گنجور

حاشیه‌ها

کایسا در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۲۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۳:

نسخه‌ی آیینه‌ی دل دستگاه حیرتست

چون نفس ناچار پیمان با تأمل بسته‌ام

 

بیدل معتقد است که آینه همواره در حال حیرت است، در این بیت می‌گوید حتی یک نفس هم آینه را از مقام حیرت دور می‌کند، همانگونه که در زمان قدیم جلوی دهان کسی که بیهوش شده آینه می‌گرفتند تا ببینند نفس می‌کشد یا نه!

چون نفس هم می‌تواند آینه را کدر کند.

پس در این بیت می‌گوید نفسم را هم مجبور به صبر کردم تا بلکه دلم به مقام حیرت برسه.

 

در جای دیگر می‌گوید:

 

ز آمد و رفت نفس آیینه‌ی دل تیره شد

موج صیقل آبیاری کرد بیدل، زنگ را

فرهود در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۹:

شب روان را همچو استاره مسوز ...

رهبان در اینجا یعنی راهزن

امیرحسین صباغی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۲۹ در پاسخ به پارسی دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » تورکون دیلی:

شهریار در طرفداری از هر تفکری که شما بگی شعر داره. یکی علت‌های محبوبیتش هم دقیقا همینه چون هم اشعار ناسیونالیستی ایرانی داره و هم ترکی. هم اشعار اسلامگرایانه داره هم کمونیستی. هم این شعر که شما اینجا گذاشتی و هم شعر تورکون دیلی هر دو مال شهریارن. دیگه اینکه با این دانسته‌ها چه کنیم به خودمون بستگی داره.

یگانه در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:

دلم ربوده لولی‌وشیست شورانگیز

دروغ وعده و قتال و وضع رنگ آمیز

فدای پیرهن چاک ماهرویان باد

هزار جامه تقوی‌ و خرقه پرهیز

خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد

که تا ز خال تو خاکم شود عبیر‌آمیز

فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان

بخواه جام شراب و به خاک آدم ریز

غلام آن کلماتم که آتش افروزد

نه آب سر زند در سخن بر آتش تیز

مباش غره به بازی خود که در خبرست

هزار تعبیه در‌ حکم پادشاه انگیز

فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی

که جز‌ ولای توام هیچ نیست دست‌آویز

بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت

که در مقام رضا باش و از قضا مگریز

پیاله در کفنم بند تا سحرگه حشر

به می‌ز دل ببرم هول‌ روز رستاخیز

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۰ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:

دو نکته:

1-در نسخه‌های ابوالقاسم حالت و دکتر تقی تفضلی چنین غزلی دیده نمی‌شود!

2-شکی نیست که بازنویسی متن‌ها – و از همه مهمتر– وجود فرآیند فریب ذهن، به وارد شدن اشتباه در هر مطلبی می‌انجامد.

به نظر می‌رسد که شکل درست نخستین بیت این غزل، چنین باشد:

ای که روی تو بهشت دو جهان است مرا/ای که وصل تو مراد دل و جان است مرا

به این ترتیب، مشکل ردیف و قافیه حل می‌شود. هرچون، نه مرا گریزی از ذهن فریبکار است و نه می‌توان احساس لحظه سرودن شعر دیگران را درک کرد! بنابراین باید نسخه کهن‌تری پیدا شود.

یادآوری: هرچون = اما = however

عبدالمحمد حسین یار باقریان قومی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۴۶ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳:

درود بر شرف محسن نامجو با آهنگ ترنجش

علی معصومی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۱۳ دربارهٔ کمال خجندی » رباعیات » شمارهٔ ۱۶:

یاران چو ورق شکسته تا می‌جویند

 

فکر کنم درست باشه

رضا پروا در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۵۲ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۳۸:

قصه تاریک روزان در دل شب عرضه دار

علی سنجرانی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۲:

این شعر به همین گونه پنجاه سال پیش در کتاب فارسی سال پنجم دبیرستان تدریس میشد.

هیچ حاشیه و نقدی روا نیست زیرا شعر کامل است.

توکل در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۰۴ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » توصیفات » ماههای فارسی » شمارهٔ ۱۱ - بهمن ماه:

مسعود سعد همه ماهها را گفته شراب بنوشید جز ماه اسفند و فروردین . همه ماهها را که توصیف میکنه به نوعی سخن از نوشیدن می هست اما فروردین و اسفند را که وصف کرده سخنی از شراب نوشی در آن نیست چه دلیلی داشته که آن زمان این دو ماه می نمیخوردند ؟؟؟؟!!!

شخص جاهل در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۳۹ در پاسخ به سعمن دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۵:

شعر شما هم قشنگ نوشته شده بود و هم حقایق رو گفته بودین ولی یک چیزی که در شعر شما و هم در قانون کشور ها دیده میشود اونم مسئله یک بعدی بودن به قضیه یعنی خوب یا خوب یا بد و این وسط برای هر بخشش قانون خاصی نوشته نشده و این بحث هم کامل در شعر شما وجود دارد توی کشور های غربی هم فاحشه وجود دارد که خب از نوع راه رفتن و پوشش در خیابان میشه فهمید تا یک استاد و فیلسوفی که دختر است و بی حجاب و از نظر منطقی که خودم فکر میکنم باید اگر یک کشور کشوری بزرگ و مستقل هستش باید برای هر بخشی از نوع پوشش در فصل های مختلف تا رفتار های مردم در خیابان قانون نوشته شده باشد و البته نگه داری و مدریت اون قانون و همین باعث نظم دادن و مدیریت یک کشور میشود تا آنجایی که یک هوس باز نتونه به یک دختر آسیب برسونه و همین که فکر اومد سرش به یاد قانون و بلاهایی که سرش میاد فکر کنه و نه اون دختر بتونه با هر پوشش کمی خود را نمایش دهد [ در اینجا من بی عقل باشم اگر فکر کنم به آسانی هستش ولی سختی خود را دارد در این راه دارد و حساسیت های یک قانون گذار باید به خرج دهد تا مردم و دولت که بتوانند باهم کنار بیایید] در چیزی که من در انقلاب تا الان مشاهده کردم عدم رضایت مردم از قانون بود و همه از چه مادرم در زمان های قدیم در بعد انقلاب و چه خودم که الان میبینم مردم از قانون حجاب نه حمایتی میکنند حالا چه از کسی که بی حجاب هستش چه از کسیکه با حجاب هستش  و نه خیلی وقت ها هم عمل میکردند همین باعث عدم اعتماد مردم به دولت خودشون میشود که الان شاهد آن هستیم چه اتفاقات و بی اعتمادی هایی صورت میگیرد که همین امر توی خیلی از موضوع هایی مثل مهاجرت و خب ارتباطاتش به اقتصاد و جوامع دیگر اتفاق های بدی صورت میگیرد و در کل هم اگر جایی بد گفتم راهنماییم کنین و همین جور که از اسمم مشخص است جاهلم

گلی آریان در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵:

من برای اینکه بدونم به شخص مورد نظرم خواهم رسید یا نه تفال زدم و این غزل آمد، با توجه به توضیح عزیزان پس یا من قرار هست بمیرم یا اون شخص 🙁

کلاه بُر در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۲۸ دربارهٔ ایرج میرزا » اشعار دیگر » شمارهٔ ۱ - من گرفتم تو نگیر:

مرد یا زن بودن مهم نیست چون جنسیت بشر دست خودش نیست و اصلا جنسیت ملاک انسانیت نیست

چیزی که دست خوده بشر است رفتار و شخصیت و برخورد و دیدگاه و مسیر زندگی است که میتونه مثل  «نام» مثل اسم تو باشه

میگیری چی میگم؟

اینایی که گفتم توضیحاتی بود برای اینکه بخوام یه جمله بگم  👇

« بِرند باش » 

 

نسیم بهاری در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۰۱ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۷ - ترجمهٔ اشعار شاعر انگلیسی:

احسنت بر این مثنوی! آنطور که مطلع شدم در سال 1313 ه.ش شاعر معروف انگلیسی به نام «درینگ وتر» به جشن هزاره فردوسی دعوت می شود او که عاشق حافظ و خیام و فردوسی است شعری در مورد شاعران محبوب ایران زمین با خود می آورد و قرائت می کند. همانجا دوستان استاد ملک الشعرای بهار از او می خواهند که پاسخ این شعر را بفرمایید. استاد این مثنوی را بیدرنگ به زبان فارسی که ترجمه شعر شاعر انگلیسی است می سراید و همگان زبان  به تحسین می گشایند. روح ملک الشعرای بهار شاد و قرین رحمت الهی

فرهود در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۳۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۱ - شفاعت کردن خسرو پیش مریم از شیرین:

سخن را از در دیگر بنا کرد ...

بنی کرد یعنی بنا کرد، آغاز کرد.

سعید در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:

شعر بسیار زیبای است   در آلبوم سرمستان با صدای علیرضا افتخاری زیبایی شعر دو برابر میشه

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

تضمین غزل شماره ۶
*********
نرود دل حزینم ، بجز از ره مدارا
به ولای دوستان دَم شده, دل دهی نگارا
که دگر بس است ازین دَم  یله کن دگر  جفا را
..................
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی ز نظر مران گدا را
*********
چو نشست دیده در خون، ز نهاد بر شد آهم
به شراب غرقه گشتم که شدست  دام راهم
نکنم من ادعائی ز بزرگی و ز جاهم
..................
ز رقیب دیو سیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
*********
بدلم چو رخنه کردی به روان من صدارت
چو عسل برون تراود همه از لبت عبارت
زخدنگ چشم مستت برسد بما بشارت
.................
مژهٔ سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
*********
نبری تو نور معنی مگر آنکه خرقه سوزی
  بجهان و مکنت آن ،نتوان که چشم دوزی
نه جلال و حشمتش را که بَرَد؟ مگر دو روزی
..........................
دل عالمی بسوزی چو عِذار برفُروزی
تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا
*********
بتوصل از ره حق نروم ره تباهی
  چو به آب دیده هر دم ز درون دهم گواهی
که چه مقبل است دیدن ،رخ تو به هر صباحی
..............
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
*********
به نگاهی ای پری رو دل و دین وجان ربودی
چو بدست دامنت را بگرفتمی چه بودی
شود این سرشک چشمم به شبی اگر غنودی
..................
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی؟
دل و جان فدای رویت بنما عِذار ما را
********
چو بشد خراب کاخ جم و کی قباد و پرویز
منم آن خراب کو شد زشراب ناب لبریز
هم از آن شراب ، ساقی قدحی بکام ما ریز
....................
به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
*********
جاوید مدرس رافض

جاوید مدرس اول رافض در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۱۴ در پاسخ به A.S.Arjmand دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

تضمین غزل شماره ۶
*********
نرود دل حزینم ، بجز از ره مدارا
به ولای دوستان دَم شده, دل دهی نگارا
که دگر بس است ازین دَم  یله کن دگر  جفا را
..................
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی ز نظر مران گدا را
*********
چو نشست دیده در خون، ز نهاد بر شد آهم
به شراب غرقه گشتم که شدست  دام راهم
نکنم من ادعائی ز بزرگی و ز جاهم
..................
ز رقیب دیو سیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
*********
بدلم چو رخنه کردی به روان من صدارت
چو عسل برون تراود همه از لبت عبارت
زخدنگ چشم مستت برسد بما بشارت
.................
مژهٔ سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
*********
نبری تو نور معنی مگر آنکه خرقه سوزی
  بجهان و مکنت آن ،نتوان که چشم دوزی
نه جلال و حشمتش را که بَرَد؟ مگر دو روزی
..........................
دل عالمی بسوزی چو عِذار برفُروزی
تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا
*********
بتوصل از ره حق نروم ره تباهی
  چو به آب دیده هر دم ز درون دهم گواهی
که چه مقبل است دیدن ،رخ تو به هر صباحی
..............
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
*********
به نگاهی ای پری رو دل و دین وجان ربودی
چو بدست دامنت را بگرفتمی چه بودی
شود این سرشک چشمم به شبی اگر غنودی
..................
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی؟
دل و جان فدای رویت بنما عِذار ما را
********
چو بشد خراب کاخ جم و کی قباد و پرویز
منم آن خراب کو شد زشراب ناب لبریز
هم از آن شراب ، ساقی قدحی بکام ما ریز
....................
به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
*********
جاوید مدرس رافض

سورن صولت در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳:

اعجاز حافظ دقیق همینجاست  که هرکس از ظن خود شد یار او 

محمد حسین شعفی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۰۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:

این بیت جا افتاده است

چــــه کــــنــــد زورمــــنــــد وارون بــــخــــت بـــازوی بـــخــت بـــه کــه بـــازوی ســخــت

۱
۵۷۷
۵۷۸
۵۷۹
۵۸۰
۵۸۱
۵۳۹۲