عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:
بهترین تفسیری که از این غزل به ذهنم میرسد این است که بگویم دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
گاهی اعتراف به ندانستن، چیز خوبی است
به قول استاد سُها
مکوش تا بنمایی که عالم دهری
که گاه لفط نمیدانم عالمانهتر است
واقعا نمیدانم
محسن اصلانی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۴۱ در پاسخ به پژورمضانى دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷:
دوست ادیب و عزیزم ؛ با تقدیم احترام ، این ابیات با این واژگانی که شما فرموده اید چندان سنخیتی ندارد . ممنون از نگاه پرمهرشما
Sheevin _۹۰ در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۲۵ دربارهٔ واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹:
شعر زیبایی بود♥️♥️♥️
امیرحسین صباغی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۳۸ در پاسخ به امین دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱:
در این ابیاتی که به عنوان شاهد آوردهاید کلمات همآوا با هم قافیه شدهاند. ریشۀ لغوی آهوی دشت و آهو به معنی عیب و ایراد اصلا ربطی به هم ندارد و تصادفا شبیه هم تلفظ میشوند. طلبیدن مستقیما از روی طلب ساخته شده. عملا این تکرار قافیه است. اگر کسی خواب در نقش اسم را با خواب در نقش فعل قافیه کند قطعا به او ایراد خواهیم گرفت.
سیدمحمد جهانشاهی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۸ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۲:
جلوه گاهی حسن خواهد ، اینهمه پرهیز چیست
j.j.jnowzad در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۶:
حضرت سعدی دقیقا اشاره ای مستقیم و عالی بر تفاوتهای فردی کرده اند
سیدمحمد جهانشاهی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۴ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰:
هیچگه بیمارِ دل را بالش و بستر نبود
نَهان در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۲۰ در پاسخ به حبیب شاکر دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۲:
بله درست میگین کاملاً موافقم باهاتون
کژدم در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۵۶ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیفها » شمارهٔ ۱۱ - باد فرحبخش بهاری:
عارف پیرامون این تصنیف نوشته است: «بیات زند که بدبختانه بیات ترک معروف است در صورتی که روح ترک از چنین آواز و این آهنگ خبر ندارد و قول میدهم آن را در هیچ یک از ممالک و حتی بادیهنشینهای ترک نخواهید شنید. دور نیست که بعضی از ایرانیان بیگانهپرست در موقع استیلای ترکها برای اینکه شاید این آهنگ به گوش یکی از سلاطین مغول خوش آمده است از راه تملق آن را به اسم ترک خواندهاند. از این میشود پی برد به دستگاههایی که مانند ماوراءالنهر، روحالارواح، مهدی ضرابی، نوروز عرب به اسامی عربی موسومند، حتی اگر حجاز را که شبیهترین آوازها به لحن عرب است یک ایرانی و یک عرب بخواند خواهیم دید که هرگز به هم شبیه نیستند. مملکتی که تاریخ عمومی ملی خود را به طوری که لازم است وقایه نکرده البته تاریخ موسیقی نخواهد داشت! در اینکه شعر و موسیقی از دیرباز در ایران دارای شکوه و عظمت بوده است شبههای نیست؛ و زمان سلطنت خسروپرویز و افسانههای باربد شاهد این دعوی است. و احتمال اینکه اغلب نغمههای معروف را عرب از ایران گرفته است بیشتر از عکس آن است. در واقع ذوق به من اجازه نمیدهد که زیادتر از دو آوازه به عربها اسناد دهم که یکی از آن دو «ارجوزه» است که در جنگ میخواندند و دیگری «هدی» که با آن نغمه شتر میراندند. آوازهای ایرانی از صدها سال به این طرف در فشار متعصبین نادان فراموش شده و در واقع ارباب صنعت موسیقی در ایران با آن همه تحقیرها که دیده و به اسم «مطرب» در یک مفهوم استحقار نامیده شدهاند، و برای سلامت نگه داشتن کاسهٔ تار کاسهٔ سرشان در دست یک مشت اشرار یا …های بیعار شکسته است، جسارتی به کار بردهاند که تاکنون این نغمهها را در سینه نگه داشته و اقلاً قسمتی را نگذاشتهاند از میان برود. موسیقی هزار یک احترامی را که در اروپا دارد در ایران نداشته و موسیقیشناس در جزو رقاص، عمله اموات، روضهخوان و بالاخره مطرب، مانند بعضی از شعرای قدیم نوکران حضرت اشرفها و اسباب کیف و تردماغی آقایان بودند. در دورهٔ مشروطه نیز به عزت موسیقی چندان نیفزود. جوانی را که شخصاً میشناسم و سابقهاش معلوم است و شاید فردا نازالملک یا چشمکالسلطنه یا قرالدوله لقب گیرد (برای اینکه از اسم او مردم پی به سابقهٔ او نبرند چنانکه اغلب لقبداران حالشان این است). بلی، این جوان که شغلش ضرب گرفتن بود داخل ژاندارمری شد و بعد رفته در قم رییس نظمیهٔ آنجا شد. یک تارزنی را که گذرانش همان تارش بود برای خوشایند عدهٔ …های از شمر بدتر محکوم به حبس نموده و تارش را که رباب جان او بود شکست!
موسیقی قدیم و حتی بعضی از آلات موسیقی ایران در سایهٔ این بیاحترامی از میان رفته است و تنها اثری از آنها در داستانها و اشعار و غیره مانده است. خواجه میفرماید:
رباب و چنگ به بانگ بلند میگوید
که گوش هوش به فتوای اهل راز کنید
من میگویم:
کمانچه مانده و سنتور و تار تا زود است
به حکم شرع پر هر سه زود باز کنید
بعد از مرحوم محمدصادقخان که خلاق سنتور بود، سنتور از بین رفته و تنها کسی که آن را هنوز نگه داشته است، سماع حضور است، که مربی و معلم بینظیریست.
پس از حبیب سماع حضور بر سنتور
ای اهل ذوق به فتوای من نماز کنید
کمانچه هم که دارد جای خود را به «ویالن» میدهد و شاید عاقبتش بعد از حسینخان و باقرخان همان باشد که عاقبت دیگر افتخارات و آثار ملی ما، و زبان حالش این است:
منم که سرّ دل از سینه گوشزد کردم
به جز شکایت از دست بد چه بد کردم
دمی ز پا ننشستم نگفتنی گفتم
فغان ز چرخ به حدی که میرسد کردم
ز کیقباد و جم و داریوش و کیخسرو
یگان یگان به نظرها رسانده رد کردم
ثنا و مدح سلاطین تاجبخش عجم
به بزم دوست به کوری خصم بد کردم
برای خاطر اثبات حرف خود این یک
غزل ز گفتهٔ عارف به کف سند کردم
ولی افسوس کسی گوش به گفتهٔ او نکرد و آخر گفت:
آنچه از پیر مرا خاطر و از استاد است
گفتم، افسوس که در گوش تو همچون باد است
تار هم بعد از مرحوم میرزا حسینقلی چراغش تقریباً خاموش شد و با اینکه حالا معمولترین آلت موسیقی ایرانیست باز بزرگترین استاد آن که قرنها لازم است که دست طبیعت پنجهای بدان قدرت به وجود آرد از میان رفت؛ پنجهای که هر وقت به حرکت میآمد قرار از کف و آرام از دل شنوندگان میربود و مانند صورت بر دیوار، به قول عرب «کان علی رؤسهم الطیر» بیاختیار مجذوب سکوت میگردید.
کاسهٔ تار بعد از او زیبد
که در آن عنکبوت بندد تار
قدردانی در میان ماها نیست. پنج سال قبل در موقع اقامت در استانبول احتراماتی را که عثمانیها به جمیل تنبورچی که وفات کرده بود، نمودند مرا متحیر ساخت. چه مقالهها که ننوشتند! چه تقدیرها که نکردند! در ایران کسی نفهمید که میرزا حسینقلی که بود و کی مرد و او را در کدامین دخمه دفن کردند! (تو گویی فرامرز هرگز نبود!)
این است وضع کشور حقناشناس ما.
روزگار تار پس از مرگ وی چنان تیره و تار شد که امروز، که در ایران بازار پارتیبازی گرم است، به واسطهٔ نداشتن پارتی «زبانبریده به کنجی نشسته صم بکم».
بدبختانه این روزها به واسطهٔ باز شدن پای بعضی جوانان مقلد به اروپا موسیقی ایران دارد از مد میافتد. آقایان میگویند موسیقی ایران حزنانگیز است، و حال آن که در اروپا نیز اپراهای بزرگ اغلب غمانگیز هستند. اگر دقت شود آواز ایرانی طبیعیترین آوازهاست. هر وقت از خوانندهای خواستیم تعریف کنیم میگوییم مثل بلبل چهچه میزند. در تمام دنیا خواندن این حیوان کوچک اسباب تعجب مردان بزرگ بوده است، و آواز ایرانی شبیهترین آوازهاست به صدای این حیوان. کار ایرانی همواره تقلید است؛ مثلاً قفقاز که نغمهها و عادات و مذهب آنها ایرانی و نژاد قسم بزرگ سکنهٔ آن آریاییست، یک اپرای ترکی به اسم «آرشین مال آلان» درآورد و در ایران نیز رواج پیدا کرد در صورتی که آوازهای آن تماماً ایرانیست و لازم بود به جای تماشای پیس دیگران خودمان اپراها ترتیب میدادیم.
باری این تصنیف را بعد از تصنیف شوستر ساخته پنج شش ماه فاصله مابین این تصنیف و تصنیف شوستر. آن در اوایل زمستانی که پس از اولتیماتوم روسها و موفقیت به انجام خیالات خودشان که یکی از آنها خارج شدن شوستر از ایران بود، و این در اوایل ماه دوم بهار همان سال یک حالت یأس و ناامیدی گفته شده است؛ تصنیف در بیات زند که بدبختانه معروف به بیات ترک است.»
کژدم در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۲۶ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیفها » شمارهٔ ۹ - به مناسبت اخراج مورگان شوستر آمریکایی از ایران:
عارف پیرامون این تصنیف نوشته است: «در موقع اولتیماتوم روس (۱۳۲۹) و بدبختی ایران و رفتن شوستر از این مملکت و فریاد «یا مرگ یا استقلال» شاگردان مدارس و جمع شدن مردم جلوی بهارستان بالاخره در همچو روز هیجان و بدبختی ما نیز از اقامت تهران صرفنظر کردیم (دلم ز شهر چو دیوانه رو به صحرا کرد) و با رفیق خودم محمدرفیعخان به بهجتآباد حرکت کردیم و این تصنیف را در آنجا ساخته به نام شوستر آمریکایی شبهایی و روزهایی با ساز شکراللهخان خوانده و در خواندن آن چه مصیبتی داشتیم، فراموششدنی نیست.»
تاریخ قمریست برابر با ۱۲۹۰ خورشیدی.
کژدم در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۰۹ دربارهٔ عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزلها » شمارهٔ ۴۳ - آرزو:
عارف پیرامون این غزل نوشته است: «در استانبول روزی که آقای میرزا سلیمانخان از قول مشاورالممالک که با چند نفر دیگر برای نمایندگی در انجمن ملل به اروپا میرفتند، گفتند که حسینخان لَلـهٔ بدبخت را به دار زدند. این غزل را برای خاطر این یک شعر که همان وقت به خاطرم آمده بود:
بیدار هرکه گشت در ایران رود به دار
بیدار و زندگانی بیدارم آرزوست
به یادگار آن مرحوم که جوان پاکعقیدهای میپنداشتم نوشتم. (۱۳۳۷)»
تاریخ قمریست برابر با ۱۲۹۷ خورشیدی.
سعید راضی لاری در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۲:
درود
به نظر معنی آقای سورشجانی صحیح تر است
دکتر صحافیان در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:
دلبر زیبایم! پیشتر، بیشتر به فکر عاشقانت بودی و حکایت مهربانیات همه جا پیچیده بود.
۲- چه زیبا بود همنشینی با شیریندهان، یادش به خیر همه سخنمان در باره راز عشق و لطایف حلقه عاشقان بود.
۳-آری پیش از آفرینش کیهان و برافراشتن سقف مینایی آسمان، یگانه توجه و نگاهم ابروان زیبای معشوق بود( تبادر به طاق ابرو و سقف سبز ناظر به ابروی فیروزهای)
۴- از آغاز پگاه آفرینش تا دیرهنگام شب جاودانگی عشق بر پیمانی یگانه استوار است(بیان راز دیگر عشق در محفل عشاق)
۵- اگر سایه لطفآمیز معشوق بر عاشق افتاد تعجب نکن! همچنان که ما سراپا نیازیم به سویش او سخت مشتاق ماست( تورات؛ خداوند به داود فرمود تا از جوانان بنیاسرائیل بپرسد: جرا خویشتن را به غیرم مشغول میدارید حال آنکه من مشتاق شمایم؟!رؤیت ماه در آسمان ۱۸۸-چون آدمی با همه عجز و ضعف بار ما کشد ما با همه قدرت و کرم اولیتر که بار او کشیم مرصاد ۴۸)
۶-زیبایی مهوشان مجلس دل و دینمان را میبرد، ولی اساس توجهمان بر لطافت طبع بر اساس عشق بود که زلالی و زیبایی اخلاق را ثمر میداد.
۷- درویشی بر ایوان شاه نکتهای به من آموخت که بر هر سفرهای که نشستم، رزق از آن خداوند بود( نگاه به جهان از دیدگاه نامهای خداوند که شامل خدایی بودن زیبایی و شوق معشوق نیز میشود)
۸- ای زاهد! اگر اکنون رشته تسبیحم پاره شده عذرم را بپذیر چه آنکه دستم در ساعد ساقی سپید اندام بود(عذر بدتر از گناه برای طنز و تعریض به زاهد- خانلری: ساعد ساقی)
۹- همچنین اگر در شب ارزشمند قدر شراب صبحگاهی خوردهام خرده نگیر! یارم سرخوش به پیشم ِآمد و جام( حال خوش) در کنار طاق بود( رسیدن به حال خوش از شب قدر اولیتر است- با حال خوش شب، صبح میشود و شراب صبحگاهی شایسته خوردن)
۱۰- آنگاه که آدم در بهشت بود، شعر رازآمیز حافظ زینتبخش گل و نسرین در باغ جاودانگی بود.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
حمید در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۴۳ در پاسخ به سیدعلی ساقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹:
عالی بود
با هر ستارهای سـر و کار ست هر شبم
از حسـرت فـــروغ رخ هـمـچـو مـــــاه تـومنظور این نیست که شبها به ستاره ها مینگرید ، بلکه منظورش این است که در نبود تو ای معشوق که درجه ات بسیار بالااست،من مجبور شدم با آدم های معمولی هم کلام شوم ( ماه در مقابل ستاره )
کوروش در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۲۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۷۹ - عذر گفتن شیخ بهر ناگریستن بر فرزندان:
منظور از آب در این حکایت چی بود ؟
کوروش در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۷۹ - عذر گفتن شیخ بهر ناگریستن بر فرزندان:
ور کند دعوت به تقلیدی بود
نه از عیان و وحی تاییدی بود
منظور از این بیت چیه میشه تفسیر کنید ؟
کوروش در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۷۹ - عذر گفتن شیخ بهر ناگریستن بر فرزندان:
رحمت جزوش قرین گشته بکل
رحمت دریا بود هادی سبل
مصرع دوم یعنی چه
کوروش در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۷۹ - عذر گفتن شیخ بهر ناگریستن بر فرزندان:
بر همه کفار ما را رحمتست
گرچه جان جمله کافر نعمتست
مصرع دوم یعنی چه ؟
Nima.Mmmm در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۳۳ دربارهٔ ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۵۷:
گرد من لشکر اندوه چنان انبوه است
که همی راه نیابد سوی من باد نسیم
یادآور این بیت حافظ است:
من به کدام دلخوشی می خورم و طرب کنم
کز پس و پیش خاطرم لشکر غم کشیده صف
رضا از کرمان در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۵۶ در پاسخ به سینا دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹: