گنجور

حاشیه‌ها

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۴ - قصه آنکس کی در یاری بکوفت از درون گفت کیست آن گفت منم گفت چون تو توی در نمی‌گشایم هیچ کس را از یاران نمی‌شناسم کی او من باشد برو:

سلام 

  بیت چهارم وپنجم  در بعضی نسخ اینگونه آمده که با موضوع کاملا درسنخیت است:

چون تویی تو هنوز ازتو نرفت 

سوختن باید تورا  در نار تفت 

رفت آن مسکین وسالی در سفر

در فراق دوست سوزید از جگر 

عباس جنت در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۳:

تعال یعنی بیا.

چگونه برنپرد جان چو از جناب جلال / خطاب لطف چو شکر به جان رسد که تعال

در آب چون نجهد زود ماهی از خشکی / چو بانگ موج به گوشش رسد ز بحر زلال

چرا ز صید نپرد به سوی سلطان باز / چو بشنود خبر ارجعی ز طبل و دوال

وقتی اجل تو را صدا زد فورا برو

صف نعال = کفش کَن، پایین مجلس

 

 

حسن خوش فکر در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:

بیت۱: عشق کو تا گرم سازد این دلِ رنجور را/در حریمِ سینه افروزد چراغِ طور را.

معنی: همانگونه که درختی آتشین در کوه طور راهنمای موسی علیه السلام شد، عشق نیز در دل انسان که مانند کوه طور است مشعل هدایت روشن می سازد و انسان بی عشق را که همچون موسای پیش از چله نشینی است را به انسانی عاشق یا موسای بعد از چله نشینی مبدل می سازد. یعنی همانگونه که درخت آتشین موسی را به جایگاه وحی و برتری راهنمایی کرد، عشق نیز انسان را به جایگاه برتری هدایت می کند.

بیت۲:حیرتی دارم که با این نشأه سرشارِ عشق/دار چون بر دوشِ خود دارد سرِ منصور را.

معنی: از این متعجبم که چوبه دار با این اثرگذاری عمیق عشق در اطرافیان شخص عاشق، در لحظه به دار کشیدن منصور حلاج چگونه از خود بیخود نگشت؟ چگونه دار، در لحظاتی که سر منصور را بر شانه چوبی نگاه داشته بود، از این لحظه که اوج عاشقی و کشته شدن در راه معشوق بود، سر خویش را بر جای خود نگاه داشت و از مستی این لحظات سرش بر جای خویش ثابت بود و تاب نمی خورد.

بیت۳:چند از هر کوکبی نیشی به چشمِ من خورد؟/وقت شد کآتش زنم این خانهٔ زنبور را.

معنی:

بیت۴: ای مسیحا از علاجم دست کوته‌کن که نیست/صندلی از لای خُم بهتر سَرِ مخمور را.

معنی: ای درمانگر و طبیب من، تو هرچند مسیحا دم و محیطی اموات باشی، نمی توانی خمار و درد سر مرا درمان کنی. بدان که به مرضی مبتلایم که حتی با اعجاز خود نیز نمی توانی درمانم کنی. تنها داروی سردرد سر مست من (که می تواند مانند چوب صندل که اضطراب و تشویش روانی را از بین می برد) کوزه شراب است.

بیت۵: چون ز دل آمد غبارِ خطِ مشکینِ ترا؟/کز نظر پنهان کند دلخوش‌کنِ صد مور را.

معنی:

فرهود در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۵ در پاسخ به شازده کوچولو دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۲ - کشف شیوهٔ برافروختن آتش به دست هوشنگ و سابقهٔ جشن سده:

در پاسخ برداشت شما از باده در اینجا باید گفت که انواع شراب از جمله شراب سرخ طی فرایندی که «تخمیر سرد‌» نامیده می‌شود تهیه می‌گردند و نیازی به حرارت ندارند.

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۰۱ دربارهٔ صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵:

باز دودِ دلش از خامه  و طومار گرفت

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۵۸ دربارهٔ صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴:

مصراع دوم بیت پنجم

حیفِ گل چون تو ، که الفت همه با خار گرفت

فرهاد در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۳۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:

در این چند بیت، به اندازه‌ی کل شاهنامه‌ی واقعی، واژه‌های ع‌ر‌ب‌ی به چشم می‌خورد! من که تخصصی در شعر و ادبیات ندارم، بسیار بهتر و پارسی‌تر از این می‌توانم سرود. این ابیات وصله‌ی ناجوری است بر این جامه‌ی زربافت پارسی.

گذشته از این همه واژه‌ی ع‌رب‌ی در یک قطعه، که با هدف و رسالت شاهنامه و فردوسی در تضاد است، این ابیات با روحیه‌ی یکتاپرستی این بزرگمرد نیز همخوانی ندارد. چه کسی باور می‌کند فردوسی-یزدان پرست-بگوید:

منم "بنده‌ی" اَهلِ بَیتِ نَبیّ  /  "ستاینده"ی خاک پای وَصِّیّ

به امید پالایش گنجینه‌های ادب پارسی از افزوده‌های ناجور و نچسب! 

عاطفه در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دل‌آزار:

خوانش استاد جراح زاده روی این غزل زیبا؛  بسیار دلنشین است🙏

مهرداد .. در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در ستایش ملکه ترکان خاتون:

امکان نداره سعدی در مورد هیولای خون خواری مثل ترکان خاتون شعر مدح سروده باشه 

Sara Mar در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۲۱ در پاسخ به محمود آزاد دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱:

بشنوم یا بخوانم؟ می خوانم  فعلا... ببینم روحم از تنم جدا میشه....

Sara Mar در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۶۲:

سروده اثیرالدین اخسیکتی؟

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۴۸ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۷ - شرح انما المؤمنون اخوة والعلماء کنفس واحدة خاصه اتحاد داود و سلیمان و سایر انبیا علیهم‌السلام کی اگر یکی ازیشان را منکر شوی ایمان به هیچ نبی درست نباشد و این علامت اتحادست کی یک خانه از هزاران خانه ویران کنی آن همه ویران شود و یک دیوار قایم نماند کی لانفرق بین احد منهم و العاقل یکفیه الاشارة این خود از اشارت گذشت:

سلام 

 الیک = بسوی تو

معنی بیت =  یعنی آن زمان که مورد حمله و گزش مار واقع بگردی سوزش نیش کک را فراموش خواهی کرد .توجه بفرمایید که سوزش کک و  نیش مار  همزمان وجود دارند ولی اولی در دومی محو میگردد.

 مقصود این است آن زمان که وجود حضرت حق در تو حلول کند وجود موهومی خود را فراموش میکنی 

در صفات حق صفات جمله‌شان

همچو اختر پیش آن خور بی نشان

وپس از آن  بحث  استغراق در ذکر حق با تمثیل زنبور به خواهش نفس ،ذکر حق به برکه آب وسالک را به کسی که از زنبورها به آب پناه میبرد  ادامه میدهد تا زمانی که غرق در ذکر حق هستی از مضرات نفس در حذر و امانی.

 

شاد باشی 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۰۸ دربارهٔ صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸:

در بیت هشتم ، شاعر خود را گرفتار قافیه کتان کرده و به اجبار به داستان کتان و ماه رفته ...و در ادامه مصرع اول را سروده که به نظرم به نتیجه مطلوب هم نرسیده است.

محمد خراسانی در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۵۸ در پاسخ به محمد محمدی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱:

ان   در زبان عربی  از ادات شرط است  همان اگر فارسی. و براساس گفته نحویان   اگر ادات شرط بر سر فعل شرط ماضی و جواب شرط ماضی بیاد  ایرادی نداره که هر دو فعل به صورت مضارع معنی شود    در نتیجه همین نحن درست است

سیّد مبین محدثی در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۰۶ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸:

اِی سینه، زنگْ بستهْ دلی داشتی، کجاست؟

(ای سینه، دل زنگ زده‌ای داشتی، کجاست؟)

محمد محمدی در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱:

با سلام و احترام

بنده ادبب نیستم اما تصور می کنم در مصرع آخر،

و إِن شَکَوتُ إِلی الطَّیرِ نُحنَ فی الوُکَناتِ

"نُحنَ" به معنای حنین و ناله است واحتمالا باید "تُحِنُّ" باشد.

جلال ارغوانی در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۴ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۱۶ - بر سنگ مزار:

خدایت رحمت کند

جلال ارغوانی در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۱۰ - مادر:

عظمت وبزرگی مادر در ردیف قافیه نمی گنجد

در نهایت زیبایی بخش کوچکی از زحمات مادر را نقل کرده

۱
۴۱۹
۴۲۰
۴۲۱
۴۲۲
۴۲۳
۵۵۱۹