برنا حج فروش در ۱ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۲:
خیلی از علما غزلیات شمس رو اشعار مولانا میدانند! ما ندانستیم آخر که این اشعار شمس تبریزی است یا اشعار مولانا...
لطفا اگر اطلاعات دقیقی دارید ، راهنمایی بفرمایید...
برگ بی برگی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۳۴ در پاسخ به مهربان دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹:
درود و سپاس از بذل محبتِ شما مهربانِ گرامی ، سایتِ خاصی ندارم و فقط در گنجور برداشت هایِ خود را از غزلیاتِ حافظ شرح می دهم و از اینکه موردِ توجهتان قرار گرفته خیلی خرسندم.
موفق باشید
شاهرخ کاطمی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:
سلام
انسان امتداد خداست
واختیار داره که گزینش کنه
تعداد افراد معدودی بودن
که فکر افل است وروی افل نمی شه
اتکا کرد پس دهن وفکر را باید
از در خواستهای دنیای مادی خالی
کرد بزاریم انرژی پاک خدائی
در وجود ما سیلان داشته باشه
وبا این انرژی به امور دنیوی هم
بپر دازیم عشق علم وخرد وعلم
خداوند را در دنیا پخش کنیم
یک دین ویک باور در دنیا هست
وانهم زنده شدن به عشقه
در ان درجه کل کائنات را یک
واحد می دانیم
وبه همه عشقررا ارتعاش می
کنیم
خداوند خودش روزن دل را باز
می کنه بحث زیاده در حوصله
فضای مجازی نیست
منظور ازشمس خود خداونده
تبریز هم فضای یگتائی این لحظه
وبا خدا یگی شدن
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۱ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۵۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴:
این بَحرِ وجود آمده بیرون زِ نهفت / کَس نیست که این گوهرِ تحقیق بِسُفت
هر کَس سخنی از سرِ سودا گفتند / زآن روی که هست کَس نمی داند گفت
- بحرِ وجود: جهانِ هستی یا بطور خاص انسان به دریایی پُر از شگفتی و ناشناخته ها تشبیه شده که با گذرِ زمان, بیشتر و بیشتر پی به حقایق آن می بریم. می گویند اطلاعات بشر از آسمان ها و کهکشانها بیشتر از اعماق دریاها و اقیانوسها بخاطرِ فشارِ بالایِ آب می باشد! اینکه خیام وجودِ انسان را به دریا تشبیه کرده حاوی ظرافت و نکته های بسیار است.
- آمده بیرون زِ نهفت: از جهانِ نیستی (که در واقع جهان هستی و حقیقی است) به جهانِ هستی(زندگیِ ما جز نیستی و اوهام و یک خوابی کوتاه نیست) آمده ایم.
- گوهرِ تحقیق بسُفت: در قدیم با توجه به محدودیت هایِ ابزارِ کار, سُفتنِ (سوراخ کردنِ) گوهر کاری بسیار دشوار و ظریف بوده که با کوچکترین اشتباهی گوهر ِ درشت قیمتی به قطعاتِ کوچکتر و بی ارزش تر تبدیل می شده است, لذا افراد کم و خبره ای توان انجامِ اینکار را داشته اند. در اینجا خیام وجودِ انسان را همچون گوهری می داند که هیچ کس نتوانسته بدرستی چگونگی آمدن از عدم و بازگشتن دوباره اش را بطور علمی موشکافانه بررسی کند!
- از سرِ سودا گفتند: از رویِ غرض ها و مرض هایِ شخصی نه بر مبنای علمی, نظریه ها و فرضیه هایی را ارائه کرده اند که همگی بی پایه و اساس است.
- زآن روی که هست کَس نمی داند گفت: بدلیل عدمِ دانش و آگاهی ,کسی آنچنان که باید و شاید نتوانسته است چگونگی پیدایش جهان هستی و بطور خاص انسان را اثبات کند و همگی در حد فرضیه و تخیل فراتر نرفته است. برایِ مثال انیمیشنِ روح یکی از این موارد است, با اینکه بسیار جذاب و دلنشین است ولی باز دلیلی بر درستی و واقعی بودنِ آن وجود ندارد.
به نظر شناختِ جهانِ هستی و خودشناسی مبنا و پیش نیازِ خداشناسی است که هرکس به اندازه درک و شعور, تجربیات و استعداد خود می تواند بدان پی ببرد که این تنها مصرف شخصی برای خودِ آن فرد دارد و نمی توان به دیگران تعمیم داد.
به قولِ حافظ:
ساقی بیا که شد قدحِ لاله پُر زِ مِی / طامات تا به چند و خرافات تا به کِی
هوشیار شو که مرغِ چمن مست گشت هان / بیدار شو که خوابِ عدم در پی است هِی
بر مِهرِ چرخ و شیوه یِ او اعتماد نیست / ای وای بر کسی که شد ایمن زِ مکرِ وی
- طامات: اعتقادات بی پایه و اساس
- مرغِ چمن: بلبل, مجازا عاشق
- مرغِ چمن مست گشت: موسمِ بهار شد, مجازا دورانِ جوانی و زندگی است و متاسفانه بس کوتاه است!
- چرخ: دُورِ روزگار, زمانه
دیترویت> میشیگان> ایالات متحده آمریکا {۲۵ ژوئن ۲۰۲۳}
محمد ج در ۱ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۵ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » رسوای دل:
با سلام
جا داشت از خوانندگان این اثر ارزشمند نامی از استاد مظفر شفیعی برده می شد که در مایه بیات ترک بصورت آواز و بدون ساز اجرا نموده اند و بسیار دلنشین است توصیه می کنم حتما با گوش جان نیوش فرمایید.
محسن جهان در ۱ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۴۵ در پاسخ به زهرا زارعی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۸:
به نظر بنده مولانا تلویحا خداوند را خطاب قرار میدهد. که البته در وجود شمس متبلور شده است.
a P در ۱ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۲۴ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱:
روزی به پیر میکـده گفتم که عمر چیست؟
پلـکی به روی هم زد و گفتـا جهان گذشت
گفتم که مــرگ فــــرصــت دیـــدار میــدهـد
گفت این عروس از بر صدها جوان گذشت
گفتم که عشق چیست تهی کرد جـام و گفت
برهر کسی به شیوه ای این داستان گذشت
دیـشـب بـیـــاد گفتــه استــادم ایـن دو بیـت
از نــوک خامه بــود ولـی بـر زبان گذشت
کافسانــه حیـــات دو روزی نــبــود بیــش
آن هـــم کلیـم با تـــو بگــویم چنـان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگـر بـه کندن دل زیـــن و آن گذشت
محمد ارثیزاد در ۱ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:
"نه من از پردهی تقوی به در افتادم و بس
پدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت"نه من از پردهی تقوی ... ( ضبط قزوینی_غنی و استاد_سایه )
نه من از خلوتِ تقوی ... ( ضبط دکتر خانلری )
نه من از خانهی تقوی ... ( ضبط قدسی )
سودی در شرح مفصلی که در اواخر قرن دهم بر دیوان حافظ نوشته است، به هر سه مورد اشاره میکند.
نسخهها چه میگویند:
بر اساس نسخههای نیمهی اول قرن نهمیِ مورد استفادهی دکتر خانلری ۸ نسخه "خلوت تقوی" و ۳ نسخه "پردهی تقوی" ضبط کردهاند. اضافهی "خانهی تقوی" در هیچیک از نسخههای مذکور نیامده است.مفردات و زیبایی شناسی:
هر سه کلمهی پرده، خلوت و خانه برای پوشاندن و جدا کردن کاربرد دارند با این تفاوت که پرده و خانه امری محسوس و خلوت امری عقلی و نامحسوس میباشد، اضافه شدن این کلمات به "تقوی" که آن نیز به نوعی امری است محدود کننده و پوشاننده؛ اضافه تشبیهی با وجه شبهِ "پوشاندن" خواهد ساخت.
پردهی تقوی: حافظ میگوید: "نه که فقط من نتوانستم تا ابد پرهیزگار بمانم..." در این ترکیب پرده با واژهی "در" در فعل "به در افتادن" بسیار متناسب است، و اصطلاح "پرده دری" را نیز به ذهن متبادر میکند.
خلوتِ تقوی: اگر این بیت را با خلوت بخوانیم از لحاظ معنی تفاوت چندانی با پرده نخواهد داشت، ولی واژهی "خلوت" به خاطر ارتباط کنج عزلت با "تقوی" و نیز خلوت بودن بهشت در زمان حضور آدم، زیباتر به نظر میرسد.
هرچند "خانهی تقوی" نیز به خاطر ارتباط خانه و در قابل تامل است، اما چون خانه در هیچیک از نسخه های ذکر شده نیامده است، صرف نظر کردن از آن ایرادی نخواهد داشت.نتیجه گیری:
برای انتخاب یکی از "پرده" یا "خلوت" که هر دو در جای خود زیبایی هایی دارند میتوان داوری را به اکثر و اقدم نسخ واگذار کرد، که در این صورت بدون شک "خلوت تقوی" امتیاز بیشتری خواهد داشت.
پس ارجح خواهد بود که در دیوان حافظمان واژه "خلوت" را نیز ولو داخل پرانتز در کنار "پرده" درج کنیم.
محمد ارثیزاد در ۱ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:
"شربتِ قند و گلاب از لبِ یارم فرمود
نرگس او که طبیبِ دلِ بیمارِ من است"در بابِ شربت_قند_و_گلاب یا گلشکر
نظامی در مخزن الاسرار میفرماید:
آدم از آن دانه که شد هیضهدار
توبه شدش گلشکر خوشگوارتوبهی دل در چمنش بوی توست
گلشکرش خاک سر کوی توستدل ز تو چون گلشکر توبه خورد
گلشکر از گلشکری توبه کردنظامی
به نظر میرسد گلشکر در بیتهای بالا همان قند و گلاب در غزلیات حافظ باشد، چون حافظ نیز در چندین بیت از دارویی به نام قند و گلاب نام برده است.
قندِ آمیخته با گُل نه علاجِ دلِ ماست
بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند
☆
شفا ز گفتهٔ شِکَّرفِشانِ حافظ جوی
که حاجتت به عِلاجِ گلاب و قند مبادذکر این نکته خالی از لطف نخواهد بود که در ادبیات کلاسیک هر کجا با واژه "گل" رو به رو میشویم، مراد همان گل سرخ است چرا که سایر گلها مثل نرگس، لاله، سوسن، ... همواره با ذکر نامشان در ابیات آورده میشدند. ظاهراً گلشکر یا شربت قند و گلاب برای بیماری دل درد به کار میرفته است، که امروز نیز کاربرد دارد.
بعد از ذکر آن نکته یکی دیگر از زیباییهای بیت را میآورم. پر واضح است که این ظرایف بر اهل فن پوشیده نیست.
همانطور که میدانیم یکی از علاقهمندیهای حضرت حافظ آرایهی پارادوکس بود، و در این بیت به زیبایی به نمایش درآمده است. و آن حضور نرگس که همیشه به بیمار بودن شهره است، به عنوان طبیب دل بیمار حافظ میباشد.
محمد ارثیزاد در ۱ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸:
"کوهِ اندوهِ فراقت به چه حالت بکشد؟
حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست"
بدون تردید در میان شاعران فارسی زبان هیچکس به اندازه حافظ علاقهمند به موسیقی نبوده است، و این ناشی از آگاهی و اشراف خواجه به ظرایف موسیقی درونی و بیرونی شعر می باشد. چرا که خواجه هم حافظ قرآن بود و آشنا به علم تجوید، و هم آشنا به موسیقی؛ از قرائن پیداست که آواز را نیز خوش میخواندند.ز چَنگِ زهره شنیدم که صبحدم میگفت
غلامِ حافظِ خوش لهجهٔ خوش آوازمجدای از بحث موسیقی بیرونی، در بیتی که در آغاز کلام آمده است، مثل تعداد زیادی از بیت های سروده شده، ظرایف موسیقی درونی قابل مشاهده است. از آن جمله به کار بردن دو واژه "کوه" و "اندوه" و نیز "فراقت" و "حالت" که زیبایی این مصراع را دوچندان کردهاند. چرا که کشیدگی دو مصوت بلند "او" در انتهای کلمات "کوه" و "اندوه" نشاندهنده زحمتیست که برای حمل بار هجران (ماهم این هفته شد از شهر و به چشمم سالیست...) متحمل شدهاست، و ضربههای پشت سر همی که توسط " َت" در انتهای دو کلمه "فراقت" و "حالت" شنیده میشود بیانگر ناتوانی عاشق در برابر آن اندوه بزرگ میباشد.
محمد ارثیزاد در ۱ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹:
"باد صبا ز عهد صِبی یاد میدهد
جاندارویی که غم ببرد درده ای صبیّ"حضرت حافظ در بیتی دیگر میفرمایند:
"چون صبا با تن بیمار و دل بیطاقت
به هواداری آن سرو خرامان بروم"
بیمار بودن صبا با توجه به حرکت افتان و خیزان باد سحرگاهی مضمونی است که سالها توسط شاعران مختلف پرورده شده و شاهد مثال های فراوانی در این رابطه میتوان ارائه نمود. در بیت "باد صبا ز عهد صِبی یاد میدهد..." نیز، با اینکه شاعر اشاره ای به بیمار بودن صبا ندارد ولی با آوردن واژه "دارو" در مصراع دوم نهایت بهره را از این کلمه برده و ایهام زیبایی را آفریده است. و این تبحر از ویژگیهای قلم خواجهی شیراز می باشد و بس.
سیروس عزیززاده در ۱ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۲ - مقالت هفتم در فضیلت آدمی بر حیوانات:
خدمت جناب آریانا:
من فکر میکنم که قصه ی خاصی منظور شاعر نبوده چون در بیت بعد در رابطه با نتیجه کار آهنگر و عطار منظورشو بیان کرده. فکر میکنم منظورش اینه که عقل وجود مارو صیقل میده ( مثل آهنگر که آهن رو صیقل میده) و طبیعت هم محرک احساسات و جسم ما هستش ( مثل عطار که با عطر و دارو این کار رو با انسان میکنه).
عبدالعزیز میرخزیمه در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۴ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:
گفت آن یار کزو گشت سر دار , بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
نکته ی ظریف بیت فوق اینست که حضرت حافظ نمیگه "...آن یار که او گشت سر دار, بلند" بلکه میگه "..کزو گشت سر دار, بلند" یعنی که از او یعنی از حلاج و بر دار کشته شدنش , دار سرش بالا رفته یعنی دار مباهات میکند که من آنم که چون حلاجی را بر من آویخته اند
علی میراحمدی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۴ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۴۳ در پاسخ به نسیم بهاری دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
منوچهری دامغانی شعر شاهکاری دارد در وصف شمع که از بهترین قصاید ادبیات پارسی است اما در یک بیت ازین قصیده هم واژه لگن بکار برده شده که من با هر بار خواندن این اثر متعجب میشدم که چرا این شاعر توانا این واژه را بکار برده است، گویا در گذشته معنا و مفهوم دیگری داشته است.
گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب
ور نیی عاشق، چرا گریی همی بر خویشتن
کوکبی آری ولیکن آسمان تست موم
عاشقی آری، ولیکن هست معشوقت لگن
نسیم بهاری در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۴ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۱ در پاسخ به مجتبی آموزگار دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
بله صحیح است. من هم به معنای امروزی لگن فکر میکردم و واژه را نامناسب دیدم ولی در لغتنامه دهخدا معنی شمعدان را یافتم و قانع شدم.
مهدی شاه در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۴ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۲۰ در پاسخ به پریسا مالکی شریفی دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵:
تلمیح است به آیه 21 سوره مبارکه انسان:
بر اندامشان جامه هایی از حریر نازک و سبز رنگ و دیبای ستبر است و با دستبندهایی از نقره آراسته شده اند، و پروردگارشان باده طهور به آنان می نوشاند. (۲۱)
مهدی شاه در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۴ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۱۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵:
استاد شفیعی کدکنی در مقدمه تصحیح منطق الطیر عطار، این غزل را به تصریح محمد عوفی در تذکره لباب الالباب از آن شمس الدین محمد بن طغان کرمانی دانسته اند.
سیامک یوسفی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۴ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۰۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
فرض کنید مولانا دیروز غزل معروف "بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست" را سروده و امروز پس از تفکر و عبادت به نقد افکار دیروز پرداخته و برای اینکه مقام خلوص و خشوع و افتادگی و "ذره وار" بودن را به خود یاد آوری کند این شعر را در پاسخ به خود سروده. آنگاه ارزش این "موعظه" آشکار میشود و کسی هم این را حمل بر گستاخی نمیکند.
سعدی یا هر کس دیگری که این شعر را سروده هدف بی احترامی نداشته. این بزرگان هر دو انسان بودند و نیازی نیست از آنها بت بسازیم و ایشان را معصوم انگاریم.
رهاد سرامی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۴ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۶:
درود بر شما بزرگواران
استاد قدمعلی سرامی این بیت را به این شکل خواندهاند:
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگْ تنگ
...
ویدیو را ببینید:
مرگ، عمر جاودانه است!
نردشیر در ۱ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۳۴ دربارهٔ عطار » خسرونامه » بخش ۳۴ - رفتن خسرو و گل بباغ: