گنجور

 
حافظ

دیر است که دل‌دار پیامی نفرستاد

ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد

صد نامه فرستادم و آن شاهِ سواران

پیکی نَدوانید و سلامی نفرستاد

سویِ منِ وحشی‌صفتِ عقل‌رمیده

آهو رَوشی، کبک خرامی نفرستاد

دانست که خواهد شُدنم مرغِ دل از دست

وز آن خطِ چون سلسله دامی نفرستاد

فریاد که آن ساقیِ شِکَّر لبِ سرمست

دانست که مخمورم و جامی نفرستاد

چندان که زدم لافِ کرامات و مقامات

هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد

حافظ به ادب باش که واخواست نباشد

گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۰۹ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۱۰۹ به خوانش زهرا شیبانی
غزل شمارهٔ ۱۰۹ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۱۰۹ به خوانش زهرا شعبانی
غزل شمارهٔ ۱۰۹ به خوانش سارنگ صیرفیان
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حزین لاهیجی

ساقی به حریفان خط جامی نفرستاد

دیری ست که مستانه پیامی نفرستاد

از بوسه به پیغام، تسلی شده بودیم

این شهد گلوسوز به کامی نفرستاد

چون سرمه به چشم من از آن طرف بناگوش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه