گنجور

حاشیه‌ها

علی دادمهر در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۳:

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن 

علی دادمهر در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۱:

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن 

علی دادمهر در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۳۸ دربارهٔ ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۶:

وزن : مفاعیلن مفاعیلن فعولن 

علی دادمهر در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۳۷ دربارهٔ ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۳:

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن 

علی دادمهر در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۳۷ دربارهٔ ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۸:

وزن : مفاعیلن مفاعیلن فعولن 

غبار .. در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:

ما دل دوستان به جان بخریم...

آرام نوبری نیا در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۳۲ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶:

ضمن سلام و درود فراوان به خانواده گنجور،

اصلاحات املایی و اعراب گذاریهای لازم در متن شعر انجام شده است اما لازم به توضیح و احیاناً اصلاح از طرف مسئولین وبسایت مقدور میباشد:

این غزل در کتاب «دیوان صائب تبریزی مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه.ق. به خط صائب (از مجموعه شخصی)» به ترتیب زیر ثبت شده است:

۱ شد مسلسل بوی گل، زنجیر می‌باید مرا   بندِ لنگرداری از تدبیر می‌باید مرا

۲ از نسیمِ گل پریشان گردد اوراق حواس   خلوتی چون غنچهٔ تصویر می‌باید مرا

۳ می‌کِشد مجنونِ من ز آمد شدِ مردم ملال   پاسبان‌ها از پلنگ و شیر می‌باید مرا

۴ سر به صحرا داده چشمِ سیاهِ لیلیم   چشمِ آهو حلقهٔ زنجیر می‌باید مرا

۵ هیچ کاری بی کمان نگشاید از تیرِ خدنگ   با جوانی، همتی از پیر می‌باید مرا

۶ هست از جوهر فزون صد حلقه پیچ و تابِ من   بستر و بالین ازان شمشیر می‌باید مرا

۷ بی غبار خطِ مرا تسخیر کردن مشکل است   بی‌قرارم، خاکِ دامنگیر می‌باید مرا

۸ سرنمی‌پیچم به سنگِ بیستون از کارِ عشق   جانِ شیرین بهرِ جوی شیر می‌باید مرا

۹ از نوازش بیشتر می‌بالم از ریزش به خود   جنبشِ گهواره بیش از شیر می‌باید مرا

۱۰ پای دیوارِ مرا هر برگِ کاهی تیشه‌ای است   خضرِ تردستی، پی تعمیر می‌باید مرا

۱۱ روی تلخِ دایه نتواند مرا خاموش کرد   طفلِ بدخویم، شکر در شیر می‌باید مرا

۱۲ چون هدف گردنکشی از خاکساری کرده‌ام   سینه‌ای آمادهٔ صد تیر می‌باید مرا

۱۳ نیست بی‌جا از شفق صائب اگر خون می‌خورم   در نفَس چون صبحدم تأثیر می‌باید مرا

 

ضمن اینکه بیتهای:

نیست از غفلت اگر معماریِ دل می‌کنم   گوشه‌ای زین عالمِ دلگیر می‌باید مرا

و

نیست میدان، دلِ پر وحشتِ من شهر را   وادیی هموار چون نخجیر می‌باید مرا

در متن غزل فوق قید نشده است!

 

شش بیت که در وبسایت گنجور در ابتدای غزل آمده در کتاب انتهای غزل و هفت بیت انتهایی در ابتدا آمده است! 

طبق اظهار نظر آقای مهدی محمدی(محقق در علوم دینی، اخلاق و عرفان) از نظر روند معنایی غزل که استاد صائب سعی در تفهیم آن برای خواننده را داشته است،  ترتیب قرار گرفته در کتاب صحیح میباشد.

در ضمن بیت آخر غزل که تخلص شاعر در آن قید شده است نیز دلیل دیگری در تایید این مدعاست.

 

شاد و پاینده باشید

امیرحسین خورسندی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۱۵ در پاسخ به سرمد تهرانی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷:

بهتره هر وقت به پختگی کافی رسیدید یه بار دیگه شعرو بخونید شاید نظرتون عوض شد.

جمال رادفر در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

مشاعره الفبایی با اشعار سعدی را در سایت ادبستان شیراز ببنید

پیوند به وبگاه بیرونی

Morteza Mazinani در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴:

در جای تو « جا » نیست به جز آن جان را. « جا » هیچ ارتباطی به جان نداره. 

حمیدرضا در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۲۳ در پاسخ به محسن صبوری دربارهٔ سعدی » بوستان » باب ششم در قناعت » بخش ۱ - سر آغاز:

با سپاس از تذکر جنابعالی، درست می‌فرمایید. این بیت اشتباه خوانده شده است.

مجید خزائی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳:

به نظرم در بیت پنجم مصرع دوم ، اتفاقا اگر کسی شبی به درازنای سالی رو نخفته باشه می توان با او غم روزگار گفت، کسی که با او غم روزگار نمی توان گفت آن کسی است که این شبهای دراز را خفته و شب نخوابی را تجربه نکرده، اگر چه نخفته باشی زیباست اما معنی نمی تونه درست باشه بلکه این ذهن ماست که معنی رو درست تلقی می کنه،  یعنی ذهن ما این طور می خواند که شبی نبوده که نخفته باشی ، اما یکی از دوستان نوشته بود که شبی ندیده باشی به درازنای سالی، اتفاقا اگه به جای نخفته، کلمه ندیده رو قرار بدهیم، معنی درست میشه به این مفهوم که شبی رو به درازنای سالی تجربه نکرده ای، یعنی ندیدن معنی تجربه نکردن می دهد، و البته اگر  کلمه "که"  را هم با کلمه " کی" به معنی چه موقع عوض کنیم باز هم معنی درست میشه، اما من همچنان ترجیح می دهم این طور بخوانم
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی ندیده باشی به درازنای سالی

یزدانپناه عسکری در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۳۹ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۴:

کسی که آگهی از ذوق عشق جانان یافت - ز خویش حیف بود، گر دمی بود آگاه

***

[هانری کُربَن]

همدمی sympatheia اشتیاق متقابل مبتنی بر اشتراکِ ذات است و شرط شیوه ی ادراک (1)

[یزدانپناه عسکری]

ذوق عشق و همسویی در ذات (الفبای باران)، شرط ادراک و توسعه آگاهی موجودات فروزان است.

___________

(1) - تخیل خلاق در عرفان ابن عربی ، هانری کربن ، ترجمه دکتر انشاءالله رحمتی – تهران : جامی 1384 صفحه 178

  9 + 4+3:50 

محسن صبوری در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۴۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب ششم در قناعت » بخش ۱ - سر آغاز:

بنام خداوند جان آفرین

حکیم سخن در زبان آفرین

سپاس از ایجاد کنندگان این سایت بسیار خوب و مفید و‌ تشکر بابت  امکان حضور بنده در این فضا

نیز تشکر فراوان از انسان های خردمند و هنرمند و توانایی که به خوبی ابیات را خوانده و تفسیر و توضیح و حاشیه نویسی می کنند

موارد ادبی و توضیحات مفید بسیار  زیادی از همه ی شما عزیزان ادیب در حاشیه ها  تا امروز یاد گرفته ام به امید اینکه اگر نکاتی هم بنده ناپخته برایم سوال بود زین پس بپرسم و بیشتر یاد بگیرم و اگر هم نکته ای یا چیزی اشتباه دیدم هم مطرح کنم تا در رشد و تکامل همه ی ما انسان ها تاثیر گذار باشد 

ایا در خوانش زیبای اقای حمید رضا محمودی که از ایشان هزاران بار تشکر می کنم بخاطر زحماتشان در خواندن دقیق و صحیح اشعار ایا  حرص خوردن درست بیان شده است ؟!

بنظر بنده کسره بعد از حرص لازم است به معنای زیاده خواهی حرص خوردن 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۵ در پاسخ به ناشناس دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۴:

شاخِ گاوِ نَر  اگر خَر داشتی

نسلِ آدم از زمین برداشتی

حبیب شاکر در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱:

سلام بر همراهان جان 

«نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین 

نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین »

خیام بیا راست بگو،کج بنشین 

کی همچو کسی پای نهادست زمین 

سپاس از توجه دوستان

حمیدرضا در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۵۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

آقای وحید عیدگاه در کانال تلگرامیشان نوشته‌اند (خلاصه شده):

«از ص ۱۲۶ر تا ۱۳۰ر نسخۀ ش ۲۹۰۰ کتابخانۀ مغنیسا، رساله‌ای به ثبت رسیده که در پایان آن چنین آمده است:
«رسالة‌الظرفا تألیف شیخ نجم‌الدین دایه مؤلف کتاب مرصادالعباد من‌المبدء الی‌المعاد قدس‌الله روحه‌العزیز»
یعنی کاتب نسخه، رساله‌ای را به نجم رازی نسبت داده که تا به اکنون نشانی از آن نبوده است.

...

اگر نسبت این رساله را به نجم رازی بپذیریم، با عنایت به اینکه نجم رازی حدود ۴۰ سال پیشتر از سعدی درگذشته است، به نظر می‌رسد، بتوانیم این متن را منبع سعدی برای شعر معروف «بنی آدم اعضای ...» بخوانیم که اتفاقاً ضبط «بنی آدم اعضای یکدیگرند» را تأیید می‌کند.

...
نویسندۀ رساله‌الظرفا گوید: «دوستان را چنان باید داشت که هر یک چون عضوی‌اند از اعضای او چون چشم و گوش و زبان [بنی آدم اعضای یکدیگرند] هر عضوی از دیگری دربایسته‌تر ... هیچ آفریدۀ عاقل قاصد هلاک اعضای خود نشود [که در آفرینش ز یک گوهرند]... چنانکه اگر عضوی را آفتی رسد یا رنجی حادث شود [چو عضوی به درد آورد روزگار] مال فدا باید کردن تا آن عضو صحّت یابد [دگر عضوها را نماند قرار] ... دوستان را باید همین مراتب نگاه دارد».

اما در سدۀ هفتم، مولانا نیز در فیه‌مافیه سخنی در همین مضمون دارد که سخت یادآور شعر سعدی و سخن نویسندۀ رساله‌الظرفا است:
«درویشان حکم یک تن دارند. اگر عضوی از اعضا درد گیرد باقی اجزا متألم شوند: چشم دیدن خود بگذارد و گوش شنیدن و زبان گفتن ... شرط یاری آن است که خود را فدای یار خود کند ... زیرا همه رو به یک چیز دارند و غرق یک بحرند» (فیه‌مافیه ص۱۹۹، به تصحیح فروزانفر، انتشارات نگاه).

خلاصه اینکه تاکنون معلوم شده محققان سدۀ هفتم، این مضمون را شبیه به هم به کار برده و از ظنّ خود، خاصیت گروه بودن را در این دیده‌اند که اعضای آن می‌توانند و باید به مثابه اعضای یکدیگر باشند و ایشان را در حکم یک تن و وجود واحد دیده‌اند؛ تفاوت کاربرد این مضمون در آثار ایشان در این بوده که آن را برای گروه و دسته‌ای که بدان تعلق خاطر داشته‌اند به کار برده‌اند. چنان که صاحب رساله‌الظرفا، دوستان را، مولوی درویشان را و عزیز نسفی در سال 680ق –چنان که فاضل ارجمند جناب میرافضلی در یادداشت: سندی در باب اعضای یکدیگر بودن! قلمی کرده‌اند- اهل وحدت را واجد چنین صفتی دیده‌اند.
اندیشمند فاضل جناب جویا جهانبخش با عنایت به شواهدی که جناب دکتر ضیایی در اختیار ایشان گذاشته‌اند، سابقۀ این مضمون را در سدۀ یازدهم، در کتاب جواهرالخیال نشان داده‌اند که تأییدی بر این نکته است که از پیش از اسلام –چنان که جناب جهانبخش طی جمع‌بندی خویش، به سابقۀ حضور این مضمون یا شبیه به آن در سخن مینوی و یوسفی و دیگران اشاره کرده‌اند- تا حداقل سدۀ یازدهم هجری، هم شواهد موجود در متون دیگر و هم نسخه قدیم گلستان سعدی، به ضبط گفته شده اشاره داشته‌اند (رک. مقالۀ منتشر شدۀ ایشان در ش 199 آینۀ پژوهش).
 لذا دیگر سخن از چیزی غیر از ضبط «بنی آدم اعضای یکدیگرند» معقول و منطقی نمی‌نماید و پافشاری بر ضبط «بنی آدم اعضای یک پیکرند» توجیه علمی ندارد.
»

فردین کرمی فر در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۴ - صبر فرمودن اعرابی زن خود را و فضیلت صبر و فقر بیان کردن با زن:

سلام چرا دوستان هرچی رو به اخر کتاب میریم کمرنگ تر میشید 😂

الان من چکار کنم 😭

واقعا اساتید گرامی حاشیه گذاری رو رها نکنین 

انگار با کاروان  تا وسط راه اومدم الان فقط خودم تنها موندم کسی نیس دیگه 🖐️🖐️🤌😭😂😂😂

م

ن صدرایی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲:

از نظر رهروی که بر گذر آید: رهرو یعنی سالک طریق عرفان. گذر هم یعنی همون طریق عرفانی، یعنی سیر و سلوک. 

حافظ میگه که برو از نظرات و تجربه ی رهروان طریق پرسش کن تا گنج بیابی. یعنی از تجربیات پیران طریق استفاده کن.

البته این جا کلمه «نظر» به معنی عقیده نیست، بلکه در عرفان، به معنی «التفات» و «عنایت» خاصی است که پیر و مرشد به سالک میکنه. نظیر این بیت حافظ که میگه:

آنان که خاک را به «نظر» کیمیا کنند

آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۹:

شاید به چند دلیل جهود بودن همسایه, نکته منفی برای خرید آن خانه محسوب می شده است:

۱. یهودیان معمولا شراب خانگی درست می کردند و می فروختند که باعث رفت و آمد افراد غریبه و رند  و بعضا اراذل و اوباش به آن کوچه و محله می شده است. 

۲. مجوز راه اندازی خانه های عمومی, دارالطیب, به غیر مسلمانان داده می شده است!

۳. یهودیان همانگونه که امروز نیز در بانکداری سرآمد دیگران هستند در گذشته نیز تحت حمایت حکومت ها به امر رباخواری می پرداختند که باعث رفت و آمدهای غیرمعمول به آن کوچه و همسایگی می شده است.

در پایان, قدیس ساختن از سعدی اشتباه است. سعدی فردی رند, دنیا دیده و شیرین زبان است که تجربیات و یافته های خوب یا بد خود را صادقانه برای ما بازگو می کند.

 

سجادشهر> مشهد> { ۲ سپتامبر ۲۰۲۳}

۱
۴۹۲
۴۹۳
۴۹۴
۴۹۵
۴۹۶
۵۲۶۶