باران صادقی در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۱۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:
بنظرم دید خیام پرستیدنی است. و اینکه حقیقت رو بیان میکنه و تفسیرش هم همون وجود نداشتن بهشت و جهنمه یا لااقل ما تجربه نکردیم و کسی هم به چشم ندیده. پس مطلوب است که این دنیا را از آخرت جدی تر بگیریم
محمد خراسانی در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۱۱ دربارهٔ ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد دهم » بخش ۸ - پایان کتاب:
دریغ و افسوس که این اثر گرانقدر تاریخی و ادبی ناقص ماند.
شهرزاد ص در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۲۱ در پاسخ به سیمیا دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۴:
بادافره به معنی مجازات
احمد خرمآبادیزاد در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:
در مصرع نخست بیت اول، یعنی «من بیخود و تو بیخود، ما را کی بَرَد خانه؟:
1- واژه «کی» بر اساس نسخههای خطی و نیز نسخه شادروان فروزانفر درست است.
2-درست است که ما امروز آنرا «که» تلفظ میکنیم ولی تلفظ «کی» برمیگردد به شیوه گفتار مولانا و نیز برخی از سخنوران دیگر.
هرگونه دستکاری به بهانه تصحیح متن، رابطه ما را با گذشته میگسلد و امکان کار پژوهشی را از ما و آیندگان میگیرد.
عباس صادقی زرینی در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۴ دربارهٔ فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۰:
Amin Chatrrouz در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۳۸ در پاسخ به مهدی ع دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
هر ساعت از نو قبلیه ای با بت پرستی می رود
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
عباس صادقی زرینی در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۰:
این رباعی در چند تذکره به اسم میرعبدالرزاق اصفهانی هم اینگونه آمده است :
یک چند در این شهر پریشان گشتیم
گفتیم گران شویم ارزان گشتیم
در طالع ما کساد بازاری هست
کآیینه فروش شهر کوران گشتیم
ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب
امیررضا نیک خو در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۶ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۱:
چقدر غزل زیبایی است..
رضا از کرمان در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۲۳ در پاسخ به مرتضی کبیری دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۴ - خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست:
آقا مرتضی سلام
با کلیت کلام شما هم عقیده هستم ولی چه دلیل داری که علی ، محمد،موسی وعیسی صوفی بودند واگه واقعاً صوفی بودند پس چرا رهبران دینی پیرو ایشان با تصوف مخالفند ؟
محمد سلماسی زاده در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۷:
در بیت :
گر خمر خلد نوشم با جامهای زرین
جمله صداع گردد جمله خمار ماند
صداع به معنای سردرد است
جلال ارغوانی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹:
استفاده از ترکیبات وصفی متوالی یکی از ویژگیهای وزیبایی های کلام حافظ است که او را منحصر به فرد کرده است
فریاد که آن ساقی شکر لب سرمست
که برای ساقی دو صفت آورده .
فاطمه زمانی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۲۴ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:
ممنون از رضای عزیز
فقط اون آخرش توقع داشتم بگین منظورش از شاه، شاه شجاعه و حافظ میگه شاه از سِر من خبر داره و شماها کی باشین که متأسفانه نگفتین
ساده در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۸:
این بیت یکی از شاهکارهای مولانا می باشد و به غایت زیباست و فرح بخش و امیدوار کننده اگر فقط همین یک بیت از مولانا به جا مانده بود به نظر حقیر چیزی کم نداشت. وقتی بدانیم که از قعر نهادمان سوی جانان -که قدرت مطلق و دارای تمام راه حل هاست- راه است، نه ترسی می ماند و نه غمی. اما اگر ندانیم چنین قابلیتی را خداوند در نهاد ما قرار داده تمام مسائل را می خواهیم با تکیه بر تقوی و دانش خودمان حل کنیم که باز به قول حافظ کافریست. این بیت نهایت توکل و ایمان است. خدا را شکر که در طول حیاتم این بیت شعر را خواندم.
به رندان می ناب و معشوق مست،
خدا می رساند به هرجا که هست.
هرمز فرداد در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۵ - قصهٔ هاروت و ماروت و دلیری ایشان بر امتحانات حق تعالی:
یکی نوشت که "کورکورانه" یک کلمه تازه تاسیس !!! است. بابا داداش تازه تاسیس رو برای جا و ساختمان و نهاد بکار میبرن شما هنوز اینو نمیدونی بعد میای برای شعر مولوی تعیین تکلیف میکنی !!؟. به این کسایی هم که اینقدر زور (البته مانند همیشه الکی! ) زدن که چون از این دوپاره ی مولوی خوششون نمیاد پس ساختگی و جعلیه ، خوب اگه به شماها باشه که باید همه ی ادبیات کهن پارسی را از بالا تا پایین به میل شما بازنویسی کنن .خوب این بیت رو جعلی کردید و فرستادیش رو هوا با اونهمه سرودهای دیگه اش که باب میل شماها نیست چکار میکنید اونا رو هم ساختگی میدونید؟ و اینکه اگه ستایش میکرد و به به و چه چه میکرد چی؟ بازم دنبال ساختگی و دروغین بودنش میگشتید ؟
امیر راد در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۳۶ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » سایر اشعار » شمارهٔ ۳ - فی منقبت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب کرم الله تعالی وجهه:
من فکر میکنم اکثر شاعر های بعد از اسلام به نحوی با فلسفه و ایدولوژی حضرت علی گرایش داشته اند ، فقط غلظت این گرایش ها کم و زیاد شده مثلا شنیدم حافظ و مولوی در صدر این گرایشات به کلام و سخن حضرت علی قرار دارند
برگ بی برگی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۴:
بگرفت کارِ حُسنت چون عشقِ من کمالی
خوش باش زان که نبوَد این هر دو را زوالی
حُسن در زبان و فرهنگِ عارفانه یعنی جمیعِ خوبی ها که شاملِ زیبایی هم میشود و در اینجا حافظ می فرماید که زوال ناپذیر و پیوسته در حالِ رشد و کمال است، عارفان عشق را ثمره و جلوهٔ حُسن می دانند که عشقِ روزافزونِ عاشقی چون حافظ نیز بواسطۀ کمالِ حُسن و همپایِ آن در حالِ افزایش است، چنانچه در غزلی دیگر می فرماید"من از آن حُسنِ روزافزونِ یوسف دانستم ☆ که عشق از پردهٔ عصمت برون آرد زلیخا را " یعنی کمالِ حُسن عشق را از پرده بیرون آورده و جلوه می دهد و در جایی دیگر میفرماید"این همه عکسِ مِی و نقشِ نگارین که نمود☆ یک فروغِ رخِ ساقی ست که در جام افتاد"، و بنظر می رسد حُسن همان عکسِ مِی و نقشِ نگارین باشد که در جامِ جهانِ فُرم افتاده است، اما رابطهٔ حُسن و عشق دوسویه است یعنی تا کسی عاشق نشود حُسن را نمی بیند و تا حُسنی نباشد کسی عاشق نمی شود، از طرفی در بُعدِ این جهانی هم حُسن پس از انفجارِ بزرگ(بیگ بنگ)در فرایندی چند میلیارد ساله پیوسته در حالِ کمال بوده و موجبِ پدید آمدنِ این حیاتِ شگفتانگیز و زیبا شده است که حافظ این کمال را رونق و بالا گرفتنِ کارِ حُسنِ معشوقِ ازل نامیده، یعنی جلوه ای از حُسنِ او در زیبایی های جهانِ مادی نیز پدیدار گشته است، پسحافظِ عاشق با همین اندیشه که حُسن پیوسته و روزافزون است عشقِ خود را نیز چنین توصیف کرده و خطاب به معشوقِ ازل ادامه می دهد خوش باش که حُسن و عشق را زوالی نیست و عشقِ حافظ هم که عشقی حقیقی ست همپای حُسن تو زوال ناپذیر و ابدی ست. " خوش باش" نشانه و تاییدی ست بر اینکه خداوند با چنین عشقی که جاودانه و روزافزون باشد راضی و خوشنود می شود و حُسن را نیز به همین منظور در این جهان و بویژه در انسان بصورتِ اکمل جلوه داده است.
در وهم می نگنجد کاندر تصورِ عقل
آید به هیچ معنی زین خوب تر مثالی
عقل قادر است هر چیزی که در عالمِ واقع غیرِ ممکن باشد را تصور کند که به آن خیال نیز گفته می شود اما وهم ماورایِ خیال است که حقیقتِ آنسوی صورت و ظاهر را می بیند، پس حافظ بیتِ پیشین را مثالی از حُسن و عشق می داند که خیال و تصوراتِ عقلی هیچ مثالِ دیگری را خوب تر و زیباتر از معنایِ ذکر شده نمی بیند اما آنچه بر مبنای تصوراتِ عقلی بهترین است در مخیلهٔ وهمِ واقعگرا نمی گنجد و آنرا نمیپذیرد، یعنی هرچند مثالِ زیبایی که حتی بزرگی چون حافظ از حُسن و عشق بزند و تصوراتِ عقلی آنرا بهترین بداند، وهم میگوید که نه، بالاتر و بهتر از این تمثیل نیز وجود دارد. نکتهٔ دیگر اینکه عالمِ معنی را تنها بصورتِ تمثیل می توان بیان کرد چنانچه قرآن و متونِ دینی هم چنین کرده و حافظ نیز به زیبایی به این کار می پردازد، درواقع نه تنها در شعر بلکه در هر هنرِ ماندگاری آن هنرمندی جاودانه می شود که در پرده و بوسیلهٔ مثال با مخاطبش سخن بگوید.
شد حظِّ عمر حاصل گر زان که با تو ما را
هرگز به عمر روزی روزی شود وصالی
"حظّ" یعنی لذت و در اینجا کامیابی و سعادتمندی معنی میدهد، "هرگز" در متونِ قدیم یعنی اگر، یک زمانی و یا وقتی. یکی از "روزی" ها را می توان به معنیِ قسمت و رزق گرفت و آن دیگری را به معنی معمولِ خود یعنی یک روز، پس حافظ خطاب به معشوقِ ازل ادامه می دهد "هرگز" یا اگر یک وقت یا روزی قسمتِ "ما" یعنی قسمتِ حافظِ عاشق وصالِ تو باشد پس آنگاه است که حظّ و لذتِ کامیابیِ حقیقی حاصل و ثمرهٔ عُمر او می گردد. درواقع مفهومِ کُلیِ بیت در امتدادِ بیتِ پیشین است که حُسنِ خداوند در کمال و منتهایِ خود در انسان جلوه کرد تا عاشق شود و با کمال یافتن در عشق و رسیدن به وصالش از عُمرِ خود حظّ و کامیابی برده و به عشق و حُسنِ بدونِ زوال جاودانه شود.
آن دم که با تو باشم یک سال هست روزی
وان دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی
پسحافظ پیروِ ابیاتِ پیشین میفرماید بمنظورِ حظّ و بهره بردن از عُمر لازم است که عاشق پیوسته با "تو" (معشوقِ ازل) باشد تا از بارِ سنگینِ فراغ کاسته شود و یک سالش به روزی طِی شود، اما آن اوقاتی که عاشق عُمر را بدونِ "تو"به بطالت میگذراند هر لحظه اش گویی سال است و به دشواری می گذرد. در جایی دیگر می فرماید؛
اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
چون من خیالِ رویت جانا به خواب بینم؟
کز خواب می نبیند چشمم بجز خیالی
عاشقی که درنظر دارد حَظِ عُمری حاصل شود و روزی به وصالش برسد خواب به چشمانش راه نخواهد یافت، حافظ که می داند وصالش از محالات است و هرچه در طریقت به پیش رود به او نزدیکتر می شود اما هرگز او را نخواهد دید چنانچه موسی نیز در پاسخِ اَرَنی ندایِ لَن تَرانی شنید، پس حافظِ عاشق امیدوار می شود تا مگر در خواب، آن هم خیال و تصویری از روی و رخسارِ جانان را ببیند اما مشکل آنجاست که خواب به چشمِ عاشقی که از معشوق جدا و در فِراق و هجران است راه نمی یابد و حافظ تنها خیال و تصوری از خواب دارد، یعنی گمان می برد که خواب است اما او بیدار و چشم انتظارِ پیغام یا نشانهٔ ای از معشوق است.
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا؟
رحم آر بر دلِ من کز مهرِ رویِ خوبت
شد شخصِ ناتوانم باریک چون هلالی
پس عاشقی چون حافظ به این بینش می رسد که جانان یا خداوند را نمی توان حتی در خواب تصور کرد و او را به صورت و فُرم درآورد، یعنی با خداوند به وحدت و یگانگی می رسد و حُسن را یک فروغِ وجود می بیند، پس عشقِ او به رویِ زیبا و حُسنِ خداوندی زوال ناپذیر و بلکه روزافزون می شود و در نتیجه به مرتبهٔ فقر یا باریک شدن و رهایی از چیزهای بیرونی رسیده، هلالی یا خمیده و تسلیمِ محض می شود به امیدِ اینکه رحم و مرحمتِ خداوندی شاملِ حالش شده و "هرگز به عُمر روزی روزی شود وصالی" و به او زنده شود.
حافظ مکن شکایت گر وصلِ دوست خواهی
زین بیشتر بباید بر هجرت احتمالی
شکایت از ابزارِ ذهن است که موجبِ دوریِ عاشق از معشوقِ می گردد، و حافظ بیمِ آن دارد تا معشوق این ابیات و غزلِ زیبا را نیز در ردیفِ شکایتِ حافظ درنظر بگیرد، پس به خود هشدار می دهد بیش از این سخن نگوید چرا که احتمال دارد معشوق رنجیده خاطر شده و بر مدتِ هِجر و فراقش بیفزاید و حافظ بیش از این در انتظارِ وصال غمِ هجران را تحمل کند.
از دستِ غیبتِ تو شکایت نمی کنم
تا نیست غیبتی نبوَد لذتِ حضور
شایان شرقی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۱ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲:
پس از شانزده سال، وزن این شعر را به صلاح دید خویش و همچنین به منظور نوگرایی در اوزان گنجور که به حق گنجینه شعر و ادب پارسی است تغییر دادم. به راستی که این تغییر به منزله کم ارزش شدن ویرایش های کهن و پیشین نیست و این ویرایش با احترام به ویراستار متقدم و محترم، محمدرضای عزیز که در شانزده سال پیش چنین کار سترگ و با ارزشی را در این بستر فرخنده به یادگار گذاشت، ثبت میگردد.
بماند به یادگار در راه تادیب و تکریم شعر و ادب پارسی
جلال ارغوانی در ۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷:
بر هر پارسی زبان با دانشی واجب است که این غزل نغز پر مغز را از بر باشد وهر روز برای آرامش دل وجان خویش ودیگران بخواند وبشنود
جلال ارغوانی در ۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:
همه چیز را تحلیل عرفانی کردن درست نیست.
در آنجا که حافظ می فرماید
منت سدره وطوبی ز پی سایه مکش
که چو خوش بنگری ای سرو روان این همه نیست
یا در آنجا که می فرماید
دولت آن است که بی خون دل آید به کنار
ورنه با سعی وعمل باغ جنان این همه نیست
آیا نمی توان گفت که حافظ به عنوان یک انسان که تحملی محدود دارد اعتراض کرده ؟
همه چیز را به عرفان وعالم بالا ربط ندهیم
حتی در زبان خداوندگار عرفان حضرت مولانا نیز داریم
گر فراق بنده از بد بندگی است
گر تو با بد بد کنی پس فرق چیست
جای دوری نرویم رباعیات استاد خیام پر از انواع اعتراض است.
بهتر است این گنجینه ها را بخوانیم .لذت ببریم .پاس بداریم وبه فرزندانمان بیاموزیم۶
مهدی کرمی در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱: