتهای برگ سبز ۱۲۱، دو بیت اول این غزل توسط بانو روشنک دکلمه میشود.
بابک چندم در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۱۰ در پاسخ به ناشناس دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:
پس از خواندن تمامی پاسخها تا امروز وگذشت ۹ سال و ۵ ماه از پرسش شما، آنچه که مشخص است اینکه همگی این مصراع را اشتباه خوانده و به نتایج/تعابیر عجیب و غریب رسیدند...
مشهود است که همگی مصراع دوم را اینگونه خوانده اند:
خورد گاوِ نادان از پهلوی خویش
حال آنکه خوانش درست اینگونه است:
خورَد گاوْ، نادان از پهلوی خویش
(، برای یک ایست کوتاه)
یعنی گاو که سرش به زمین و مشغول خوردن است از آنچه که در پهلو/کنار/دور و بَرَش در جریان است بی خبر/ناآگاه است...
به همین سادگی...
حبیب شاکر در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۵:
سلام بر مهربانان
گر نان و کباب و جام باشد در بر
در باغ و لب جوی و کنار دلبر
درد و غم و رنج دگران چون بینی
عیشت بشود زایل و عمرت آخر
سپاس از همه دوستان
حبیب شاکر در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۴:
سلام بر یاران عزیز
بی میل و رضا آمده و خواهم مرد
جز حسرت و غم چه با خودم خواهم برد؟
یکبار اگر ز من بپرسند نظر
صد بار بگویم که؛ شکر خواهم خورد
سپاس از همه عزیزان
ر.غ در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۴۹ دربارهٔ ایرانشان » کوشنامه » بخش ۸ - در مدح پادشاه اسلام:
شاهدژ را احمد بن عبدالملک عطاش از یاران حسن صباح تصرف کرده بود و سلطان محمد بن ملکشاه سلجوقی سرانجام توانست این دژ را تسخیر کند و احمد را که در اینجا خواجه بدگمان یعنی بداعتقاد خوانده شده است، دستگیر کند. در این ابیات، جوسازی سلجوقیان بر ضد اسماعیلیان به روشنی دیده میشود و نیز بزرگنمایی اقدام سلطان سلجوقی با اینکه تنها توانست این دژ را تصرف کند و نه الموت و ... را.
هادی اسدی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۳ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:
درود برشما.
زیباییه این شعر اندر بیان نگنجد علی الخصوص پنج بیت اخر♥️♥️🌹🌹
راشد ظاهر rashidahmadzahir@gmail.com در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۰۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۷۷ - تفسیر گفتن ساحران فرعون را در وقت سیاست با او کی لا ضیر انا الی ربنا منقلبون: