گنجور

حاشیه‌ها

محمودی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۹ در پاسخ به بهرام مشهور دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۹۰:

سلام حرف شما درست بر اساس نسخه رباعیات خیام 

این طبق نظر آقای هدایت عزیزه که توی بخش مقدمه کتابشون هم توضیحش را گوشزد کرده اند

 

با سپاس

فرهود در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۵ در پاسخ به Mokoshle دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:

پروفسور! از خودم که نگفتم.

در بعضی نسخه‌ها اینطور آمده است. مثلا در این نسخه خطی.

هادی نیکزاد در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۷ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی طلب » حکایت سجده نکردن ابلیس بر آدم:

سلام اقا محمد نظرتون در مورد برنامه روی استارت و تفسیر آقای حسینی چیه؟؟

پریشان در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۳۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹۸:

آخر بیت 9 به جای کلمه کوثرش، گوهرش هم ظبط شده.

چون دل «صائب» خورد آب از تماشای بهشت؟
تلخی چین بر جبین موج دارد گوهرش

علی گل اکبر در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۴:

در بیت شماره 11 «بتوان» اشتباه است و باید «بتواند» نوشته شود.

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۵ دربارهٔ مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴:

به باغِ خویش مَدِه کود هم کنون ، که در آن،

Shurideh در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۴۱ در پاسخ به منا دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان:

انقدر سنگین و فلسفی بود که از هوش رفتم

درکش واقعاً برام سخت بود 😫

زهیر در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۲ دربارهٔ غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۱:

چنان خرگاه لیلی سایه افکند که ...

خدا رحمت کنه مرحوم شیخ حسنعلی نجابت قدّس سرّه، گویا از همین بیت در بیان مطلبی به این مضمون استفاده فرمودن: محبّت الهی به گونه‌ایه که وقتی وارد دل کسی شد، بحث این نیست که شخص اعمال خوب و بدشُ فراموش می‌کنه یا نه!! بلکه وضع به قدری دگرگون و زیر و رو می‌شه که خود شخص هم ممکنه گم بشه، (یعنی اضافه بر اینکه شخص خیلی تغییر می‌کنه و اضافه بر دود و پوچ شدن نفسانیات و آرزوها و توهّم‌ها و نادانی‌ها و خیال‌ها، خود شخص هم ممکنه غیبش بزنه! ینی محبّت خدا تا این حد وضعُ تغییرِ تمام عیار می‌ده.)

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۱ - بیان آنک حق تعالی هرچه داد و آفرید از سماوات و ارضین و اعیان و اعراض همه به استدعاء حاجت آفرید‌؛ خود را محتاج چیزی باید کردن تا بدهد؛ کی ‌«امن یجیب المضطر اذا دعاه»؛ اضطرار‌، گواه استحقاق است:

زرع جان را که‌ش جواهر مضمر‌ست ...

سلام 

بنظر می آید مقصود از جواهر فلزات گرانبها نیست بلکه شاید اشاره به جواهر خمسه دارد که در فلسفه عبارتند از وجود،عقل،نفس،هیولی و صورت  و همچنین تعبیری از جوهره انسانی یا همان روح خدایی میتواند محتمل باشد.

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۲ - آمدن آن زن کافر با طفل شیرخواره به نزدیک مصطفی علیه السلام و ناطق شدن عیسی‌وار به معجزات رسول صلی الله علیه و سلم:

سلام  

  اگر چون بنده به این موضوع یقین داشته باشید که اشعار مولانا از روی تفنن وسرگرمی بر زبانش جاری نشده پس به تبع آن نمیتوانند کلمات بدون در نظر گرفتن معنا ومنظوری خاص از سوی ایشان بکار گرفته شده باشند خاصیت اشعار مولانا بگونه ای است که باهربارخواندن دریچه ای نو در برابر دیدگان آدمی میگشاید وآدمی را متوجه معنایی نو مینماید شاید از پاسخ بنده،همچون خودم راضی نباشید دلیل آن هم باز نشدن معنای حنوط وسقوط در بیت 16 است که مورد سوال آقا کوروش بوده 

حنوط در لغت عبارت است از ماده ای خوشبو مانند کافور که  مردگان را با آن غسل واحیاناً مومیایی مینمایند ولی چرا حنوط در مقابل سقوط  چرا از ماده معطر دیگری نام نبرده  در حکایت داریم که طفل بقول مولانا رضیع به رسالت رسول اکرم همچون اصحاب صدر اسلام ایمان می آورد قطعا در دیدگاه عرب جاهلی یا بقول متن شعر مشت حیز( مشت حیز کنایه از آن کافران میتونه باشه)عبدالعزی به مراتب دارای منزلتی بالاتر از عبدالعزیز است پس قبول داریم که با ایمان آوردن ،آن طفل در نزد عامه تنزیل درجه پیدا کرده است یا همان سقوط  دقیقا مانند اصحاب صدر زمانی که مثلا ابوبکر صدیق یا هریک از صحابه به رسالت رسول اکرم معترف گردیدند تمامی اموال خود را مصروف این ایمان خود کردند ومجبور به هجرت ،شکنجه وسایر بلایا شدند وازآن مرتبه اجتماعی به نوعی سقوط کردند (البته از دیدگاه عرب جاهلی وگرنه داشتن ثروت منافاتی با ایمان نداره )منظور اینه که دیگه اون مکنت  گذشته هرگزمرکز توجه ایشان نبود دیگه بر داشته ونداشته غم نمیخورد  در اینجا مولانا ما را متوجه این قضیه مینماید که ایمان واقعی یعنی گذشتن از تمام هستی موهومی ،نام ونشان ومنصب  اموال و هرچه که در تصوره  ، ودر عوض عشق ورزی با حقیقت مطلق جایگزین میشه ودر پیش حق بنده عزیز خواهی بود   دیگر تو عبدالعزی نیستی دیگر عبد العزی در مقابل عبدالعزیز بجز نامی حیز (مخنث)  وپست نیست  باید از تمامی هستی ومنیت خودت بگذری تا مومن گردی وزمانی که از خودت اصطلاحاً مردی آنگاه حنوط میرسد هیچ انسان زنده ای به خود کافور نمیمالد آنگاه که مرد نیاز به کافور وحنوط دارد  وآن دو میگفتند که ما از سقوط وتنزیل درجه ترس داشتیم ولی اکنون حاضریم بمیریم  تا این مردن ما باعث بشه که از شمیم حنوط  بهشتی بهره مند گردیم بقول رسول اکرم موتو قبل ان تموتو 

 شاد باشی امیدوارم حق مطلب را ادا کرده باشم  .

عباس جنت در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » هجدهم:

در اینجا مولانا دعوت نامه ای برای دیدار آن جهان میگیرد

نامه رسید زان جهان بهر مراجعت برم / عزم رجوع می‌کنم، رخت به چرخ می‌برم

این سفر بسیار کوتاه است بمجرد ورود حکم برگشت میگیرد

گفت که: « ارجعی » شنو، باز به شهر خویش رو / گفتم:  تا بیامدم، دلشده و مسافرم

خاطره این سفر از دلش بیرون نمیرود در این سفراول به زیارت نوح ابراهیم موسی عیسی و حضرت محمد میرود وبا آنها گفتگو میکند.

آن چمن و شکرستان، هیچ نرفت از دلم / من بدرونه واصلم، من به حظیره حاظرم

چون به سباغ طیر تو اوج هوا مخوف شد / بسته شدست راه من، زانک به تن کبوترم

گفت:  ازین تو غم مخور، ایمن و شادمان بپر / زانک رفیق امن شد جان کبوتر حرم

هرکه برات حفظ ما دارد در زه قبا / در بر و بحر اگر رود باشد راد و محترم

نوح میان دشمنان بود هزار سال خوش / عصمت ماش بد به کف غالب بود لاجرم

چند هزار همچو او بندهٔ خاص پاک خو / هردم می‌رسیدشان بار و خفیر از درم »

گفت کلیم: « زاب من غم نخورم که من درم» / گفت:  خلیل ز آتشش غم نخورم که من زرم 

گفت:  مسیح مرده را زنده کنم به نام او / اکمه را بصر دهم، جانب طب به ننگرم 

گفت محمد امین :  من به اشارت مبین / بر قمر فلک زنم، کز قمران من اقمرم 

در اینجا به زیارت خداوند میرود

صورت را برون کنم پیش شهنشهی روم / کز تف او منورم، وز کف او مصورم

چون بروم برادرا هیچ مگو که نیست شد / در صف روح حاضرم، گر بر تو مسترم

نام خوشم درین جهان باشد چون صبا وزان / بوی خوشش عبرفشان زانک به جان معنبرم

ساکن گلشن و چمن پیش خوشان همچو من / وارهم از چه و رسن زانک برون چنبرم

اینجا هم برای اینکه مستمع برداشت بد نکند خاموشی اختیار میکند بجای آن " ترجیع" میگوید. ترجیع گفتن "انا ﷲ و انا الیه راجعون " است

بس کن و بحث این سخن در ترجیع بازگو / گرچه به پیش مستمع دارد هر سخن دورو

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۱۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - در تنبیه و موعظه:

متن این قصیده اصلاح و حرکت‌گذاری شد و استاد ارجمندم دکتر عباچی در این مسیر با صبر و حوصله راهنمایی و ارشاد و یاری فرمودند.

ترجمه بیت‌های عربی

بیت 1

إِنَّ هَوَی النَّفْسِ یَقُدُّ الْعِقال

لا یَتَهَدّیٰ وَ یَعِی ما یُقال

قَدَّ: قطع کرد، برید، دو نیم کرد یا از درازا برید

عِقال: زنجیر و پای‌بند

یَتَهَدّیٰ: راهنمائی و هدایت می‌خواهد.

وعی: پذیرفت (سخن)

هوایِ نفس، زنجیر و ‌بند را پاره می‌کند (یعنی بدون بند و عقال، بار می‌کند و حرکت می‌کند) راهنمایی و هدایت نمی‌خواهد و هر آن‌چه گفته می‌شود را می‌پذیرد.

 

بیت 2

خاک من و توست که باد شَمال

می‌بردش سوی یَمین و شِمال

شَمال: سمت شمال، متضاد جنوب – شِمال: چپ، متضاد راست.

 

بیت 3

ما لَکَ فِی ‌الْخَیمةِ مُسْتَلْقیاً؟

وَ انْتَهَضَ الْقَومُ وَ شَدُّوا الرِّحال

ما لَکَ: تو را چه می‌شود؟

 مُسْتَلْقی: به پشت خوابیده، دراز کشیده

انْتَهَضَ: برخاست

شُدُّوا: محکم بستند

رِحال: وسایل سفر

تو را چه می‌شود که در خیمه، دراز کشیده‌ای؟ در حالی که مردم (قافله و کاروان) برخاسته‌اند و بارهای خود را محکم بسته‌اند.

 

بیت 4

عمر به افسوس برفت آن‌چه رفت

دیگرش از دست مده بر مُحال

مُحال، کارِ نشدنی، کار بیهوده

 

بیت  5

قَدْ وَعَرَ الْمَسْلَکُ یا ذَا الْفَتیٰ

أَفْلَحَ مَن هَیَّأَ زَادَ الْمَآل

وَعَرَ (وَعُرَ، وَعِرَ) سفت و سخت شد و راه رفتن در آن دشوار گردید

ذا: این (اسم اشاره)

الْفَتیٰ: جوان‌مرد

هَیَّأَ: تهیه کرد، آماده کرد

زَاد: توشه

المآل: آینده

ای جوان‌مرد! راه، سفت و سخت شده و راه رافتن دشوار گردیده است. کسی که توشۀ راه آینده را آماده کرده است رستگار می‌شود.

 

بیت 7

لا تَکُ تَغْتَرُّ بِمَعْمُورَةٍ

یَعْقَبُهَا الْهَدْمُ أَوِ الْاِنْتِقال

لا تَکُ: مباش (لا تَکُنْ)

تَغْتَرُّ: مغرور می‌شوی، فریب می‌خوری

مَعْمُورَة: دنیای آباد

یَعْقَبُ: در پی می‌آید

هَدْم: ویرانی

به دنیای آبادی که ویرانی یا انتقال از آن در پی آن می‌آید، مغرور و فریفته مباش

 

بیت  9

لَو کُشِفَ التُّربةُ عَنْ بَدْرِهِم

لَمْ یُرَ إِلّا کَدَقیقِ الْهِلال

کُشِفَ: آشکار شد

بَدر: ماه شب چهارده

یُرَ: دیده می‌شود (لَمْ یُرَ: دیده نشد، اما چون جمله شرطی است به صورت مضارع ترجمه می شود: دیده نمی‌شود)

دَقیق: باریک

اگر خاک از رخسارۀ چون ماه شب چهارده آنها کنار زده شود جز یک هلال نازک دیده نمی‌شود.

 

بیت 10

بس که درین خاک مُمَزَّق شدست

پیکر خوبانِ بَدیع الْجَمال

مُمَزَّق: پاره شده، درهم دریده

بَدیع الْجَمال: خوش چهره، زیبارو

 

بیت 11

وَ انْدَرَسَ الرَّسْمُ بِطُولِ الزَّمان

وَ انْتَخَرَ الْعَظْمُ بِمَرِّ اللَّیال

اِنْدَرَسَ: پاک شد و از بین رفت، پوسیده شد

رَسْم: نشانه و اثر

انْتَخَرَ: پوسیده شد

عَظْم: استخوان

مَرِّ اللَّیال: مرور شب‌ها، گذر شب‌ها

در درازنایِ زمان، نشانه‌ها پاک شدند و از بین رفتند و به گذرِ شب‌ها استخوان‌ها پوسیدند.

 

بیت 12

ای که درونت به گنه تیره شد

ترسمت آیینه نگیرد صَقال

صَقال: درخشندگی و جلا

 

بیت 13

ما لَکَ تَعْصِی؟ وَ مُنادِی الْقَبول

مِنْ قِبَلِ الْحَقِّ یُنادِی تَعال

ما لَکَ: تو را چه می‌شود؟

تَعْصِی: نافرمانی می‌کنی

مُنادِی: ندا دهنده

قَبول: باد صبا

قِبَل: طرف، سمت

یُنادِی: ندا می دهد

تَعال: بیا

تو را چه می‌شود که نافرمانی می‌کنی؟ در حالی که ندا دهندۀ بادِ صبا از سوی حق ندا می‌دهد که بیا.

 

 

بیت 15

عِزٌ کریمٌ أَحَدٌ لایَزول

جَلٌّ قَدیمٌ صَمَدٌ لایَزال

عِزّ: بزرگی و عزت

أَحَد: تک و تنها

لایَزول: از بین نمی‌رود

جَلّ: بزرگوار

لایَزال: از بین نمی‌رود

با عظمت،  بخشنده و فرد است که از بین نمی‌رود. بزرگ ، پاک و منزّه است که پیوسته وجود دارد (از بین نرفتنی است.)

 

بیت 17

کَمْ حَزَنٍ فی بَلَدٍ بَلْقَعٍ

مَنَّ عَلَیْها بِسَحابٍ ثِقال

کَمْ: چه بسا

حَزَن: سرزمین ناهموار

بَلَد: سرزمین

بَلْقَع: خشک و بی‌آب و علف

مَنَّ: منت نهاد

سَحاب: ابر

ثِقال: سنگین

چه بسا سرزمینی ناهموار در یک سرزمین خشک و بی آب و علف که به واسطۀ ابرهای سنگین (پر بار) بر آن منت نهاد.

 

بیت 19

إِنْ نَطَقَ الْعارِفُ فی وَصْفِهِ

یَعْجَزُ عَن شَأْنِ عَدیمِ الْمِثال

نَطَقَ: حرف زد

یَعْجَزُ: ناتوان می‌شود

شَأْن: جایگاه و مقام

عَدیمِ الْمِثال: بی‌مانند

اگر شخص عارف و دانا به ذات حق، در وصفش سخن گوید از (بیانِ) جایگاهِ بی‌مانندش ناتوان است.

 

بیت 20

کَمْ فَطِنٍ بادَرَ مُسْتَفْهِماً

عادَ وَ قَدْ کَلَّ لِسانُ الْمَقال

فَطِن: زیرک و با هوش

بادَرَ: مبادرت کرد، آغاز به انجام کاری کرد

مُسْتَفْهِم: پرسش‌گر، جوینده

عادَ: برگشت، بازگشت

کَلَّ: لال شد

لسان: زبان

مَقال: سخن، گفتار

چه بسا فرد زیرک و باهوش که خواست اقدام به فهم (فهم و شناخت خدا) کند، بازگشت در حالی که زبان گفتارش لال شده است. (نمی‌تواند آن را بیان کند.)

 

بیت 23

لَو دَنَتِ الْفِکرةُ مِنْ حُجْبِهِ

لَاحْتَرَقَتْ مِنْ سُبُحاتِ الْجَلال

دَنَتْ: نزدیک شد

حُجْب: پرده، پوشش

اِحْتَرَقَتْ: آتش گرفت، سوخت

سُبُحاتِ: بزرگی و جلال خدا

اگر اندیشه به پرده و حجاب نزدیک شد از بزرگی و جلال خدا آتش گرفت و سوخت.

 

بیت 25

أَصْبَحَ مِنْ غایةِ أَلْطافِهِ

یَجْتَرِمُ الْعَبْدُ وَ یُبْقِی النَّوال

أَصْبَحَ: شد، زیبنده شد

غایةِ: نهایتِ

یَجْتَرِمُ: گناه می‌کند

یُبْقِی: پایدار می‌کند

نَوال: بخشش، سهم

از زیادی لطفش این‌که بنده گناه می‌کند در حالی که خداوند هم‌چنان  به او می‌بخشد. (بخشش را قطع نمی‌کند.)

 

بیت 27

إِنَّ مَقالی حِکَمٌ فَاعْتَبِرْ

مَوعِظةٌ تُسْمِعُ صُمَّ الْجِبال

مَقال: سخن، گفتار

حِکَمٌ: حکمت‌ها، سخنانِ حکیمانه

اِعْتَبِرْ: عبرت بگیر

تُسْمِعُ: به گوش ... می‌رساند

سخن من حکمت است پس عبرت بگیر. پندی است که به گوش کوه‌های سخت می‌رساند. (یعنی دل تو نباید در پذیرش آن از کوه، سخت‌تر باشد.)

 

بیت 29

بادیةُ الْمَحْشَرِ وادٍ عَمیق

تَمْتَحِنُ النَّفْسَ وَ تُمْضِی الْجَمال

واد: وادی، درۀ تنگ و عمیق

تَمْتَحِنُ: آزمایش می‌کند

تُمْضِی: از بین می‌برد

جَمال: زیبایی

صحرای محشر درۀ تنگِ ژرفی است که جان را امتحان می‌کند و زیبایی را از بین می‌برد.

 

بیت 31

رَبِّ أَعِنِّی وَ أَقِلْ عَثْرَتی

أَنْتَ رَجائی وَ عَلَیْکَ اتِّکال

أَعِنْ: یاری کن

أَقِلْ: در گذر، از خطر سقوط حفظ کن (فعل امر از ریشه قیل در باب افعال)

عَثْرَة: لغزش

رَجاء: امید

اِتِّکال: تکیه، اعتماد، توکل

پروردگارا مرا یاری کن و از لغزشم در گذر و مرا از افتادن نگه‌دار. تو امید من هستی و توکل و تکیه بر توست.

شاهین مهری در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:

دوستان توجه کنید این شعر منتسب به فردوسی بسیار ضعیفه و زبان شعر ناشیانه و ربطی به فردوسی نداره... حکومت اسلامی اون دوره(که سنی هم بوده) این شعر را به شاهنامه اضافه کرده، حتی اگه مال خود فردوسی هم باشه از روی اجبار بوده و اگه اینو نمیزاشت تو کتابش احتمالا میکردنش تو گونی... این هم نظر منه

مجید هشتگردی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۵۹ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۷۷ - خوردن لقمان میوه ی تلخ را از دست خواجه ی خود:

بسیار زیبا و آموزنده که براستی حال بندگان خداست که دو صد نعمت را نبینند و به اندک آزمونی لب به شکوه گشایند

الف رسته در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۸ در پاسخ به رضا خان دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸:

صورت درست مصرع در نسخهٔ کاغذی چنین است: «منم مصر و شکرخانه چو یوسف در بَرَم گیرد»

م در «من + م» ضمیر پیوسته است،  به معنی «هم» نیست.

بیت آخر: «سخن بخش زبان من، چو باشد شمس تبریزی // تو خامُش تا زبان‌ها خود، چو دل جنبان من باشد»

خامش  به معنی می‌آید، یکی تخلص شعری مولاناست، دو معنی ساکت باش. این واژه ایهام شعری ایجاد می‌کند. در یک واژه دو معنی را گنجانده است.

معنی بیت: در جائی که سخن بخش زبان من شمس تبریزی باشد، تو ساکت باش ، این  زبان  و زبان‌هادل مرا نجنبانده، بلکه شمس این کار می‌کند.

تو خامش مولانا، تو خاموش خواننده، گوش کن شمس چه می‌گوید.

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۶ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:

ترجیع بند زیبای هاتف را یکی از همراهان گنجور زحمت کشیده بود و ویرایش کرده بود اما با وجود زحمت بسیاری که کشیده شده بود این قدر حرکات و سکون و کاما و نقطه و ... زیاد بودند که خوانش متن عملا دچار مشکل می شد
حرکات و سکون و علائم سجاوندی برای این است که متن راحت و بدون اشتباه خوانده شود یعنی در حد ضرورت. اما وقتی زیاد شود به ضد خود تبدیل می شود و متن را گیج و گنگ می کند و کسی که می خواهد متن را بخواند باید درگیر این علائم شود. بگذریم که در برخی موارد مانند سِماع - —بِالْغَدو و ... حرکات اشتباه بود که اصلاح شد

با اجازه مدیر محترم سایت گنجور، علائم اضافه را حذف کردم. آخر مصاریع نیاز به نقطه یا کاما نیست آنها هم حذف شد مگر در موارد بسیار اندکی که نیاز باشد.
مثلا هیچ کس نیست که نتواند کلمات «از - خروش - عاشق - امشب و ....» را بدون حرکت بخواند آن هم در حد افراط در حرکات

سعی خواهم کرد یک خوانش هم تهیه نمایم

امیر ایرانی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۵ در پاسخ به عمر دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۳:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۶ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۲ - آمدن آن زن کافر با طفل شیرخواره به نزدیک مصطفی علیه السلام و ناطق شدن عیسی‌وار به معجزات رسول صلی الله علیه و سلم:

کوروش جان نمیدونم داستان را گرفتی یانه مجبورم توضیحی بدم ببخشید یکی از زنان کافر با فرزند خردسالش نزد حضرت رسول رفتند تا صدق دعوی ایشان را محک بزند اسم کودک عبدالعزی بود که کودک به حرف آمده ودر پاسخ رسول اکرم میگوید من عبدالعزیز هستم  و به اتفاق مادرش ایمان می آورند ،عزی نام یکی از بتهای اعراب جاهلیت بوده در آن لحضه شمیم عطری بهشتی همه جا را فرا میگیرد حالا معنی بیت  مورد سوال شما:

دراون لحضه مادر وفرزند گفتند اگر برای این رایحه جان بدهیم بهتره تا آنکه این بوی دل انگیز از بهشت برسه وزایل نشه 

در آخر هم هرکس که معرف او حضرت حق باشه تمام جمادات ونباتات اون رو تصدیق میکنن و هرآنکس که خدا حافظش باشه حتی مرغان وماهیان (کنایه از کاینات) نیز نگهبان وحارس اویند .

خدا نگهدار وحافظت باشه شاد باشی

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۳ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۳ - ربودن عقاب موزهٔ مصطفی علیه السلام و بردن بر هوا و نگون کردن و از موزه مار سیاه فرو افتادن:

سلام

 عزیزم ابیات قبلی اشاره به اصطلاحا هاله نوری افراد میکنه میفرماید انعکاس اشخاص عارف و وارسته روشن وزیباست وانعکاس ویا به عبارتی هاله افراد سیاه دل همچون دل ایشان سیاه وظلمانی است کوری کنایه از تاریکی است پس عکس یا همان انعکاس یا بقول ایشان عکس بندگان خدا روشن وافراد بیگانه با خدا تاریک است پس ای جان من انعکاس ونور افراد را ببین وتشخیص بده وبا همجنس خود مصاحبت کن 

شاد باشی

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۱۴ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۶ - وحی آمدن از حق تعالی به موسی کی بیاموزش چیزی کی استدعا کند یا بعضی از آن:

سلام

  کوروش جان بحث اصلی موضوع اختیاره به ابیات قبلی توجه کن میگه افراد شرور چون در زندان محبوس میشوند پرهیزکار میشن چرا چون آزادی عمل از اونها گرفته میشه وچون قدرت انجام عملی بد از آدمی سلب بشه دیگر نتونه اون عمل شر را انجام بده ومجبور به انجام اعمال نیک بشه دیگه قابل تقدیر وتحسین نیست کاسد شد عمل یعنی بی‌رونق شد پس تا اجلت نرسیده دستی بکار بگیر واز اختیارت استفاده کن  و بیت مورد سوال :

آگاه باش که قدرت انجام اعمال (منظور اعمال صالح ونیک)در نزد تو یک سرمایه سودآوره پس قدر اون را بدون وفرصت را مغتنم بدان 

 

۱
۵۷۱
۵۷۲
۵۷۳
۵۷۴
۵۷۵
۵۵۷۰