T۱۰ در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۶ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹۳:
کل شعر یک طرف بیت ۴ یک طرف
بهرام خاراباف در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶:
دلم که گوهراسرارِعشقِ دوست دراوست
توان به دستِ تودادن گرش نکوداری
(حافظ)
توجه به موسیقی درونی شعر .هم آوایی کلمات واج خواهی درغزل
دراین بیت چهاربارحرف (س)تکرارشده
(اسرار،دوست،اوست،دست)وهمه این (س)هاساکن هستند
شش بارحرف (ر)(گوهر،اسرار،در،گر،داری)
سه بارصدای زیرپی درپی
(گوهرِاسرارِعشقِ)
هم آوایی (دوست ،اوست)
ونیز هم آوایی دوروپنهانی (در،داری)
هرکدام به تنهایی موسیقی ایجادمی کنند
وعشقی که نهایتا به (لَ)دردِلَم ارجاع داده می شودصدای بلندی که میان زیر وسکون
،گوهراسراردوست رانکومی دارد
Farhad Abbasi در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۰۱ دربارهٔ عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۴۱:
درود در نسخ وجدی به این شکل آمده
صد تلخ شنیدم ز یکی زرق پرست
جرمم چه که دادمش همین جام بدست
رضا مهربان در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۸ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۹ - مادر می:
در بیت ۳۴ بهتر است نوشته شود
زان می خوشبوی ساغری بستاند
یاد کند روی شهریار سگستان
رضا مهربان در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۶:
مصرع اول اگر بدین صورت نوشته شود وزن بهتری میگیرد
بیا تا دل و جان را به خداوند سپاریم
اندوه درم و غم دینار نداریم
.فصیحی در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۸ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:
سلام و تشکر از برگ بی برگی بخاطر شرحهای نابشون که با عالمی دیگری از غزلهای زیبای حافظ ما را آشنا میکنه ولی در عین حال سوالات زیادی در ذهنمون ایجاد میشه کاش کسی بود تا در نقاط تاریک ذهنمون چراغی روشن کنه 😔
ahmad aramnejad در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۱۰ دربارهٔ کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۵۶:
بادرود وعرض ادب مصرع سوم قاعدتا باید اینگونه باشد
بر دوش تو اش دوش پریشان دیدم
بهرام خاراباف در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۵ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۲۲:
گرزلف پریشانت دردست صبا افتد
هرجا که دلی باشددردام بلاافتد(حافظ)ظاهرا صبابایدزلف راپریشان کنداما دراینجازلف ازقبل پریشان هست بعددردست صبا می افتدودرمصرع بعد،دل ،زلف پریشان است وصبا؛بادبلا .اینگونه آشنای زدایی در بیتهای بعدی غزل هم ادامه می یابد
ماکشتی صبرخویش دربحرغم افکندیم
تا آخرازین طوفان هرتخته کجاافتددر تصورمعمول بحرغم موجب تکه تکه شدن تخته های کشتی می شود اما دراینجاطوفان اشاره به کشتی صبردارد(که ما خودآنرابه بحرغم انداختیم)
هرکس به تمنایی فال ازرخ اوگیرند
برتخته فیروزی تا قرعه که راافتدهمان تخته تکه تکه شده بیت قبل دراین بیت به تخته فیروزی تعبیرشده.و(او) اشاره داردبه کشتی صبری که درتلاطم افتاده تا چگونه ازآن براید
آن باده که دلهاراازغم دهد آزادی
پرخون جگرگرددچون دوربه ماافتدمطابق باذهنیت مالوف خون جگر خوردن توام بادرداست.اما دراینجاضمن اینکه به باده ناب اشاره داردموجبات آزادی ازغم رافراهم می آورد
احوال دل حافظ ازدست غم هجران
چون عاشق سرگردان کزدوست جدا افتددرنهایت برخلاف همه تصورات معمول غم ،هجران، پریشانی ،تکه تکه شدن کشتی صبوری ،برای عاشق سرگردان همچون دوستانی هستندکه احوال دل را ازآن جدایی نیست
پیوندهای درون اجزای بیتهای جداافتاده بانخهای نامرئی دراین غزل قابل توجه است.مثلاعاشق سرگردان وزلف پریشان.ویا احوال دل حافظ ازدست غم هجران بادلی که دردام بلا افتاه.
وپاردوکسی که دراین مصرع است
آن باده که دلهاراازغم دهد آزادی
به قطع نمی شودگفت باده ای که شمارا آزادمی کند.می شوداینگونه هم تعبیرکرد آن با ده ای که ازدرون غم آزادی می دهد
باتوجه به اینکه درمصرع بعداشاره می کند به باده ای که مثل خون جگرسرخ است
پیوند به وبگاه بیرونی
بهرام خاراباف در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:
ازدست رفته بودوجودضعیف من
صبحم به بوی وصل توجان دادبازباد
(حافظ)
درمصرع دوم باسه تاسکته دربیان روبروهستیم
صبحم به بوی وصل تو
جان
باز
داد
باد.
واین سکته هادرتداوم ازدست رفتن وجودضعیف است.که درفعل باد(بادا)همچنان ادامه پیدا می کند.
برمک در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۱ دربارهٔ جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۹ - ناصرخسرو:
همه جور من از بلغاریان است
که مادامم همی باید کشیدن
گنه بلغاریان را نیز هم نیست
بگویم گر تو بتوانی شنیدن
خدایا این بلا و فتنه از توست
ولیکن کس نمی یارد چخیدن
همی آرند ترکان را ز بلغار
ز بهر پرده مردم دریدن
لب و دندان آن خوبان چون ماه
بدین خوبی نبایست آفریدن
که از عشق لب و دندان ایشان
به دندان لب همی باید گزیدن
Erfun naderi در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۳۰ در پاسخ به سعید اسکندری دربارهٔ ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۲۶:
درود بر شما آقای اسکندری
میدانم حکایت را از منبعی نقل مستقیم کردید ولی در بیت منقول شما دوشش و دو یک آمده و صورت بیت گنجور سهشش و سهیک هست. احتمالا مصحح متن منبع شما نمیدونستن اونزمان بازی نرد سه طاس داشته نه دو طاس.
پرویز شیخی در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۵۴ در پاسخ به صادقی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۱:
دوست محترم ....
هم در قرآن و هم در کتاب مقدس بارها فقط از موسی بعنوان مصطفی و برگزیده نام برده شده:
فرمود:ای موسی ، تو مصطفی و برگزیده من برای انسان هایی...
قَالَ یَا مُوسَیٰ إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النَّاسِ [سوره اعراف: 144]
مزامیر ۱۰۶:۲۳ - آنگاه خداوند خواست ایشان را هلاک کند ، ولی« برگزیده او موسی » به شفاعت برخاست تاغضب او را از هلاکت ایشان برگرداند
پرویز شیخی در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۴۷ در پاسخ به معصومه دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۱:
درود برشما.... قطعأ اشتباهی در این مصرع رخ داده و بجای «عمر دراز»
نوشته اند «دنب دراز» ؟... چون مولانا در جای دیگر می گوید:
.
بازآمد و بازآمد آن عمر دراز آمد
ن خوبی و ناز آمد تا داغ نهد ما را
.
پس این بیت باید بدین شکل تصحیح شود:
.
زهی سلام که دارد ز نور عمر دراز
چنین بود چو کند کبریا سلام علیک
.
سلام به معنی :صلح و نوعی خرید و فروش است
نور به معنی: خداست و خداوند بوسیله نور خود در جهان تجلی می کند
.
پس معنی بیت می شود :خوشا صلحی که در پی خود «نور» و عمر ابدی دارد....
اینگونه به زندگی جاودانه میرسی اگر خداوند ، صلح تو را بپذیرد
.
درواقع اگر ما خودمان را در ازای نور به خداوند بفروشیم و او خریدار ما شود ، به ما از نور خودش ، نوری عطا می کند ، در این صورت ما هرگز نمی میریم بلکه در هنگام مرگ ، جسم خاکی خود را ترک کرده و در «نور» به حیات جاودانه می رسیم.... ولی آنکه با خداوند صلح نکند ، مرگ برای او پایان همه چیز است و وارد گور می شود ، همچنانکه مولانا می گوید:
.
مرگ تبدیلیست که در نوری روی
نه چنان مرگی که در گوری روی
.
وحید نجف آبادی در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:
پرسید یکی که عاشقی چیست
گفتم که مپرس ازین معانی
انگه که چو من شوی ببینی
وانگه که بخواندت بخوانی
رضا ابراهیمی در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۳۰ دربارهٔ قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:
استاد زنده یاد جلال تاج اصفهانی همراه با تار استاد لطفی و نی استاد کسایی چند بیت از این سروده را به آواز خوانده اند که حقیقتا به دل چنگ میزند.
جلال ارغوانی در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۶ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۶ - این مرثیه را از زبان قرة العین امیر رشید فرزند خود گوید:
عجب شعر سوزناکی از زبانوپسرش گفته
من کنون روزه جاوید گرفتم زجهان
جلال ارغوانی در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶ - در شکایت و عزلت و حبس و تخلص به نعت پیغمبر اکرم:
جان فشانم عقل پاشم فیض رانم دل دهم
به راستی به زیبایی تمام خاقانی خود را معرفی کرده است
جلال ارغوانی در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۰۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۴ - مطلع سوم:
حور شود دست بریده زمن
یوسف خاطر چو نمایم عیان
جلال ارغوانی در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۰۱ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - در شکایت و عزلت:
نیاز عطا داشتم یعنی اینکه نیازمند بودم که چیزی به من ببخشند.
هیچ در ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۴: