پیمان شریفی در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۲۰ در پاسخ به سید محسن دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸:
سلام با توجه به مصرع بعدیش به معنی بی مو است.
امیرحسین صباغی در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۱۰ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۷۷ - حیله:
قوطی سیگارشو میدادی لااقل!
.فصیحی در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:
در قران آیهای هست که میفرماید بعضیها از خواندن قران هدایت برهدایتشان افزوده میشه و بعضی بر گمراهی وتاریکیشان
شعر حافظ گویی نهاد وباطن انسان رو برملا میکنه و این ویژگی رو گویی از قران گرفته باشد انچنان که خود اعتراف میکند هرچه کردم همه از دولت قران کردم
یا دقیقا مثل ایهای که باران را مثال میزند که چون بر زمین شوره زار میبارد جز گیاه خشن وسخت نمیروید و همان باران بر زمین نرم و مستعد گل وریحان و ثمرات گوکاگون میرویاند
بستگی داره شعر حافظ بر چگونه دلی ببارد!
باز هم سپاس از جناب برگ بی برگی🌹
احمد خرمآبادیزاد در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۹۹ - تتمه حکایت ابرهه و استغاثه به ولی عصر ع:
مصرع دوم بیت 17 به شکل زیر درست است:
«تندر از وژداخ خود تن درکشید» (تندر از نقاهت خود بیرون آمد)
احمد خرمآبادیزاد در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۰۱ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۰۲ - در بیان عسل خاک آلوده در وسط چاه و مشغول شدن به آن:
مصرع دوم بیت 7 به شکل «پهن کرده بر رسن و بگشوده کام» هم از نظر وزنی لنگ میزند و هم نامفهوم است.
در نسخه خطی، این مصرع چنین است: «پهن کرده برسن و بگشوده کام»
با توجه به 3 بار تکرار بجا و هوشمندانۀ واژۀ «رسن» در این شعر و به استتناد فرهنگ نظام (که واژه «وَرسن» را به همان معنی «رسن» ثبت کرده)، شکی باقی نمیماند که در نسخه خطی، واژه «برسن» تلفظ دیگری است از «ورسن».
احمد خرمآبادیزاد در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۲۵ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۰۰ - تتمه داستان طوطی و شاه:
با توجه به اینکه در این داستان، طوطی فریب زاغ را میخورد، دربار شاه را ترک میکند و همه چیزش را از دست میدهد، مصرع نخست بیت 4، به شکل «کرد ایوان شهان را خیر یاد» درست نیست. وانگهی با چنین شکلی، خود بیت نیز بدون قافیه میشود. بنابراین، شکل درست این مصرع چنین است:
«کرد ایوان شهان را خیرباد» (در اینجا، «خیرباد» = «وداع»)
یعنی: با ایوان پادشاهان وداع کرد
*این حاشیه پس از ویرایش، حذف نخواهد شد تا به عنوان سندی برای پژوهشگران باقی بماند.
علیرضا در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲:
سلام بر دوستان جان 🌹
یه کم طولانیه ولی خواندنش خالی از لطف نیست.
البته من کاملش رو نیاوردم ولی میتونید با یه جستجوی کوچک پیداش کنید
بسیار زیباست ❤️
ای دنیا، از من فاصله بگیر، که مهارت را بر گردنت انداختم، از چنگالت بیرون جستم، از دامهایت فرار کردم، و از رفتن در لغزشگاههایت دوری گزیدم.
کجایند گذشتگانی که به بازیهایت آنان را فریفتی؟ کجایند ملّتهایی که با زر و زیورت آنان را مغرور نمودی؟ اینک اینان گروگانهای قبور، و فرورفته در لابلای لحدهایند.
به خدا قسم ای دنیا اگر موجودی قابل دیدن و جسمی سزاوار لمس بودی، حدود خدا را بر تو جاری میساختم در رابطه با بندگانی که به آرزوها فریبشان دادی، و ملتهایی که در پرتگاههای هلاکتانداختی، و پادشاهانی که تسلیم نابودی کردی و به سرچشمههای بلا وارد نمودی، به جایی که در ورود و خروجش امنیت نباشد.
هیهات هر کس گام در لغزشگاههایت نهد بلغزد، و هر که سوار آبهای متراکمت گردد غرق شود، و آن که از دامهای تو به یک سو رود موفق گردد،
و کسی که از فتنههای تو سالم است باکی ندارد که گرفتار تنگی زندگی باشد، و دنیا نزد او مانند روزی است که لحظه پایانش فرا رسیده.
از من دور شو، به خدا قسم رام تو نشوم تا مرا به خواری نشانی، و عنان به دستت نگذارم تا هر کجا خواهی ببری. قسم به خداوند، (قسمی که فقط اراده حق را از آن استثنا میکنم)، آنچنان نفس خویش را به ریاضت وادارم که به یک قُرص نان زمانی که برای خوردن یابد شاد شود، و به جای خورش به نمک قناعت کند
و کاسه چشمم را در گریههای شب و روز قرار دهم تا چون چشمهای که آبش فرو رفته اشکی در آن نماند.
آیا به همانگونه که حیوان چرنده شکمش را با چریدن پر کند و بخوابد، و رمه گوسپند که از علف سیر میشود و به جانب خوابگاهش میرود، علی هم از توشه خود بخورد و بخوابد؟!
چشمش روشن که پس از سالیانی دراز به چهارپایان رها شده، و گوسپندان چرنده اقتدا کند.
خوشا به حال کسی که واجبات پروردگارش را به جا آورده، و مشکلات را تحمل نموده، و در شب از خواب خوش دوری کرده، تا وقتی که خواب بر او چیره شود زمین را فرش خود گرفته، و دست را بالش زیر سر کند، در میان جمعیتی که ترس از قیامت دیدههایشان را بیدار گذاشته، و پهلوهاشان از بستر استراحت جدا شده،
و لبهاشان به ذکر پروردگارشان آهسته و آرام گویاست، و گناهانشان به کثرت استغفار از بین رفته، «اینان حزب خدایند، و بدانید که حزب خدا رستگارانند».
پسر حنیف از خدا پروا کن، و قرصهای نان خودت تو را بس باشد، تا این روش موجب خلاصیات از آتش جهنم گردد.خلاصه سخنان حضرت خطاب به دنیا:
برو این دام بر مرغ دگر نه، که عنقا را بلند است آشیانه
نامه عتاب آمیز امیرالمومنین به عثمان ابن حنیف والی ایشان در بصره
یا علی ✋ 🌹
Afi۱۸۸۹ در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۳۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۸۰:
من فکر میکنم هوش مصنوعی کاملاً اشتباه تفسیر کرده مفهوم این شعر رو... به نظرم منظور شعر این باشه که وقتی که زیاد مینوشید دیگه می بر شما کارساز نیست و در جایی که دیگران با چند پیمانه مست میشوند شما هرچقدر هم بنوشید مست نخواهید شد (بخاطر شرابخوریهای بیحسابی که قبلا کردید) و بهناچار باید در میانه مستان هشیار بنشینید و این خودش کفاره و عذاب بزرگیه...
فرامرز عبداله پور در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:
مژده ی یوسف گلر ای پیرِ کنعان غم یِئمه
کلبه ی احزان اولار بیر گون گولوستان غم یِئمهای گورن غم خوش اولار حالون اورک زار ایلمه
تِئز تاپار آشفته احوالوندا سامان غم یِئمهگر بهار عمر قوردورسا چمن زار اوسته تخت
چتر گول باشه سالارسان مرغ خوشخوان غم یِئمهگر مرادیملا ایکی گون دورِ گردون گِئتمدی
دائما بیر ساندا قالماز حالِ دوران غم یِئمهنا امید اولما کی غیب اسراری گیزلین دیر سنه
پرده دالیندا اویونلار واردی پنهان غم یِئمهای کونول سیلِ فنا گر هستی بنیادین قازا
چون کی سن نوحلا اولارسان گلسه طوفان غم یِئمهکعبه شوقیله بیابان دا قدم اورسون اگر
چوخلی دانناقلاردا گورسون سن تیکاننان غم یِئمهگرچی منزل بس خطرلر ایچره دیر مقصد اوزاق
هر نه یول وارسا اولار بیر گون ده پایان غم یِئمهحالیمی پوزموشدی جانان فرقتی طعنِ رقیب
حالیوه واقیف خدای حال گردان غم یِئمهفقر کونجینده قارانلیقدا گِئجه خلوت چاغی
تا اولا ویردون دعا و درس قرآن غم یِئمه
(۲۲۷/۱۴۰۴/۰۲/۲۲)
Mojtaba M در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت میراند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر میکرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بیکدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوماند ملعون نهاند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب:
سلام خدمت همه دوستان عزیز،اشعار مولانا خود گویاست،معنایی که هوش مصنوعی در نظر گرفته واقعا در خیلی موارد بی ارتباط و اشتباه است،اگر جای اصلاح و بازبینی یا معنا کردن قوی تر هست لطفا پیگیری بفرمایید، با آرزوی موفقیت و سلامتی همیشگی دوستان عزیز، سپاسگزارم...
نگین در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۴۷ دربارهٔ نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۶:
خیلی شعر قشنگیه 🥹اما احساس میکنم در بیت اول منظور شاعر اینه که
الان که از من دوری داری از عشقت دل دیگران رو آباد میکنی یا باز هم داری دل عشاق رو خراب میکنی
همینطور در بیت غنیمت های عالم را بدل هست به نظر میاد معنی درست نباشه شاعر میگه هر چیز با ارزشی توی دنیا یکی دیگه ازش هست اما تو تکی و ثانی نداری البته باز هم برداشت منه
علیرضا در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
مغبچه باده فروش همان است که زور کشیدن کمان ابروی جانان را دارد . در اینجا حافظ عمل او را در حد مغان می داند .
پورداد وفائی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۴ دربارهٔ سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳ - به التماس دوستی گفته:
مصرع اول بیت دوم در نسخههای خطی به همین صورت نوشته شده است و مشکل از نگارش گنجور نیست.
فرهود در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۲۹ در پاسخ به علی میراحمدی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸:
مقایسه این دوبیت به این شکل نشان از عدم شناخت شما از شعر حافظ و نظامی دارد.
بیت اول که آوردهاید از یک مثنوی است که عنوان آن نیز مناجات است.
بیتی که از حافظ آوردهاید از یک غزل است.
مقایسه شما کاملا بیربط است.
دکتر حافظ رهنورد در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:
دوستان متوجه نشدند. مسئله (نیست که نیبستها) نیست.
(در سراپای وجودت) هست
دکتر حافظ رهنورد در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸:
بیتی که از نظامی آوردید در حقیقت بذل آگاهی وی از خداست و شناخت شاعر از خدا را نمایندگی میکند. حال اگر نظامی بگوید ای خدا امیدوارم تمام هستی را تو آفریده باشی و تمام گیاهان جهان از لطف تو سبز شوند؛ باید در عقلش شک کنی
در این شعر هم اگر حافظ میفرمود:
خسروا گوی فلک در خم چوگان تو است
گفتهی شما و باقی دوستان کاملا درست بود.
اما اینجا گفته باد و بهقول همان بنده ی خدا باد بهمعنای امیدوارم باشد است.
علیرضا در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۷ در پاسخ به شمس خراسانی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
احسنت بر شما
علیرضا در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۵ در پاسخ به تماشاگه راز دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
دوست عزیز مغبچه باده فروش چه جلوه گری کرده که حافظ با این غزلیات ناب و اندیشه والا مژگان خود را خاکروب در میخانه می کند؟ چرا نصف و نیمه معنا می کنید ؟ حالا بنده عرض می کنم شما تحقیق کنید هنگامی که حضرت علی اصغر(ع) روی دستان ولی زمان امام حسین (ع) قرار گرفت اراده الهی بر آن بود که این طفل زیبا روی در تاریخ نقشی ایفا کند که هیچ بچه ای این توفیق را تا به قیامت نداشته باشد مغبچه که در حد ساقی به پیاله باده نوشان حقیقی درگاه باریتعالی می ریخته و آنان را سیراب می کند او سند مظلومیت اهل بیت پیامبر (س) که همان پیر مغان است می باشد او تزلزلی در سپاه 30 هزار نفری دشمن انداخت که اگرحرمله تیر نمی انداخت سپاه خصم از هم می پاشید او بساط روضه بر تشنگی عثمان را برای همیشه جمع کرد و جلوه او در آندم که تشنه توسط تیر سه شعبه ذبح ا... می گردد و ساقی باده نوشان درگاه احدیت می شود او چنین جلوه گری میکند که حافظ مژگانش را خاکروب در میخانه می کند . عزیزان به اندیشه حافظ شک نکنید او زبان عرفاست نه زبان لات و الوات اصلا خداوند چنین شکری یا به قول خود حافظ این قند پارسی را به شخصی عنایت می کند که حدی و اندازه ای نزد خداوند داشته باشد .
احمد خرمآبادیزاد در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۲۲ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۰۳ - حکایت زبون شدن پلنگ در دست آدمیزاد:
در مصرع نخست بیت 70، واژه «تُندبار» (به معنی «درندگان موذی مانند شیر و پلنگ») به جای «بند مار» درست است
فرهود در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۳۵ در پاسخ به Mojtaba M دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت میراند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر میکرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بیکدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوماند ملعون نهاند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب: