گنجور

حاشیه‌ها

ادبیات در ‫۱ سال قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳:

زهر از قبل تو نوشدارو
فحش از دهن تو طیبات است

دعایی گر نمی‌گویی به دشنامی عزیزم کن
که گر تلخست شیرین است از آن لب هر چه فرمایی

سعدی از اخلاق دوست هرچه که آید نکوست/گو همه دشنام گو کزلب شیرین دعاست
(استاد سخن فارسی  یک جمله و مفهوم  به چند شکل میگویبد،کمتر شاعری هست که بتونه برای یک منظور به چند روش شعر بگوید.. سعدی از اینگوه اشعار زیاد داره)

جواد عباس زاده در ‫۱ سال قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰۸:

صائب خودش شیخ صوفی و پارسایی سرامد بوده و همین لباسش نشان صدق بر ان است 

ادبیات در ‫۱ سال قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵:

گلهای رنگارنگ، برنامه 314.استاد محمودی خوانساری این غزل را در دستگاه سه گاه به زیبایی خوانده اند

جاوید مدرس اول رافض در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:

تضمین این شعر

شب همه شب زنور او منزله قمر برم
گر زسرم کُله برد من زمیان کمر برم
گلشن نعمتست و جاه، من زبرش ثمر برم
..............
آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی، نی شکنم شکر برم
********
سیطره اش درین جهان بخت خوشش بود ضمان
  از رخ غنچه میبرم بر لب و آن دهن گمان
فتنه آخرالزمان، زان ذقن است و وزان دهان
..............
آمده‌ام چو عقل و جان از همه دیده‌ها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم
********
اوست همه وجود من،من فقط این پیرهنم
با که بگویم عاقبت فته و جور آن صنم
براه او نمانده جز خیالی از جان و تنم
...........
آمده‌ام که ره زنم بر سر گنج شه زنم
آمده‌ام که زر برم زر نبرم خبر برم
********
اذن اگر دهد ازان گلشن او ثمرکنم
سودبرد چو دیده ام  نظر بر آن قمرکنم
گر که کند عنایتی دست در آن کمر کنم
................
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
*********

آهوی جسم وپیکرش مُشک زناف میکند
مرغ دلش نشیمن از قله قاف میکند
جام می مغانه را باده ز صاف میکند
...........
آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند
پیش گشادِ تیر او وای اگر سپر برم
********
قوس کنم روان خود تا ببرد بقاب خود
جور مکن جفا مکن  دم مزن از عتاب خود
کی مه من خطا رود، دل تو ببر صواب خود
...............
گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود
تاب تو را چو تب کند؟ گفت بلی اگر برم
***********
کاله جان چو میبرد نا رس و کال گشته ام
نقص نَجُست راه او محو کمال گشته ام
غنچه نو شکفته در صبح وصال گشته ام
....................
در هوس خیال او همچو خیال گشته‌ام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
***********
گم نشود ز پیش او این دل مهر کیش من
رافض اگر کند کسی مرهم خون ریش من
نکهت زلف کی رود ز خاطر  پریش من
..............
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمی‌خوری پیش کسی دگر برم
**********
جاوید مدرس رافض

مزضیه اوجی در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۱۶ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:

15-عقل کامل می‌شود از گرم و سردِ روزگار

آب و آتش می‌کند صاحب‌برش شمشیر را

عقل آدمی با چشیدن سرد و گرم روزگار کامل می شود همانطور که قرار دادن شمشیر در حرارت زیاد و سرمای آب باعث تیزی و برندگی  و مقاومت آن می گردد.

 

 

مزضیه اوجی در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۱۴ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:

6-برنمی‌گردد براتِ قسمتِ حق، خون مخور

نیست ممکن باز‌گردیدن به پستان شیر را

برگشتن برات = نکول .پرداخت نشدن حواله و برات

این بیت جبر گرانه است

نگران روزی خود نباش که روزی تو مقدر است وهمانطور که شیر آماده در سینه مادر وقتی بیرون آمد به پستان بر نمی گردد برات و حواله تقدیراز پیش نوشته شده  است وتغییر نمی کند.

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۴۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۴:

یکی از اشتباهات شاهنامه در این بخش است که میگه مادرِ اسکندر با خودش,مترجم برد! در حالیکه مادر اسکندر قبلا زنِ داراب بود و مدتی در دربار ایران زندگی کرده بود و طبق گفته فردوسی اسکندر از تخمِ داراب بود نه فیلقوس (فیلیپ سوم)! 🤓

جلال خدابنده در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:

بنده با توجه ب یکسری شواهد میتونم بگم این غزل در وصف حضرت اباعبدالله الحسین هست. 

فرهود در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۰۳ در پاسخ به بیژن غ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:

شیرجوش یعنی شیرجوی او

در رو یعنی اندر رو (برو وسط میدان)

احمد صالحی در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند:

سلام و ارادت. بیت 18 امص درسته به معنای غروب.

یعنی او آفتابی ست که هرگز مغرب ندارد 

هوشمند شکوهی در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۰۷ در پاسخ به سیاوش مرتضوی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:

خوب است که بزرگان ادبیات را محترم بشمارید. خوب است که قدرشان را بدانیم. خوب است که از خوبی هایشان تعریف کنیم. اما بد نیست که آنها را کمی نقد کنیم. بد نیست که آنها را انسان بدانیم. معصوم که نبودند. تملق هم کار مسخره ایست. حافظ ممکن است در پاسخ به شاه نعمت الله ولی شعری هم سروده باشد. شما دوست نداری این کار را کرده باشد، من هم دوست ندارم. اما دوست داشتن من و شما که واقعیت احتمالی را تغییر نمیدهد. نظرتان خوب است که میگویید جواب به شاه نعمت الله ولی احتمالا در شان و منزلت ایشان نبوده. ولی شاید هم بوده. سندی اگر دارید با قطعیت بفرمایید. وگرنه نظرتان را به شکل شاید و احتمال دارد و بعید است و ... قابل احترام است. با قطعیت بگویید بدون سند، قابل احترام هم نیست. همانطور که خودتان هم در ابتدا فرمودید هیچ سند تاریخی در این مورد وجود ندارد. پس نه فقط شما، هر کس دیگری که نظری در این گفت و گو ارائه فرموده، برداشت خودش یا دیگری بوده و همه در احتمال و شاید و اگر نهفته است. قضاوت با خوانندگان.

در ادامه مشاعره حافظ و صائب و شهریار و ... در مورد آن ترک شیرازی را یادآور میشوم که بگویم هیچ بعید نیست شاعری بخواهد پاسخ شعر شاعری دیگر را در شعر بدهد. بخوانید و لذت ببرید به جای اینکه با نظر همه بطور کامل مخالفت کنید. همه چیز کاملا سپید و سیاه نیست. از تفاوت رنگها لذت ببرید. 

Mmd Mmd در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

بیت ۳: مگر چنانچه به معنای شاید و گویا گرفته شود مصراع سوالی نخواهد بود

بیت ۴: بعض نسخ: به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را

بیت ۶: باده پیمودن: اندازه کردن و مجازا پر کردن پیمانه از باده و به دیگری دادن. بادپیما: بیهوده کار و کنایه از بی بهره و محروم 

بیت ۷: وضع: حالت و شیوه و همچنین ایجاد و خلق شده. شیوه مهر و وفا در روی زیبا وجود ندارد و شاید روی زیبا برای مهر و وفا وضع و ایجاد نشده (سعید حمیدیان)

بزرگمهر در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۹:

در نسخی که من دیدم بصورت “گر رمضانست” آمده.

بزرگمهر در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۷:

به نظرم این اژدهای عصای موسی است که همه چیزها را اعم از مردم و سنگ و درخت ...را میخورده، اشاره به آیه‌ای از قران است.

Mmd Mmd در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

خودکامی:

جواد مرتضائی به نقل از برهان قاطع معنی به کام برآمده را برای خودکامه گزیده و  مصراع نخست را اینگونه معنی می‌کند: «مراد به کام خود رسیدن و [...] عشق را اختیار کردن. مصراع دوم [...] راز عشق پنهان کردنی نیست.» 

منبع 

Rafi Sami در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۹:

سلام خدمت تمام دوستداران حضرت مولانا؛

در مورد بیت شماره ۱۲ غزل ۱۹۸۹

ای منجم اگرت شق و قمر باور شد - بایدت بر خود و بر شمس و قمر خندیدن.

این است که مولانا به اشرف المخلوقات بودن انسان تاکید می‌کند و کرامت انسان را نسبت به سایر مخلوقات الهی بیان می نماید. یعنی ای انسان اگر به معجزه پیامبر که همانا شق القمر است باورمند شدی بالای خود و شمس و قمر بخند، و بر قدرتی که الهی برایت اعطا نموده  نسبت به افتاب، مهتاب و سایر مخلوقات عظیم الجثه الهی که انسان به مراتب کوچکتر از آنها می باشد، داده است خرسند باش و خدای خود را سپاس کن که حکمت آنرا برای حضرت محمد که از جنس آدمی است داده تا از فرسنگ ها دور با اشاره انگشت چنین کاری را انجام دهد و نیز این که اکثریت مخلوقات برای تامین حیات انسان خلق گردیده اند مفتخر باش.

چنانی که حافظ شیرازی نیز می فرماید:

گدای می کده ام لیک وقت مستی بین 

که ناز برفلک و حکم بر ستاره کنم

 

 

پوریا زرشناس در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۱۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را؟! 

احمد جدیدی در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۴۴ در پاسخ به رضا دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱:

سلام بسیار عالی بود 🙏🏻

MOSTAFA Nikroozi در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۰۲ دربارهٔ قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۰۶:

بسیار زیبا 

داریوش ابونصری در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۰۲ در پاسخ به مجتبی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم:

جناب مجتبی:
همی بر شد آتش فرود آمد آب
همی گشت گردِ زمین آفتاب
همان که در شاهنامه میبینید درست است. در زمان حکیم فردوسی تصور میشد که خورشید است که بدور زمین میگردد و گردش خورشید در آسمان آنها را باین اشتباه میانداخت و گمان میبردند که گردنده خورشید است. براستی تا چند قرن بعد هم همین اشتباه باقی بود تا زمان کوپر نیخ و او بود که برای نخستین بار پی برد که زمین به گرد خورشید میگردد. بنابراین این تصور تصورِ انسانهای چند قرن پس از فردوسی هم بود و در شاهنامه نباید تغییر پیدا کند.

 

۱
۴۴۵
۴۴۶
۴۴۷
۴۴۸
۴۴۹
۵۲۶۹