به خاطرم گلهای گشت و دوست دشمن شد
دو دل چو شیر شکر بود سنگ و آهن شد
چو خانه سر کشتست عهد را بنیاد
ز هر طرف که نسیمی وزید روزن شد
مرنج اگر نشدم مضطرب ز آمدنت
چراغ دیده نمی داشت دیر روشن شد
در اشتیاق تو چندان صنم صنم گفتم
که شرمسار ز خود زاهد و برهمن شد
سر از عنان تو گفتم برون توانم برد
کمند پا و سرم طرف جیب و دامن شد
کشید بر در و دیوار بوستان خطی
که گل ملول ازین بلبلان گلشن شد
مساز خنده دگر رنجه پا که جای تو نیست
لب ملول «نظیری » که وقف شیون شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات و مشکلات ناشی از عشق و دوستی پرداخته است. شاعر از تبدیلات رابطههای دوستانه و دشمنانه صحبت میکند و به دوگانگی و تضاد درونی میان عشق و تنهایی اشاره دارد. او به یادآوری دوران خوشیهای گذشته و حالتی از ناامیدی اشاره کرده و حسرت و غم ناشی از فقدان عشق را توصیف میکند. به طور کلی، شعر بر پیچیدگیهای عواطف انسانی و تأثیرات منفی جدایی و تنهایی تأکید دارد.
هوش مصنوعی: در یادم ناراحتیای ایجاد شد و دوستی به دشمنی تبدیل گردید. دلها که شاد و شیرین بودند، حالا به سختی و تلاطم تبدیل شدهاند.
هوش مصنوعی: وقتی که خانهی زندگی از عهد و پیمان ساخته شده، هر بار که نسیمی وزیده میشود، دریچهای برای ورود به آن گشوده میشود.
هوش مصنوعی: اگر من ناراحت نشدم و نگران آمدنت نبودم، این باعث نیست که در ذهنم روشنایی نبوده و دیرتر به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: به قدری از عشق و اشتیاق تو صحبت کردم و از زیباییهای تو گفتم که حتی عارفان و زاهدان هم از خود شرمنده شدند و دچار حیرت شدند.
هوش مصنوعی: من از کنترل تو خارج شدم و به دنبال آزادی هستم. با پاها و سرم به جستجوی آن چیزی هستم که در دل جیب و دامن تو پنهان شده است.
هوش مصنوعی: در باغ و باغچه نشانههایی از مشکلات و ناامیدی به وجود آمده که باعث شده گلها از این بلبلها و سر و صدایشان ناراحت و غمگین شوند.
هوش مصنوعی: دیگر به خاطر رنج و درد در دل، لبخند نزنید؛ چرا که شما جایی در دل من ندارید و من به خاطر اندوه و گریهام وقف شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا که بیتو سیاهی ز چشم روشن شد
ز گریه دیده ما همچو چشم روزن شد
جدا ز لعل لبت جام ماتمی دارد
زدم چو بر لبش انگشت گرم شیون شد
برای سوختن آماده ام چنانکه کسی
[...]
زگریه آینه هر دلی که روشن شد
چو اشک، مردمک حلقه های شیون شد
چراغ روز بود آفتاب در نظرش
ز سرمه دل شب دیده ای که روشن شد
هزار آه شود گر ز دل کشم یک آه
[...]
دگر چراغ که در طور حسن روشن شد؟
که نور وادی ایمن، وبال ایمن شد
ز دیده خون دلم باز عزم دامن کرد
چراغ دیده من مرده بود روشن شد
به کلبهام که دگر فال روشنایی زد؟
[...]
دلم شبی که خیال ترا نشیمن شد
چو آفتاب مرا داغ سینه روشن شد
کدام شمع کند خانه روشنم بیتو!
مرا که پرتو خورشید دود روزن شد
به منع گریه به چشم تر آستین چه نهم
[...]
به روز حشر تو را اگر جحیم مسکن شد
بسوزی ار به تنت از حدید جوشن شد
چرا زبان تو (صامت) ز بیم الکن شد
ز هول حادثه هر دو کون ایمن شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.