سام در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
بیت نهم:
دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش جـایـی کـه سـلطان خیمه زد غوغا نماند عام رامعنای بیت نهم:
همانگونه که وقتی سلطان و پادشاه در جایی خیمه می زند جایی برای بانگ و فریاد عوام باقی نمی ماند، در غم عشق او نیز جایی برای دنیا و دین و شکیبایی و خردمندی در وجود من باقی نماند.
نکات و معانی:
نکته: این بیت هرچند میتوان مستقل معنی کرد اما در نظر بنده اگر در ادامه بیت پیشین معنی شود زیباتر است؛ به این گونه که: نه تنها آرامش مرا برده است بلکه …
غوغا: بانگ و فریاد و یا شور و ازدحام حال از جمعیت.
عام: انسانهای عوام؛ مردم عادی.
سام در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
بیت هشتم:
دلـبـنـدم آن پـیـمان گسل منـظور چشم آرام دل نی نی دلارامـش مـخـوان کـز دل بـبـرد آرام رامعنای بیت هشتم:
دلبند و دلدار من همان پیمان شکنی است که کانون توجه من است و سبب آرامش دل. نه، به او لقب دلارام نده چرا که تمام آرامش دل مرا برده است.
نکات و معانی:
پیمان گسل: پیمان شکن، بیوفا.
منظور چشم: آنکه مورد توجه چشم قرار میگیرد.
تکرار: دل آرام.
نکته: سعدی در این بیت با ترکیب آرام دل به شکلهای گوناگون بازی کرده است.
سام در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
معنای بیت هفتم:
هنگامی که درخت سرو با آن پای چوبین و خشک خود، حرکت می کند و می خرامد؛ بهتر است که ما نیز قامت خود را به رقص آوریم و در هوای دوست سر و دستی برافشانیم.
نکات و معانی:
پای چوبین: تنه سرو.
چمیدن: خرامان راه رفتن.
تکرار: سرو.
سام در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
معنای بیت ششم:
اگر انسان خردمندی هستی، عمر خود را به غفلت و نادانی مگذران، اگر اهل ذوق هستی و از اشارات دل خبر داری، این لحظات را غنیمت بشمار؛ شاید دیگر چنین روزها و لحظات برای تو فراهم نشود.
نکات و معانی:
باشد که: شاید.
سجع: غافل، عاقل، صاحب.
نکته: نکته جالب توجه در این بیت به گمان بنده این است که گویی سعدی آدمیان را در برخورد با مسائل زندگی در دو دسته قرار داده و بیان می کند اگر اهل خرد هستی … و اگر اهل ذوق و اهل دل هستی …
سام در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
بیت پنجم:
زیـن تـنـگـنـای خـلـوتـم خاطر به صحرا میکشد کـز بـوسـتـان باد سحر خوش میدهد پیغام رامعنای بیت پنجم:
اگر از این تنگنای خلوت، دلم به صحرا میل میکند به این سبب است که نسیم سحرگاه از بوستان خبر خوشی را برای من به ارمغان می آورد.
نکات و معانی:
باد سحر: در ادبیات پیک، قاصد و خبررسان میان عاشق و معشوق است.
تضاد: تنگنا و صحرا.
سام در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
معنای بیت چهارم:
سگ اصحاب کهف، به سبب تواضع و بیچارگی به مقام انسانی میرسد، اما خیال بزرگی و سروری بلعلم باعور را به جایگاه حیوانی می کشاند.
نکات و معانی:
بیچارگی: فروتنی، تواضع.
قطمیر: سگ اصحاب کهف.
تلمیح: داستان احاب کهف و داستان بلعم باعور.
ماخولیا: خیال، سودا؛ نوعی بیماری که شخص درگیر خیال و وهم میشود.
مهتری: بزرگی.
ماخولیای مهتری: اضافه تشبیهی.
بلعام: شخصیتی در داستانها و روایتهای یهودی و اسلامی است. او را داننده اسم اعظم دانستهاند که از این دانش خود سوء استفاده کرد.
سام در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
بیت سوم:
مـی بـا جــوانـان خـوردنـم بـاری تـمـنـا میکند تـا کـودکـان در پـی فـتـنـد این پیر دردآشام رامعنای بیت سوم:
آرزو دارم برای یکبار هم که شده با جوانان مشغول خوردن باده شوم و آنقدر مست شوم تا کودکان به دنبال این پیر سیاه مست بیافتند و او را رسوا کنند.
نکات و معانی:
باری: برای یک بار.
تمنا کردن: آرزو کردن.
دُردآشام: باده نوش، آنکه تا ته شراب را سر میکشد، باده نوش قهار و سیاه مست.
سام در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
بیت دوم:
هـر سـاعـت از نـو قبلهای بـا بت پرستی مـیرود تـوحـید بـر مـا عـرضـه کن تا بشکنیم اصنام رامعنای بیت دوم:
در این عالم که سراسر بت پرستی است، هر لحظه قبلهای تازه پیدا میکنم، یگانه پرستی را به ما نشان بده تا تمام بتها را بشکنیم.
نکات و معانی:
ساعت: لحظه.
اصنام: ج صنم: بت.
تناسب: قبله، بت، توحید و صنم.
عرضه کردن: نشان دادن.
سام در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
بیت نخست:
بـرخـیـز تـا یک سـو نهـیـم این دلق ازرق فام را بـر بـاد قـلاشـی دهـیم ایـن شـرک تقـوا نام رامعنای بیت نخست:
بیا تا این لباس کبود رنگ را کنار بگذاریم و این ریاکاری و این شرک و گناهی که نام پرهیزگاری بر آن گذاشته ایم را بر باد دهیم.
نکات و معانی:
یک سو نهادن: کنار گذاشتن.
دلق: خرقه، لباس.
ازرق فام: کبود رنگ.
برباد دادن: نیست و نابود کردن.
قلاشی: رندی، عیاری، باده پرستی.
باد قلاشی: اضافه تشبیهی.
تضاد: شرک، تقوا.
تضاد: برخیز و نهادن.
جناس: نام و فام.
سیدمحمد جهانشاهی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۸ دربارهٔ نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸:
که در این خانه ، حجاب است تنم
سیدمحمد جهانشاهی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۶ دربارهٔ نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸:
که رهی نیست به سویِ وطنم
باربد ریاحی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲۸:
اشکالات عجیبی میبینم توی اشعار که من رو بر آن داشت که ثبت نام کنم و اشکالات عروضی و وزنی و نوشتاری و غلط های تاریخی رو درست کنم.
نکته اول : هرجا که ملاقات دویارست اثر تست
نوشتن است وزن رو خراب کرده باید دویارست نوشته بشه.
نکته دوم: بیازارم ازآن گوش که آواز نی اشنود صحیح می باشد در حالیکه شما نوشتید نیاشنود! این بس عجیب و خنده داره چون صحبت سر شنیدن آوای نی بوده اصلا واژه نیاشنود غلط املاییه! 🤣
نکته سوم: این چرخ همی گردد و بی آب نگردد تا سر نبود پای کجارفت به پایی. در حالی که شعری که شما نوشتی اصلا نه وزنش درسته نه ادوات بکار رفته!
فرخنده قربانی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:
درود، به دلیل علاقه زیاد به حضرت حافظ، سعی کردم شعری بگم در قالبی شبیه به شعرای ایشون و در مورد آنچه که به نظرم حقیقت حافظاینگونه بوده است.
#حافظ
حافظا قلب تو گویی معدن اسراربود
باملائک بهتراز اهل زمین او یاربود
شعر تو گویای حال وفال هر آدم بود
راه تو تاساکنان آسمان هموار بود
توچه کردی که زکات آن همایون مشربت
خوشدلی وکامرانی و رضای یار بود
درکنارت خلوت یاران چه زیبا می نمود
نغمه ی چنگ ونوا با ساغری سرشار بود
درمیان عرشیان شور وشری افکنده شد
بهر میلاد عظیمت،جملگی را کار بود
#فرخنده_قربانی_مقدم
T.me/nasrosher
جهن یزداد در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۲:
این هم از فردوسی نیست نزد فردوسی جادو بچم افسونگر است
چپ و راست گفتی که جادو شدستبه آورد تازنده آهو شدست
جهن یزداد در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۲:
این بیتهای سست و عربی دار هم از فردوسی نیست
تنش پرنگار از کران تا کران
چو داغ گل سرخ بر زعفران
همی رخش خوانیم بورابرش است
به خو آتشی و به رنگ آتش است
چنان گشت ابرش که هر شب سپند
همی سوختندش ز بیم گزند
سستی انها جار میزند که از فردوسی نیست
جهن یزداد در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۲:
سیه چشم و افراشته گاودم
سیه خایه و تند و پولادسم
جهن یزداد در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۲:
انچه به باور من درست مینماید اینست
چنین تا ز کابل بیامد زرنگ
فسیله همی تاخت از رنگرنگ
یکی مادیان تیز بگذشت خنگ
برش چون بر شیر و کوتاه لنگ
دو گوشش چو دو خنجر آبدار
بر و یال فربه میانش نزار
یکی کره از پس به بالای او
سرین و برش هم به پهنای او
سیه چشم و افراشته گاودم
سیه خایه و تند و پولادسم
چو رستم بران مادیان بنگرید
مر آن کرهٔ پیلتن را بدید
کمند کیانی همی داد خم
که آن کره را بازگیرد ز رم
به رستم چنین گفت چوپان پیر
که ای مهتر اسپ کسان را مگیر
بپرسید رستم که این اسپ کیست
که دو رانش از داغ آتش تهیست
چنین داد پاسخ که داغش مجوی
کزین هست هر گونهای گفتوگوی
خداوند این را ندانیم کس
همی رخش رستمش خوانیم و بس
سه ساله ست و تا این به زین امده است
به چشم بزرگان گزین امدست
چو مادرش بیند کمند سوار
چو شیر اندرآید کند کارزار
بینداخت رستم کیانی کمند
سر و گردنش اندر امد ببند
بیامد چو شیر ژیان مادرش
همی خواست کندن به دندان سرش
بغرید رستم چو شیر ژیان
از آواز او خیره شد مادیان
یکی مشت زد نیز بر گردنش
کزان مشت برگشت لرزان تنش
بیفتاد و برخاست برگشت از اوی
بسوی گله تیز بنهاد روی
بیفشارد ران رستم زورمند
برو تنگتر کرد خم کمند
بیازید چنگال گردی بزور
بیفشارد یک دست بر پشت بور
نکرد ایچ پشت از فشردن تهی
تو گفتی ندارد همی آگهی
بدل گفت کاین برنشست منست
کنون کار کردن به دست منست
ز چوپان بپرسید کاین اژدها
به چندست و این را که خواهد بها
چنین داد پاسخ که گر رستمی
برو راست کن روی ایران زمی
مر این را بر و بوم ایران بهاست
برین بر تو خواهی جهان کرد راستلب رستم از خنده شد چون بسد
همی گفت نیکی ز یزدان سزد
به زین اندر آورد گلرنگ را
سرش تیز شد کینه و جنگ را
گشاده زنخ دیدش و تیزتگ
بدیدش که دارد دل و تاو و رگ
کشد جامه و خود و کوپال او
تن پیلوار و بر و یال او
دل زال زر شد چو خرم بهار
ز رخش نوآیین و فرخ سوار
در گنج بگشاد و دینار داد
از امروز و فردا نیامدش یاد
کوروش در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۰۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۷ - جواب طعنهزننده در مثنوی از قصور فهم خود:
نه بگیرم گفت و پند آن حکیم
دل نگردانم بهر طعنی سقیم
منظور از حکیم کیست
کوروش در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۰۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۷ - جواب طعنهزننده در مثنوی از قصور فهم خود:
من کلام حقم و قایم به ذات
قوت جان جان و یاقوت زکات
تفسیر و معنا لطفا
سام در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵: