گنجور

حاشیه‌ها

نیما سعیدی در ‫۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:

 

با سلام 

عزیزانم زبان شیرین فارسی زبان تفکر و تعقل است و حتی کوچکترین نکات و حروف با فکر و طمانینه کنار هم قرار گرفته اند.

این بنده ی کمترین شمارا دعوت میکنم به نکته ای ظریف دقت فرمایید : 

اولا که معنای جملات زیر کاملا متفاوت اند 

دست در دامن زدن 

دست بر دامن شدن 

دامن به دست داشتن

دست در دامن داشتن

همانگونه که عزیزی میفرماید : 

هم از تو در گریزم و هم از تو ناگزیر
دامن به دست دارم و دستم به دامن است

عزیزانم ، بعید است ندانید تفاوت معنی ( دست در دامن بودن ) و ( دست بر دامن بودن ) چه تفاوت عظیمی در معنای جمله ایجاد میکند که با بهانه هایی از جمله نسخه قدیمی یا مکاشفه ی شاعر قابل اغماض نیست.

و البته حافظ شناسان و ادبا می دانند که  در اشعار دیگر بزرگانی چون مولانا ، هیچگاه دست در دامن بودن مشاهده نشده است و همواره  ( دست در دامن زدن ) و یا (دست بر دامن بودن ) با معانی مورد نظر شاعر و دقیقا به جای خود ؛ آورده شده است. 

 

دامن ندارد غیر او جمله گدااند ای عمو

درزن دو دست خویش را در دامن شاهنشهی

 

و اینجا نیز چون کلمه (اندر ) بکار رفته و انتهای مصرع (بودن) است قطعا میبایست از ساعد استفاده شود.

 

 

و البته که ساعد ساقی چه از نظر معنوی کلمات چه از نظر واج آراستن و چه از نظر رسالت ساقی و چه از نظر حافظ شناسی ارجح است : 

پنجه با (ساعد سیمین) نه به عقل افکندم

غایت جهل بود مشت زدن سندان را

 

محمدجواد خرمدینی در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۰۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - ستایش خرد:

درود 

در توضیح بیت شماره ۲ "کنون تا چه داری بیار ..."

به نظر بنده : 

فردوسی امر می‌کند به آوردن چیزی با پشتوانه عقل یعنی اگر علم داری آنرا را بیار یعنی به عمل تبدیل کن یعنی خردمندانه تلاش و کار کن /

و این می‌شود اعتبار و آبرو برای تو از طریق نقل کنندگان عمل ارزشمند تو برای دیگران / این نکته بر این اساس که فردوسی امر به آوردن کرده و تو مشغول آوردن هستی نه جار زدن و حرف زدن...عظمت تو را دیگران نقل می‌کنند. 

 

رضا از کرمان در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۰۲ در پاسخ به یوسف یوسفی دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۱ - آغاز داستان:

سلام آقا یوسف

   قارون جدا از شخصیت حقیقی خودش که به روایت قصص قرآنی عموزاده حضرت موسی وشخص بسیار متمول ولی ناسپاسی بوده که با نفرین موسی (ع)با اموالش هلاک گریده ،در ادبیات فارسی نشانه وسمبل ثروت ومکنت مالی است نظامی در این بیت به ثروت فراوان پدر مجنون داره اشاره میکنه واینکه قارون در قوم بنی اسراییل بوده وچرا عجم بنظرم شاید نشاندهنده اختلاف طبقاتی مشهود بین اعراب وایرانیان در زمان اتفاق داستان باشه .

شاد باشی عزیز

kaveh kaveh در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:

سلام عرض ادب در بیت رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود هجرت حافظ جان از رسم شریعت صرف و ذکر زبانی و ظاهری به سلوک و طریقت و طلب یاری و عشق ورزیدن با پیرومراد و راه گشای خود است دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق می تواند مراد همین مطلب باشد حالات ناشی از کشف و شهود حاصل از طریقت بسیار سکر آور تر از انجام اوامر و نواحی مستحبات شریعت است بعضی دلیل حروف مقطعه در قرآن را لکنت زبان حضرت رسول  ۚهنگام دریافت وحی و کشف و شهود ناشی از آن می دانند آیه شریفه فَلَمَّا تَجَلَّیٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسَیٰ صَعِقًا ۚ تداعی کننده همین بیت است آنجایی که حضرت موسی ع طلب می کند خدا خود را به ایشان نشان دهد ... لذا پروردگار به کوه تجلی میکند کوه از هم می پاشد و حضرت موسی بیهوش می شود... التماس دعا

فاطمه زندی در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸:

#غزل شمارۀ_۲۱۸

                    

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن

(هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)

           

       

۱_آن سرو که گویند به بالای تو ماند

 

هرگز قدمی پیش تو رفتن نتواند

 

 

 سرو:درخت سرو. قد و بالا معشوق را به سرو تشبیه کرده اند، اما سرو اسیر و پا بسته ی خاک است در حالی که سرو قامت معشوق روان و خرامان است.

 

۲_دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست

 

با غمزه بگو تا دل مردم نستاند

 

غمزه: حرکت چشم و ابرو با ناز و کرشمه

بگو تا دل مردم را نرباید.

 

 

۳_زنهار که چون می‌گذری بر سر مجروح

 

وز وی خبرت نیست که چون می‌گذراند

زنهار:امان.

 از دست تو فریاد که چه بی خیال و سنگ دلی، چگونه از کنار عاشق زخمی و دردمند می گذری و هیچ از اوخبر نداری و نمی پرسی که در چه حال و روزی بسر می برد.

 

۴_بخت آن نکند با من سرگشته که یک روز

 

همخانه من باشی و همسایه نداند

 

بخت با من سر یاری ندارد که روز با من همخانه شوی و همسایه خبر نداشته باشد.

 

 

۵_هر کاو سر پیوند تو دارد به حقیقت

 

دست از همه چیز و همه کس درگُسِلانَد

 

هر کس که می خواهد با تو پیوند کند باید دست از همه چیز و همه کس بکشد، چشم پوشی کند.

 

 

۶_امروز چه دانی تو که در آتش و آبم

 

چون خاک شوم باد به گوشت برساند

 

امروز که زنده ام از حال و روزم خبر نداری و نمی دانی در چه آتشی می سوزم و در دریای اشک دست و پا می زنم، وقتی بمیرم و خاک شوم باد سرگذشت دردناک مرا به گوش تو خواهد رساند. 

 

«آتش و آب» صنعت ِ تضاد یا طباق مراعات شده است از سوی دیگر نام بردن از عناصر چهارگانه(آب و آتش و خاک و باد)صنعت مراعات النظیر 

 

۷_آنان که ندانند پریشانی مشتاق

 

گویند که نالیدن بلبل به چه ماند

 

به چه ماند:در اینجا یعنی باقی ماندن و به دراز کشیدن به چه سبب است.

کسی خبر از دل پریشان عاشق و یا نالیدن بلبل ندارد و می پرسند، ناله های بلبل به چه سبب است و این همه ناله، بی خود و بی جهت است.   

 

 

۸_گل را همه کس دست گرفتند و نخوانند

 

بلبل نتوانست که فریاد نخواند

 

همه کس گل سرخ را به دست گرفتند، اما نغمه ی عشق سر ندادند ، ولی بلبل نتوانست سکوت کند و به محض دیدن روی گل نغمه خوانی می کند و می نالد و در برابر معشوق عرض نیاز می کند.

 

۹_هر ساعتی این فتنه نوخاسته از جای

 

برخیزد و خلقی متحیر بنشاند

 

منظور از فتنه انگیز بودن معشوق است که با زیبایی بی اندازه اش در بین آشوب به پا می کند. 

متحیر:حیرت

 

میان «بنشاند و برخیزد»صنعت تضاد مراعات شده است.

 

۱۰_در حسرت آنم که سر و مال به یک بار

 

در دامنش افشانم و دامن نفشاند

 

دامن نفشاند:دامن خود را نتکاند و به کنایه یعنی اظهار بیزاری نکند

 

در حسرت آن هستم جان و مالم را به یک باره در دامنش بریزم و آن را بپذیرد و از روی بیزاری دامنش را نتکاند. 

 

۱۱_سعدی تو در این بند بمیری و نداند

 

       فریاد بکن یا بکشد یا برهاند

 

 

سعدی اگر همچنان سکوت کنی در بند عشق اوخواهی مرد و او متوجه نخواهد شد لااقل فریادی بزن و او را متوجه حال و روز خود کن.

 

از دوحال خارج نیست یا تو را می کشد یا از بند عشق رهایت می کند.

                         

شرح :محمدعلی فروغی ،حبیب یغمایی

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

بهار انجمن در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹۳:

عالیه:)))))

یوسف یوسفی در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۰۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۱ - آغاز داستان:

در بیت ششم، عبارت «قارون عجم»، به چه معناست؟

افشین آگاه در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۲۲ دربارهٔ وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۵ - در بیان گرفتاری فرهاد به کمند عشق شیرین:

با درود حتما مطلع هستید که این بخشها از وصال شیرازی است چون عمر وحشی کفاف به انجام رساندن مثنوی مزبور را نداد. هر چند عمر وصال هم به پایان دادن مثنوی نرسید و صابر همشهری وصال آن را به اتمام رسانید.

آرا منتظری در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۳۸ در پاسخ به ساسانی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱:

بجز این مورد که گفتید اجرای دیگری در شب دوم کنسرت چشمه نوش با سه تار زنده یاد لطفی در مایه شور هم وجود دارد که در مجموعه آلبوم نیامده و اجرای دیگری هم شنیده ام که با آواز روان شاد شجریان و حدس می زنم سه تار زنده یاد لطفیست که البته هیچ کدام از اینها قابل انتخاب از فهرست گنجور نیست.

هدهد میرزا در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۳۴ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۷:

این قطعه باید در دنبالۀ شعر پیشین آورده شود.

هدهد میرزا در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۶:

این قطعه باید در دنبالۀ شعر پیشین آورده شود.

هدهد میرزا در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۵:

این قطعه باید در دنبالۀ شعر پیشین آورده شود.

هدهد میرزا در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۲۱ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۴:

این قطعه باید در دنبالۀ شعر پیشین آورده شود.

هدهد میرزا در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۱۰ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۳:

این قطعه باید در دنبالۀ شعر پیشین آورده شود.

هدهد میرزا در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۰۴ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۲:

این شعر باید در دنبالۀ قصیدۀ پیشین آورده شود.

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۱ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب برزویه الطبیب » بخش ۹:

    گر  مذهبِ  مردمانِ  عاقل  داری

یک دوست بسنده کن که یک دل داری  

یوسف شیردلپور در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:

اجرای خصوصی استادان مشکاتیان موسوی شجریان 

( میخانه ومی)

خود تفسیر یست براین شعر وغزل بی نهایت دلنشین 👌👌❤️❤️💚💚

kaveh kaveh در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:

سلام عرض ادب بدوا خدا را شاکرم که این اجازه را داد که در خصوص حافظ جان زبان درازی کنم در ثانی هم باز از خدا شاکرم چون جدا کردن حضرتشان از حق تعالی کار احمقانه ایست باری در مصرع مرغ زیرک چون بدام افتاد تحمل بایدش به نظر برای رها شدن در دام مبارکی که از آن نقل می شود شاید کلمه توکل حداقل برای بنده حقیر صحیح باشد چون چنان انسان در آن حال شش دره می شود که از تاب تحمل خارج است یا بهتر آنکه آن تحمل زیر فشار شدید به توکل تبدیل شود آخر سخن تداعی کننده آیه شریفه یا ایهالذین آمنو اصبروا و صابروا و رابطوا لعلکم تفلحون یعنی ای کسانی که ایمان آورده این اگر صبر پیشه کنید و در صبر خود استوار باشید و حدود الهی را رعایت کنید امید است به فلاح و رستگاری برسید عبارت دیگر همه آن کارها لازم ولی کافی نیست پس شرط لازم رحم و خواست پروردگار عالمیان است خودخواجه نیز در غزل دیگر می فرمایندچون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی است آن به که کار خود به عنایت رهاکنند التماس دعا

سفید در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را:

 

لا احب الآفلین گو چون خلیل...

 

سفید در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را:

 

گفت لیلی را خلیفه، کان توئی

کز تو مجنون شد پریشان و غوی؟

 

از دگر خوبان تو افزون نیستی!

گفت خامش، چون تو مجنون نیستی

 

۱
۴۱۹
۴۲۰
۴۲۱
۴۲۲
۴۲۳
۵۲۷۱