ای باد بامدادی خوش میروی به شادی
پیوند روح کردی پیغام دوست دادی
بر بوستان گذشتی؟ یا در بهشت بودی؟
شاد آمدی و خرم، فرخندهبخت بادی
تا من در این سرایم این در ندیده بودم
کامروز پیش چشمم در بوستان گشادی
چون گل روند و آیند این دلبران و خوبان
تو در برابر من چون سرو بایستادی
ایدون که مینماید در روزگار حسنت
بس فتنهها بزاید تو فتنه از که زادی؟
اول چراغ بودی، آهسته شمع گشتی
آسان فراگرفتم، در خرمن اوفتادی
خواهم که بامدادی بیرون روی به صحرا
تا بوستان بریزد گلهای بامدادی
یاری که با قرینی الفت گرفته باشد
هر وقت یادش آید، تو دمبهدم به یادی
گر در غمت بمیرم، شادی به روزگارت
پیوسته نیکوان را غم خوردهاند و شادی
جایی که داغ گیرد دردش دوا پذیرد
آن است داغ سعدی، کاول نظر نهادی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از بادی بامدادی سخن میگوید که با شادی و سروری به همراه دارد. او به پیوند روح برقرار شده و پیغام دوستی که باد منتقل کرده اشاره میکند. شاعر به زیباییهای طبیعت و بوستانها اشاره میکند و از احساس شادی و سرور در برابر زیباییها سخن میگوید. این باد، نماد خوشی و یادآوری دوستان است. در عین حال، شاعر از غم و دردهایی که در وجودش وجود دارد، میگوید و بیان میکند که اگر در غم دیگری بمیرند، یاد دوست در دلشان همیشه باقی خواهد ماند. در نهایت، شاعر به درد و داغ خود اشاره میکند و میگوید که این داغ، نتیجه عشق و توجه به جمال محبوب است.
هوش مصنوعی: ای باد صبحگاهی، تو با شادابی و طراوت خود به حرکت در میآیی و روح و جان را با خود پیوند میزنی و پیام دوست را به عالم میآوری.
فرخندهبخت بادی: فرخندهبخت و نیکبخت بشوی.
هوش مصنوعی: تا به حال در این خانه چیزی مانند این در را که امروز در باغ دیدم، ندیده بودم.
هوش مصنوعی: وقتی این دلبران و زیبارویان مانند گل به سمت من میآیند، تو مثل سرو در برابر من ایستادهای.
هوش مصنوعی: وقتی در زمان تو زیبایی و زیباییهای تو نمایان است، فتنههای زیادی به وجود میآید. حال سؤال اینجاست که تو این فتنه را از چه چیزی به وجود آوردهای؟
آسان فراگرفتم: دستکم و آسان گرفتم.
هوش مصنوعی: میخواهم که صبح زود به دشت بروم تا گلهای زیبای صبحگاهی را ببینم و ببویم.
هروقت: در اینجا یعنی گاهگاهی.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر غمت بمیرم، میدانم که در روزگار تو شادی گنجایش نداشته و خوبان نیز به غم نشستهاند.
اول نظر: اولین نگاه.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گر چه به زیر دلقی شاهی و کیقبادی
ور چه ز چشم دوری در جان و سینه یادی
گر چه به نقش پستی بر آسمان شدستی
قندیل آسمانی نه چرخ را عمادی
بستی تو هست ما را بر نیستی مطلق
[...]
سوگند من شکستی، عهدم به باد دادی
با این ستیزه رویی روز و شبم به یادی
گفتی: چو کارت افتد من دستگیر باشم
خود با حکایت من دیگر نیوفتادی
چستی نمودم، ای جان، در کار عشق اول
[...]
زُر أرض دار سُعدی یا بارق الغوادی
طُف حول ربع سُلمی یا دارع البوادی
غافل مشو ز سوزم چون آه سینه دیدی
و اندیشه کن ز آتش چون دود گشت بادی
نارُ الهموم هاجت من قلبی اشتغالاً
[...]
ای باد بامدادی، میآیی از چه وادی؟!
کز بیدلان برآمد فریاد وافؤادی!
گفتم: بیا، که آبی بر آتشم فشانی؛
دردا که تا رسیدی، خاکم بباد دادی!
ساقی کله شکسته، مطرب ترانه بسته؛
[...]
نقد غمت خریدم با صد هزار شادی
روی مراد دیدم در عین نامرادی
مات خط تو بودم در نشهٔ نباتی
خاک در تو بودم در عالم جمادی
اول به من سپردی گنج نهان خود را
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.