جهن یزداد در ۱ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۳۳ در پاسخ به زَوار دربارهٔ فردوسی » هجونامه (منتسب):
استادشان را معروف کنند؟
چ میگویی فردوسی اوازه اش جهانگیر بود و اگر شاهنامه او را جهانگیر نکرده این چند بیت اوازه اش را بلند کند؟ دیوانه ای
Roqaye Naseh در ۱ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۲۵ دربارهٔ صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۱ - مدح و مصیبت رقیه خاتون(ع):
دختری منتخب از سوی پروردگار
دختر معجزه گر به اذن ان لایزال
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۰۳ دربارهٔ صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در حکمت و موعظه و نکوهش اهل دنیا فرموده است:
18- تراست نفس چو ضحاک و شهوت و غضبش - زهر دو دوش ببالیده چون دو مار شکن
***
[یزدانپناه عسکری]
قربانی صدای نفس و ذهن و اندیشه ناپاکِ سایه های خود
***
[هلنا پترووّانا بلاواتسکی Helena Petrovna Blavatsky] (1)
ذهن قاتل بزرگ حقیقت است . پس مرید بایدقاتل را قبل از این که مقتول او گردد به قتل برساند.
پیش از آنکه جان بتواند فهیم شود و به یاد آورد، باید با گوینده ی ساکت چنان درآمیزد، که صورت گِل در دست کوزه گر در آغاز کار در ذهن او شکل می گیرد.
پیش از آنکه اندیشه های ناپاکت، تو را از پای درآورند، با آن ها ستیزه کن ؛ اگر به آن ها بی توجّه باشی ، در تو ریشه می کنند . آگاه باش که این اندیشه ها چندان نیرومند خواهند شد که روزی تو را خواهند کشت . ای مرید راه ، هشیار باش ، چون اگر خود را رنج ندهی ، حتّی اگر به صورت سایه هم به تو نزدیک شوند ، گرفتار خواهی شد . اگر این ها رشد کنند بسیار بزرگ و نیرومند خواهند شد ، و آنگاه پیش از آنکه حضور این غول های سیاه دروغین را دریافته باشی ، تاریکی هستی تو را تباه خواهد کرد. اما اگر پوسته ها را با شبنم مایا خمیر کنی ، جز برای کبوتران سیاهِ مرگ ، که مرغان تولد ، انحطاط و غم می باشند، خوراکی تهیه ندیده ای. ای قربانی سایه های خود.1- آوای سکوت ، پارههای برگزیدهای از کتاب دریافتهای طلایی برای سالکان – نشر اینترنتی دانشگاه حکمت الهی - هلنا پترووّانا بلاواتسکی – ترجمه و تحشیه حسین مریدی – صفحات 14 و 15و16 و 17و 25 و 39 و 40
Theosophical University Press Online Edition, The Voice of the Silence by H. P. Blavatsky, FRAGMENT II. THE TWO PATHS.
جهن یزداد در ۱ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۵۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۲:
ز آخور بیاورد پس پهلوان
سفید در ۱ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲:
به گنجشگان میالا دام خود، خواهم چنان باشی
که استغنا زنی گر بینی اندر دامْ عنقا را...!
به به، عجب بیتی...
نەمام در ۱ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۴ در پاسخ به مصطفی فدشک دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:
با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره بُرد آرام را
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
نسیم بهاری در ۱ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۶ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:
شرح شما را پسندیدم. ممنون از شما
مهدی نمازیان در ۱ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۶ - فرمودن والی آن مرد را کی این خاربن را کی نشاندهای بر سر راه بر کن:
در مورد جنس آتش جهنم و ماهیتی که دارد بحث های فراوانی ست.برای این مطلب بایستی به عنوان مقدمه عرض کرد که مثنوی و قران قرین یکدیگرند و می توان با توجه به آیات قرانی کلید های تفسیر مثنوی را دریافت و بر عکس.
ابتدا به این ابیات توجه کنیم:
مصطفی فرمود از گفت جحیم
کو به مؤمن لابهگر گردد ز بیم
گویدش بگذر ز من ای شاه زود
هین که نورت سوز نارم را ربود
پس هلاک نار، نور مؤمنست
زانک بی ضد دفع ضد لا یمکنست
نار ضد نور باشد روز عدل
کان ز قهر انگیخته شد این ز فضل
از این ها بر می آید که نور ضد نار جهنم است یعنی به عبارتی می توان گفت که آتش جهنم از جنس تاریکی ست و آن تاریکی هم از جنس تاریکی که بر روح و قلب حادث می شود.
آیات قرآن هم بر این مسئله تاکید دارند به عنوان مثال به سوره ی بقره توجه کنیم.
فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ ۖ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ
بنابراین از آتشی که هیزمش مردم و سنگ هایند، بپرهیزید
اینجا به صراحت تاکید شده که آتش جهنم از جنس خود آدمی ست
یا سوره طه:
مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَیٰ
و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور میکنیم!»
جالب است که در تاریکی محشور می شود
یا سوره همزه که در مورد آتش جهنم می گوید:
الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ
آتشی که از دلها سرمیزند!
با توجه به تمام این ها می توان گفت که نار یا آتش جهنم ضد نور است یعنی از جنس تاریکی ست و عذاب هایی که از آن سخن گفته می شود یعنی عذابی که شخص را با تاریکی عذاب می کنند و آن هم چه نوع تاریکی؟تاریکی از جنس تاریکی روح و قلب.
علی میراحمدی در ۱ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۰۵ در پاسخ به جهن یزداد دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین:
نظریه ای است در ادبیات که:« متن خودش را به وجود می آورد »
یعنی یک نویسنده یا شاعر وقتی شروع به نوشتن متنی یا سرودن شعری میکند در ابتدا از کلمات و عبارات ساده استفاده میکند چون به قول معرف هنوز قلمش گرم نشده و قوای فکر و خیالش تمام و عیار در میدان آفرینش هنری در نیامده است و یا زمینه مطلب کشش لازم برای هنرنمایی را ندارد. ولی کم کم و به تدریج قوای ذهنی ،فکری و هنری صاحب اثر جان میگیرد و آن جاست که میتواند از تشبیهات و استعارات شگرف و شگفت بهره بگیرد و به اثر خویش قوت ببخشد.
حتی در اثار فروسی و نظامی و مولوی هم همینطور است. حالا شما مقایسه کنید اوج های داستانهای فردوسی را با ابتدای داستانهای او.میبینید آنجا که زمینه آماده بوده و داستان به اوج خود رسیده شاعر هم به نسبت اشعار هنرمندانه تری سروده است.
Aramis_Artwork در ۱ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۵۱ - وطن:
جان❤️🌿
سُلگی قاسم . در ۱ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹:
نمیدنم این چه هنری که برخی از مردم ما ایران داریم چرا؟ چون، خیلی از شرح و تفسیر ها رو دیدم که از روی نظر گنجور استفاده میکنید بدون اینکه کوچک ترین اشاره ای به گنجور یا نظر مخاطب عزیز بکند
بگو این چه هنری است که از نظرات دیگران به اسم خود استفاده میکنید ، به زور نه کسی مولوی شناس میشود نه استاد وحتی بدتر از اون از انتقادات برخی کاربران هم به عنوان نقد خود نام میبرند.
تا ما به خودمان نیاییم و واقع گرا نباشیم جهان سوم بودن حق ماست.
سُلگی قاسم . در ۱ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹:
حرف درویشان بدزدیده بسی.
تا گمان آید که هست او خود کسی.
ممنونم از سایت گنجور که در اعتلای سطح یادگیری و آگاهی مردم قدم مهم برداشته اند
جواد پورزند در ۱ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۳۸ در پاسخ به مراد ابیوردی دربارهٔ رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۴۴ - مجذوب تبریزی:
البته حدس می زنم اینجا منظور از نی ام یعنی نی هستم نه اینکه نیستم
جهن یزداد در ۱ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۳۷ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۵ - آگاه شدن ویرو از آمدن موبد بهر جنگ:
آنچه را به پارسی مرکز گویند ناوند/ناون/نافن/ناف و نه نهاوند
گردش و گردم همه بر گرد توست
گردش پرگار بود گرد ناف
ناف هم چون میانین ترین جای تن است انرا ناف میخوانند
جهن یزداد در ۱ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۲۴ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین:
شگفتا اینهمه استادی و بزرگی سخنور گرگان بویژه هرجا که سخنش پارسیتر است آنگاه آغاز داستانش را با چنین بیتی سست اورده
نوشته یافتم اندر سمرها
ز گفت راویان اندر خبرها
اینرا با آغازه های فردوسی و نظامی دراندازید -با انکه بیتهای سپسین بسیار شاهکارند و ارج این گرامینامه ویس و رامین بر کسی پوشیده نیست -
برگ بی برگی در ۱ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲:
عشق تو نهالِ حیرت آمد
وصلِ تو کمالِ حیرت آمد
عرفای دیگر و بخصوص عطار حیرت را یکی ازمراتبِ سلوکِ و عاشقی می دانند اما حافظ از ابتدایِ عاشقی حیرت را مبنایِ قدم گذاشتن در طریقت می داند که سالک در هرچه در این جهان مینگرد با تحیًَر نقش و نشانه ای را از حضرتِ معشوق میبیند، از آوازِ پرندگان گرفته تا مناظرِ بدیعِ طبیعت و هر آنچه در آسمان و زمین است همگیموجبِ حیرتِ سالک کویِ عشق میگردند و حافظ چنین حیرتی را نهالی می بیند که نیازمندِ مراقبت است تا به درختی ریشه دار و محکم مُبَدًَل گردد بگونه ای که تندبادِ حوادثِ روزگار کمترین تاثیری را بر رَوَندِ عاشقی و کارِ معنویِ او نگذارد، در مصراع دوم ادامه میدهد در اینصورت است که چنین عشقی به ثمر رسیده و سالک در مراتبِ بالاتر به کمالِ حیرت و عاشقی دست می یابد.
بس غرقه حالِ وصل کآخر
هم بر سرِ حالِ حیرت آمد
در این سیر و سفرِ معنوی چه بسیار سالکانی هستند که در آرزو و انتظارِ وصل هستند تا به احوالاتِ آن روز که آنرا مقصد می دانند دست یافته و از آن حالاتِ معنوی بهرمند شوند، اما هستند برخی از آن عاشقان که رندانه هم اکنون و حالِ حیرت را در می یابند و از آن بهره می برند، مانندِ کسانی که به قصدِ گردشگری به مسافرت می رود، گروهی لذت را در رسیدن به مقصدِ موردِ نظر و بهرمندی در آن مکان می بینند و گروهی دیگر از لحظه لحظه سفرِ خود هم اکنون لذت برده و بهرمند می شوند، پسسالکِ رند آنچه را در وصل و آخرِ الامر میسر می شود هم اکنون نیز در می یابد.
یک دل بنما که در رهِ او
بر چهره نه خالِ حیرت آمد
هر دلی که عاشق شده باشد نشانِ عاشقی و حیرت در رخسارِ او قابل مشاهده خواهد بود، پس حافظ میفرماید یک دل را به من بنما که عاشق شده باشد و خال یا نشانه هایِ حیرت بر چهره او را نتوان دید، در جایِ دیگری می فرماید؛ عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد/ ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
نه وصل بمانَد و نه واصل
آنجا که خیالِ حیرت آمد
سالک کویِ عشق گاهی با اندک تغییری گمان می بَرَد وصل شده و به حضور رسیده است، حافظ چنین وهمی را خیالِ حیرت نامیده و می فرماید اینجا با چنین توهمِی نه وصل و نه این واصلِ خیالی بر جای نمی مانند زیرا آن گمانی ست برآمده از ذهنِ سالک و چیزهایِ ذهنی همگی آفل و گذرا هستند.
از هر طرفی که گوش کردم
آوازِ سؤالِ حیرت آمد
در این بیت حافظ حیرتِ واقعی را توصیف کرده، می فرماید ذهنِ سالکِ طریقت به هر سوی و جهتی که برود با پرسشی حیرت آور روبرو می شود ، برای مثال افرادی در گذشته به او جفا کرده اند و او از آنها رنجیده است اما اکنون با حیرت سؤال می کند که چرا آن رنجش و کینه دیگر وجود ندارد، یا در طرفی دیگر پیش از این بسرعت با کوچکترین ناملایماتی خشمگین می شد اما اکنون با حیرت از خود می پرسد که چرا از چنین مسئله و یا ناسزایِ کسی عصبانی نمی گردد، و یا قبلآ در جهتِ کسبِ ثروت و یا از دست دادنِ پولی شادمان و یا غمگین می شد اما ناباورانه می بیند وضعیتها تغییری در او ایجاد نمی کنند، خلاصه اینکه از هر طرف و جهت هایِ ذهنی که پیش از این میرفت و واکنش هایِ هیجانی نشان می داد، اکنون با کمالِ حیرت می بیند تغییری بنیادی در او ایجاد نمی شود و حافظ میفرماید اینچنین حیرتی حیرتِ حقیقی می باشد و نشان دهنده وصلِ حقیقیِ سالک است.
شد مُنهزِم از کمالِ عزت
آن را که جلالِ حیرت آمد
منهزم از ریشه هزیمت است و به معنیِ شکست خورده یا متواری شده از مقابلِ دشمن، کمالِ عزت همان کمال طلبی ست که امروزه واژهای آشناست به گوشِ ما، عرفا معتقدند طَرَف و جهت هایِ ذهنی و توهمیِ ذکر شده در بیتِ قبل همگی در راستایِ آبرو، یا عزت و برتری طلبیِ انسان است، حافظ در ادامه می فرماید آن سالکِ عاشقی که به وصلِ حقیقی برسد و جلال و شکوهِ حیرت را با چشمِ دل مشاهده کند از آن کمال طلبی و تمتایِ آبرو از چیزهایِ توهمی و ذهنی فرار می کند چنانچه سربازی شکست خورده از دشمن می گریزد، یعنی عاشقِ واصل خود را از آبروهایِ تصنعی و کمالِ عزت که ریشه همه دردها و رنجهایِ بشریت است بی نیاز می بیند.
سر تا قدمِِ وجودِ حافظ
در عشق، نهالِ حیرت آمد
حافظ فروتنانه خود را در آغازِ راهِ عاشقی می داند که سرتا قدمِ وجودش در نهالِ حیرت است، یعنی اگر عاشقی بخواهد به مراتبِ حیرتِ حقیقیِ ذکر شده در غزل دست یابد بایستی سرتا پایِ وجودش در راهِ عشق نهالی گردد که در حیرت ریشه می دواند، و این میسر نمی شود با کار و سعیِ فراوان در راهِ کسبِ معرفت، باشد که روزی این نهال رشد نموده و به درختی تنومند تبدیل شود .
با سپاس از بزرگوارانی که شرح هایِ خوبشان موجبِ درکِ بهترِ این کمترین از این غزلِ عارفانه شد
سفید در ۱ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۰:
یا برهان ز فکرتم یا برسان به فطرتم
یا بتراش نردبان باز کن از فلک دری...
این بیت...
سفید در ۱ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۰:
این دل بیقرار را از قدحی قرار ده...
+کاش با ساقی حسابم پاک میشد سالهاست
او به من جامی بدهکار است و من جانی به وی...
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۰۰ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵ - تمثیل در بیان سر پنهانی حق در عین پیدایی:
10- دو چشم فلسفی چون بود احول - ز وحدت دیدن حق شد معطل
11- ز نابینایی آمد راه تشبیه - ز یک چشمی است ادراکات تنزیه
***
[توشیهیکو ایزتسو] (1)
عقل با رهایی کامل خود از اسارتِ جسمی که از زیر سلطه ی قدرت طبیعی تفکر منطقی شانه خالی می کند به نوعی شهود عرفانی می رسد؛ به همین دلیل، فعالیتش را «تنزیه ذوقی» نام می نهند. اما، هر کدام از این دو وجهِ تنزیه، از دیدگاه ابن عربی، یک سویی و ناقص است. انسان فقط وقتی به نگرشی درست در مورد حق می رسد که تنزیه را با تشبیه درهم آمیزد. دلیل بر این ادعا، همان گونه که قبلاً به کرات گفته شد، این است که حق تعالی در عین مطلق بودن، خود را در عالم، و برای عالم نیز متجلی می نماید.
[یزدانپناه عسکری]
تنزیه و تشبیه با هم عجین هستند و هدف تفکر منطقی و قوانین آن حفظ تمامیت انسان است حتی در شهود عرفانی و تنزیه ذوقی.
1- مفاتیح الفصوص محی الدین ابن عربی ( بررسی مفاهیم کلیدی فصوص الحکم ) ، تالیف توشیهیکو ایزتسو ، ترجمه و تحقیق دکتر حسین مریدی – کرمانشاه : انتشارات دانشگاه رازی ، 1385 ص 95
8+8:192 3+1:292/2 5+1:251
جهن یزداد در ۱ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۳۹ در پاسخ به کبرا حسینی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۲: