گنجور

حاشیه‌ها

یزدانپناه عسکری در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۱۰ دربارهٔ میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۴۲ - ۱۲ - النوبة الثالثة:

رب العزة گفت یعلم خاینة الأعین و ما تخفی الصدور الله نگریستن چشمها بخیانت میداند و آنچه در دلها پنهان دارند میداند و خیانت چشم نگرندگان بتفاوت است از آنک روندگان بتفاوت اند.

***

[قرآن کریم]

یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ - غافر : 19

[یزدانپناه عسکری]

خَائِنَةَ الْأَعْیُن ثانوی بر تُخْفِی الصُّدُورُ است. چشم، مژه که نزدیک ترین عضو به خودش است نمی بیند. وسواس (1) و خاموشی آیات الهی در فرمان قلب بشر است، انگشت ابهام خود را بر آیات حق بسته ایم (خَنَسَ ابْهامَهُ)، از وسعت همسویی قلب و تمامیت خود بهره نمی بریم. قدرت حفظ خود را در برابر فرمانی که به قلب داده ایم نداریم. وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ (آل عمران : 118). با خاموشی آیات الهی، تردید کننده وسوسه ‏گریم، کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ‏ (2) - (غافر : 34)

______________

- خنوس پنهان شدن بعد از ظهور است. (قاموس قرآن، ج ‏2، ص : 309) ؛ خَنَسَ: نادیده گرفتن و در گذشتن.   145 , 144 :4+3

- وسوسه ای که توسط اطرافیان و همنوعان و بشریت به قلب آدمی راه پیدا می کند.

1- مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ - ناس : 4-5

2- زمخشری ریب را قلق و تشویق قلب گفته است‏. «شَکٍ‏ مُرِیبٍ‏» شک اضطراب آور است‏ مُرْتَاب‏ اسم فاعل است بمعنی شک کننده.‏

طاهری در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۲۳ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی توحید » حکایت محمود و ایاز و حسن در روز عرض سپاه:

وصلت آن کس یافت کز خود شد فنا

هر که فانی شد ز خود مردانه ایست...

طاهری در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۱۵ در پاسخ به محمد تقوی رفسنجانی دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی توحید » حکایت پیرزنی که کاغذ زری به بوعلی داد:

باسلام و درود

دوست عزیز اگر فعل مصراع دوم این بیت را بصورت مثبت (بدید) در نظر بگیریم نیز مفهوم درست است: 

هر انسانی که به حقیقت فطری و اصل گوهر انسانی خویش رسید، قطعا در این راه تمام نیک و بد ها را دیده و تجربه کرده

با سپاس

طاهری در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۰۲ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی توحید » عقیدهٔ دیوانه‌ای دربارهٔ عالم:

سالکان راه حقیقت جملگی به این واقعیت رسیده اند و آن چیزی نیست جز سخن پائلو کوئیلو:«همه چیز یک چیز است»

یزدانپناه عسکری در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۵۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴:

67- هر آنچه هست ز نظمم هباء منثور است.
***
[سید جلال الدین آشتیانی] 1
 این عالم مملو از هباء و اثیر است.‏
***
[یزدانپناه عسکری]
واقعیت جهان اشیا،  کیهانی از هباء و اثیر است.

___________
1- سید جلال الدین آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، انتشارات امیر کبیر - تهران، 1370. ص 510

یزدانپناه عسکری در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۲۳ دربارهٔ میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۱ - النوبة الاولى:

2- لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مگیرید دوست از دل، مِنْ دُونِکُمْ از بیرون خویشتن لا یَأْلُونَکُمْ خَبالًا که هیچ در کار شما سستی نکنند به تباهی.

***

[سلطان العلماء بهاء الدین محمد بلخی] 1
داروی این دیو نفس که دشمن جان منست در قتل اوست به تیغ‏
***
[قرآن کریم]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ‏ خَبالًا - آل عمران : 118

***
[یزدانپناه عسکری]
همراز مگیرید همراه ملازمی را که نمی بینید و در تباهی شما کوتاهی نمی کنند.

______________

وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّیْحانُ - الرحمن : 12

العَصْف و العَصِیفَة: چیزی است که از زراعت بعد از درو کردن و برداشت باقی می ‏ماند (کاه و ته مانده- محصول) و به شاخه‏ های شکسته شده و خشک شده گیاهان هم عَصْف می‏ گویند (راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن - 1374. جلد 2 ص 607)

1- سلطان العلماء بهاء الدین محمد بلخی (پدر مولوی)، معارف (بهاء ولد)، 2جلد، انتشارات طهوری - 1382 – ص 203

محمد یوسفی در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:

ابیات سایکدلیک ملانکولیک کم نظیر در ادبیات عرفانی ، تصویرسازی بی همتای ذهنی پرتلاطم از تجربه های شگرف عارفانه ، اشاره ای گیرا از منحل شدن کیفیات (چونی ها) در بی چونی در چنان هنگامه ای ... در یک کلام: باشکوه!

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸:

 

وزن :مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن 

(مضارع مثمن اخرب )

                     ۱_ با کاروانِ مِصری، چندین شِکَر نباشد

در لُعبتانِ چینی، زین خوب‌تر نباشد

کاروان مصری :در اینجا مراد کاروانی ست که بارش« شکر مرغوب معروف بود .لُعبت: محبوب زیبا روی. این واژه در اصل به معنای «عروسک» است .

لبنان چینی :زیبارویان اهل چین معنای بیت: حتی کاروانی که بار شکر از مصر می آورد ، این همه شکر( و شیرینی که در وجود یار من است )ندارد ،و در زیبارویان چینی زیباتر از او پیدا نمی شود.

۲_ این دلبری و شوخی از سرو و گُل نیاید

وین شاهدیٌ و شَنگی در ماه و خَور نباشد

شوخی: ناز و دلربائی عشوه گری، نیاید :بر نمی آید .شاهدی: زیبایی دلبری . شنگی ، سرزندگی خور« خَر »تلفظ می شود)خورشید معنای بیت: درخت سرو با وجود آن قامت زیبا و گل سرخ با آن همه طراوت ،در دلربائی و طنازی به پای معشوق من (و یا به طور کلی زیبارویان خوش قد و بالا) نمی رسند، و حتی ما و خورشید هم زیبایی و سرزندگی او را ندارند

۳_گفتم به شیرمردی، چشم از نظر بدوزم

با تیرِ چشمِ خوبان، تقوا سپر نباشد

شیر مرد :شجاع «شیرمردی »در اینجا بار خاصی دارد که باید به آن توجه داشت «شیرمرد »البته کنایه از «دلیر و شجاع» است اما در اصطلاح عرفا به کسی گفته می شود که سرد و گرمه و مجاهدات را کشیده و تلخ و تُرش ریاضات را چشیده و از حظ نفس فارغ شده باشد و به طور کلی کنایه از سالکان راه حق است. بنابراین به شیر مردی در اینجا یعنی به یاری و مجاهدت و ریاضت آمدن واژه «تقوا» در مصرع دوم قرینه ای است بر همین معنا

۴_ ما را نظر به خیرست از حُسنِ ماه‌رویان

هر کو به شَر کند میل، او خود بشر نباشد

ما را نظر به خیر است :مانیت داریم . به شر با رسم الخط با «بَشَر» جناس ناقص دارد شرق نیز با بَشَر جناس زاید تشکیل می‌دهد خود برای تاکید آمده است به معنای اصلاً اساساً معنای بیت ما وقتی به زیبایی ماهرویان نظر می‌کنیم جز نیت خیر در سر نداریم کسی که نیت ناپاکی در سر داشته باشد و به بدی و پلیدی به گراید اصلاً انسان نیست (حساب نظر بازی چنین کسی را از حساب نظربازیِ ما جدا کنید

۵_ هر آدمی که بینی از سِرّ عشق خالی

در پایه‌ی جَمادست، او جانور نباشد

سِر: راز سر اصطلاحات عرفانی چنین تعریف کردند لطیفه یی که آن را در دل به ودیعه نهاده اند همان گونه که روح را در بدن به ودیعه نهاده اند محل مشاهده است همانگونه که

که روح محل محبت است و دل محل معرفت «سٌر»بر آنچه خدا پنهان داشته و کسی را بر آن وقوف نیست نیز اطلاق شده است. در پایه جَماد در مرتبه موجودات بی جان .

جانور: جاندار، انسان 

معنای بیت:هر کسی را که از سِر عشق تو تهی یافتی بدان که در مرتبه جمادات است و هنوز به عالمِ حیوانی نرسیده است (چه رسد به عالم انسانی).

۶_ اِلّا گذر نباشد پیشِ تو اهلِ دل را

وَر نه به هیچ تدبیر، از تو گذر نباشد

اهل دل صاحب دل اهل ذوق و معرفت معنای بیت :مگر اینکه گذر اهل دل به تو نیفتد (چشم شان به جمال تو روشن نشود) و گرنه وقتی تو را ببینند دیگر به هیچ تدبیر و حیله نمی توانند از تو بگذرند و چشم از تو بپوشند عشق مرا را در جایی نگه داشت که توی ایستاده یی ،دیگر نرم راه پس دارم نه راه پیش

۷_ هوشم نماند با کس، اندیشه‌ام تویی بس

جایی که حیرت آمد، سَمع و بَصَر نباشد

هوشم نماند باکس: برای من هوش و حواسی نمانده است که آن را در برخورد با دیگران به کار گیرم، به کسی توجهی ندارم .

حیرت: و سرگردانی.

 در عرفان آنچه دل عارفان را به هنگام تعامل و حضور قلب و تفکر ، تسخیر کند و مار تأمل و تفکر شود

 سمع و بصر :گوش و چشم

 نباشد :از میان می رود ،در اینجایعنی «از کار می »افتد معنای بیت: چنان هوش و حواسم را به خود مشغول کرده یی که دیگر به کسی توجهی ندارم ،و فکر و ذکر من تنها تویی و بس، وقتی بنده دستخوش حیرت شود چشم و گوش از کار می افتد.

۸_ بر عندلیبِ عاشق، گر بشکنی قفس را

از ذوقِ اندرونش، پَروایِ دَر نباشد

عندلیب: بلبل

 ذوق: شادی و خوشی اَندرونَش :دلش

 پروا: توجه، اعتنا

 معنای بیت: اگر در قفس ای را که بلبل عاشق در آن زندانی است بشکنی ،پَر نخواهد کشید زیرا به ذوق عشق در دل او چنان غوغایی به پا کرده است که هیچ توجهی به در ندارد

۹_ تو مَستِ خواب نوشین، تا بامداد و بر من

شب‌ها رَوَد که گویی، هرگز سحر نباشد

نوشین شیرین لذت بخش زود میگذره زود میگذرد

نوشین :لذت بخش

۱۰_دل می‌بَـرَد به دَعوی، فریادِ شوقِ سعدی

اِلّا بَهیمه‌ای را، کَز دل خبر نباشد

دعوی ادعا در اینجا مراد ادعای عاشق است و هیمه چهارپا معنای بیت: اگر سعدی از سرِ اشتیاق و عاشقی فریاد می زند در مقام اثبات این ادعا دل میبرد و همه را مسحور شعر خود می کند، مگر چارپایی را که دل ندارد تنها چنین کسی تحت تاثیر شعر سعدی قرار نمی گیرد

۱۱_ تا آتشی نباشد، دَر خَرمَنی نگیرد

طاماتِ مدّعی را، چندین اثر نباشد

نگیرد :شعله ور نمی شود.

طامات: لاف گزاف و خود نمایی و ادعای بزرگ .

مدٌعی: شارلاتان.

معنای بیت :تا آتشی در گذر نباشد ، خرمنی نمی سوزد . اگر آتش عشق در وجود من شلعه ور نباشد ،نمی توانم خرمن وجود دیگران را با سخن خود بسوزانم و آنها را تحت تاثیر قرار دهم،شیٌادی کن بویی از عشق نبرده است هر قدر هو که لاف و گزاف بگوید و ادٌعاهای بزرگ داشته باشد ، سخنش این همه تاثیر ندارد .

بشرح محمد علی فروغی حبیب یغمایی

تابش در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - موعظه و نصیحت:

سعدی شیرازی می فرماید 
عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند    مرد اگر هست به جز عارف ربانی نیست
این بیت یکی از مهمترین ابیات سعدی شیرازی در بیان گروههای اجتماعی است 
این بیت اگر به این صورت گفته می شد به حدیث امام علی علیه السلام نزدیکتر بود 
عارف و عابد و صوفی همه طفلان رهند    مرد اگر هست به جز عالم ربانی نیست
النّاسُ ثَلاثَةٌ : فعالِمٌ ربّانیٌّ ، و مُتَعَلِّمٌ علی سَبیلِ نَجاةٍ ، و هَمَجٌ رَعاعٌ . 
امام علی علیه السلام : مردم سه دسته اند : عالم ربّانی، علم جویی که در راه نجات و رستگاری است و فرو مایگانی که این سو و آن سو می روند . 
در اصل می توان گفت "عارف" ریشه قرآنی ندارد و حتی یکبار در قرآن کریم نیامده در صورتی که "عالم" 91 بار در قرآن کریم آمده است 

فاطمه یاوری در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱:

گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز

فرمان برمت جانا...!

بنشینم و برخیزم...

مجید هشتگردی در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۵۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۸ - ویران کردن اسکندر آتشکده‌های ایران زمین را:

چنان داد فرمان شه نیک رای / که رسم مغان کس نیارد بجای 

گرامی عروسان پوشیده روی / به مادر نمایند رخ یا به شوی

همه نقش نیرنگها پاره کرد / مغان را ز میخانه آواره کرد

جهان را ز دینهای آلوده شست / نگهداشت بر خلق دین درست

به ایران زمین از چنان پشتیی / نماند آتش هیچ زردشتیی

 

یکی از بزرگترین خیانت هایی که به تاریخ ما شده ، انباشت مهملات در گذشته ایران بوده است

همین باعث شده که همه تاریخ ما دروغ و افسانه پنداشته شود

احمد نیکو در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۳:

افسوس که نامهٔ جوانی طی شد

و آن تازه بهار زندگانی دی شد

و آن مرغ طرب که نام او بود شباب

فریاد ندانم کی آمد و کی شد

احمد نیکو در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۵ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۶۶:

بردار پیاله و سبو ای دلجوی

خوش خوش بخرام گرد باغ و لب جوی

کاین چرخ بسی سرو قَدّ‌ان گلروی

صد بار پیاله کرد و صد بار سبوی

 

 

سید عباس جلادتی در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۰۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید و قطعات عربی » شعر ۷ - فی الشیب:

افتخار دارم ترجمه ای از این شعر بسیار زیبای خداوندگار سخن سعدی شیرازی تقدیم دوستداران ایشان کنم:

در پیری

1- اگر از مردم کناره گرفتم و تنهایی را برگزیدم سرزنشم مکنید چرا که عذرم آشکار است.

2- روزگار پشتم را خمیده کرد بعد از آن زمان که با قامتی افراشته همچون شاخ سرو راه می رفتم.

3- چه بسیار زمانها به شیران بیشه حمله می کردم و اکنون از روباه ها در ترس و بیم هستم.

4- بعد از دوران نوجوانی چگونه خوشی کنم حال آنکه عمر گذشته است و آن دو چیز نیکو را از دست داده ام.

سید عباس جلادتی در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۴۵ در پاسخ به پدرام دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

خیر. نه به وزن و نه به مفهوم خللی وارد نمی شود

مجتبی قربانی در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۵۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۲:

شعر بسیار زیبایی بود .‌  خوانش شعر خوب  بود ولی بنظرم چندجایی  مثلا  در  رخت و...  رو بد تلفظ کردن که می بایست توجه بیشتری داشته باشن

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۸ دربارهٔ ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » باقیماندهٔ مجلد پنجم » بخش ۱۴:

بهتر آمد خویش را مینگریستند

شیرین در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۲ در پاسخ به مینا مینوی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۳ - مثل آوردن اشتر در بیان آنک در مخبر دولتی فر و اثر آن چون نبینی جای متهم داشتن باشد کی او مقلدست در آن:

سلام و درود بر شما و سروران همیشه فعال گنجور

بجز بزرگوارانی که وقت گذاشته و نظر می دهند، کاربران خاموشی مثل من هم هر روز گنجور عضوی از پیکر عمرشونه، برای خواندن، یافتن و آگاهی جدیدی پر از امید حاشیه نویسیهای شما رو مطالعه می کنیم و از مطالبی چون عزیز بزرگواری که ریپلای کردم خوانی جدید از ادبیات ایران عزیز می آموزیم، و چه لذتی می بریم از مناظرات شما و آنها را با هم می سنجیم و به حقیقت میرسیم، گاهی بعضی از بزرگواران، از گردونه نظر خارج شده و حاشیه را تبدیل به جاده خاکی پر از گرد و غبار جنگ و ستیز تبدیل می کنند که هم خاطر شریف خودشون آزرده میشه و هم خواننده فراری

قطعا هیچ انسانی جز ذات لایزال الهی مطلق نیست، یک پزشک می تواند حاذق باشد می تواند جانی

یک راهب می تواند در عین اینکه مبلغ است متجاوز نیز باشد، اینکه دلیلش فربب است یا بیماری یا هر ویز ذیگر در حوصله ی بحث نیست، شاعر هم مستثنی نیست، امروز حالش خوشست و الحان بهاری می شنود فردا ناخوشست و دنیا را تیره و تار

بحث کردن در اشعار، و موشکافی اونها بسیار ارزنده و مطبوعه، و از آنجا که : تا مرد سخن نگفته باشد

عیب و هنرش نهفته باشد

نظرات مختلف شما رو در برداشتهایتان از اشعار و سخنان هر صاحب اثری، دنبال می کنیم

حتی دوست داریم بخشهای صوتی خواندن بزرگواران رو دانلود و به عزیزانمون هدیه بدهیم تا نشر بدهیم و زنده نگهداریم

 

لطفا و خواهشا حتی الامکان، بدون تعصب به همدیگر اجازه بیان نظر بدهید تا خوانندگان با لذت از دانش شما بهره ببرند، همگی بزرگوارید و محترم

اگر واژه نامانوس بیگانه در قلمم دیده شد چشم بپوشید که صاحب نظر نیستم و تنها خواننده ی مشتاقی جوبای آموختنم

 

بزرگواری هم که روی نظرشون، پاسخ دادم ببخشند ولی از مطلب کاملا مرتبط ایشان با گنجور استقبال کرده و جای امنی برای پاسخ به عزیزان دیگر استفاده کردم تا مخاطب خاصی مدنظر نباشد

 

بزرگواران پوزش منو بپذیرید🙏

سید عباس جلادتی در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۳۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۵ - در حماسه و مدح خود:

معنی بیت پنجم کمی دشوار است و نحوه خوانش به فهم معنی کمک می کند:

بلبل خُردم که خورد، بس کُنَدَم کرمکی

کرمِ قَزَم در هنر، زان نکنم کرمکی

در مصرع اول این بیت کلمه "خورد" فعل نیست بلکه اسم و به معنی "خوراک" است. در واقع شاعر خود را بلبلی خُرد و کوچک تشبیه می کند که کرم کوچکی برای خوراک او کافی است.

در مصرع دوم قز به معنی ابریشم است و شاعر خود را در هنرمندی به کرم ابریشم تشبیه کرده است.

معنی بیت ششم: بوم (جغد) با اینکه سر بزرگی دارد، در میان پرندگان از جایگاه پایینی برخوردار است (شاید به این دلیل که جغد را مظهر شومی دانسته اند) ولی باز (پرنده شکاری) با اینکه سر کوچکی دارد از همه پرندگان برتر است.

در بیت هشتم مصرع دوم، احول (احوال اشتباه تایپی است) به معنی لوچ و چپ چشم است.

در بیت نهم معنی مانک و مانکی را متوجه نشدم و ممنون خواهم شد اگر کسی توضیح دهد.

 

 

 

۱
۵۷۱
۵۷۲
۵۷۳
۵۷۴
۵۷۵
۵۲۶۱