گنجور

 
سعدی

ای باد بامدادی خوش می‌روی به شادی

پیوند روح کردی پیغام دوست دادی

بر بوستان گذشتی‌؟ یا در بهشت بودی‌؟

شاد آمدی و خرم‌، فرخنده‌بخت بادی

تا من در این سرایم این در ندیده بودم

کامروز پیش چشمم در بوستان گشادی

چون گل روند و آیند این دلبران و خوبان

تو در برابر من چون سرو بایستادی

ایدون که می‌نماید در روزگار حسنت

بس فتنه‌ها بزاید تو فتنه از که زادی‌؟

اول چراغ بودی‌، آهسته شمع گشتی

آسان فراگرفتم‌، در خرمن اوفتادی

خواهم که بامدادی بیرون روی به صحرا

تا بوستان بریزد گل‌های بامدادی

یاری که با قرینی الفت گرفته باشد

هر وقت یادش آید‌، تو دم‌به‌دم به یادی

گر در غمت بمیرم‌، شادی به روزگارت

پیوسته نیکوان را غم خورده‌اند و شادی

جایی که داغ گیرد دردش دوا پذیرد

آن است داغ سعدی‌، کاول نظر نهادی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل ۵۳۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۵۳۳ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

گر چه به زیر دلقی شاهی و کیقبادی

ور چه ز چشم دوری در جان و سینه یادی

گر چه به نقش پستی بر آسمان شدستی

قندیل آسمانی نه چرخ را عمادی

بستی تو هست ما را بر نیستی مطلق

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
اوحدی

سوگند من شکستی، عهدم به باد دادی

با این ستیزه رویی روز و شبم به یادی

گفتی: چو کارت افتد من دستگیر باشم

خود با حکایت من دیگر نیوفتادی

چستی نمودم، ای جان، در کار عشق اول

[...]

خواجوی کرمانی

زُر أرض دار سُعدی یا بارق الغوادی

طُف حول ربع سُلمی یا دارع البوادی

غافل مشو ز سوزم چون آه سینه دیدی

و اندیشه کن ز آتش چون دود گشت بادی

نارُ الهموم هاجت من قلبی اشتغالاً

[...]

آذر بیگدلی

ای باد بامدادی، میآیی از چه وادی؟!

کز بیدلان برآمد فریاد وافؤادی!

گفتم: بیا، که آبی بر آتشم فشانی؛

دردا که تا رسیدی، خاکم بباد دادی!

ساقی کله شکسته، مطرب ترانه بسته؛

[...]

فروغی بسطامی

نقد غمت خریدم با صد هزار شادی

روی مراد دیدم در عین نامرادی

مات خط تو بودم در نشهٔ نباتی

خاک در تو بودم در عالم جمادی

اول به من سپردی گنج نهان خود را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه