جاوید مدرس اول رافض در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
************************************
************************************
سایۀ ........ بر قالبم ای عیسیدم
عکس ............ که بر عظم رمیم افتادهست
... /
سرو تو: 28 نسخه (801، 803، 813، 818، 819، 821، 822، 823، 824، 825، 834، 836، 843 و 15 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال
قدّ تو: 2 نسخه (827 و 1 نسخۀ بسیار متأخّر: 874؟)
/ ...
روح است: 11 نسخه (801، 813، 818، 825، 836، 843، 859، 2 نسخۀ بسیار متأخّر: 893 و 894 و 2 نسخۀ بیتاریخ) خانلری، عیوضی
روحیست: 18 نسخه (803، 819، 821، 822، 823، 827، 834 و 11 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) قزوینی- غنی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایه، خرمشاهی- جاوید
رویست: 1 نسخه (824)
38 نسخه از جمله 11 نسخۀ کاملِ کهنِ مورّخ، غزل 38 را دارند. نسخۀ مورخ 858 بیت فوق را فاقد است.
***************************************
***************************************
بابک در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷:
جناب جلال گرامی،
که عاقبت نه به شوخیش....
این نه در اینجا مهم است و شوخی را نفی می کند، یعنی که:
هر کسی که از کناری در روی تو نگاه بکند، تو نه که به شوخی او را در میان (جمع) آوری ( و خود اشاره به مسخره و مضحکه آن شخص دارد)
بلکه،
او را بر عکس شوخی، مسخرگی، مضحکه قرار دادن... از روی صدق در میان (بغل) می گیری
سمانه ، م در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷:
جلال گرامی
کس از کناری در روی تو نگه نکند
که عاقبت نه به شوخیش در میان آری
اغلب اشعار عاشقانه ی سعدی در مدح نگار زمینی ست
از جمله همین غزل
به زبان خودمانی درین بیت می گوید : کسی نیست که حتی سرسری به تو نگاه کند و جمال و زیبایی تو اورا گرفتار نکند
کنار و میان را مثل محیط و مرکز دایره می توان تصور کرد که هرکس در خط دایره به مرکز نگاه کند جذب می شود
در بیت قبل نیز خوش به تصویر می کشد
ز حسن روی تو بر دین خلق میترسم
که بدعتی که نبودست در جهان آری
شاد زی شاد
بهرام مشهور در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۰ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۴۲:
با تشکر از جناب امین کیخا که تازه هایی از ایشان آموختم ، ترکش که امروز به تکه پاره های خمپاره و بمب و نارنجک می گویند ، در قدیم به معنای تیردان بوده است یعنی همان استوانه ای که دسته تیرها را در آن نهاده و با بند به پشت می بسته اند . در اینجا منظور شاعر از تیرستم ترا دلم ترکش باد یعنی آنقدر عزیزی که تیرهایی را که پرتاب میکنی من جمع می کنم و در ترکش دل خود می گذارم
بهرام مشهور در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۹ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۱:
منهم این رباعی را از خیام بدینگونه خوانده بودم :
در فصل بهار اگر بتی حور سرشت
یک جرعه می بردهدم بر لب کشت
هرچند که این سخن بسی باشد زشت
سگ به ز من است اگر کنم یاد بهشت
جلال در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷:
معنی بیت کس از کناری در روی تو نگه نکند
که عاقبت به شوخیش در
یعنی چی؟ کسی می داند؟ ممنون
بهرام مشهور در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۱ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۳۴:
یعنی سابقه خوردن مال یتیم از طرف قاضی دستکم از از از زمان مهستی بوده و رایج هم بوده است
بهرام مشهور در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۹ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۲۱:
یک درویش مسلکی زنانه ، بسیار جالب است
ناشناس در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۳۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۵:
بیت ماقبل آخر :
از ( خویش ) هر چه بود شکستیم و ( ریختیم) ...
همیشه بیدار در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:
نظر دادن و انتقاد کار بسیارخوبی است و چشم انسان را باز میکند.
مطابق آخرین تحقیقات، عمر خیام در پنجشنبه 12 محرم سال 526 در سن 83 سالگی در نیشابور درگذشت. امام محمد بغدادی ـ داماد خیام ـ مرگ وی را چنین حکایت میکند، مطالعة الهی از کتاب الشفا میکرد، چون به فصل واحد و کثیر رسید، خلال دندان طلایی را که با آن دندان پاک میکرد، در میان اوراق موضع مطالعه نهاد و گفت مرا که جماعت را بخوان تا وصیت کنم. چون اصحاب جمع شدند و به شرایط وصیت قیام نمودند، به نماز مشغول شد و از غیر اعراض کرد تا نماز [خفتن بگذارد و روی بر] خاک نهاد و گفت: خدایا به درستی که من به اندازه توانم تو را شناختم، پس مرا بیامرز، که معرفت من به تو تنها وسیله آمرزش من است به سوی تو. و جان تسلیم کرد.
به نظر حقیر عمر خیام موحد بود و موحد از دنیا رفت. به امید اینکه ما هم به اندازه توانمان خدا را بشناسیم. از کتاب فلسفی خیام الکون وتکلیف چنان به نظر میرسد که ادمی بسیار موحد بوده. لطفاً در نظر داشته باشید که بسیاری از اشعاری که میگویند از خیام هستند، در واقع از ایشان نیستند. از اینها گذشته معلوم هم نیست که اشعاری که ایشان سروده اند را در زمانی یا مکانی سروده شده باشند که مثلا میخواسته با جدل جواب کسی را بدهد و و و.
احمد در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:
احسنت خانوم هانی،احسنت.واقعا لذت بردم از این تحلیل زیبای شما،نظر بنده هم دقیقا همین است.
و جناب حمیدرضا عزیز
اولا بنده تعصبی به دیدگاه خود ندارم و شیفته ی اندیشه خود نیستم به هیچ وجه،اما انتظار دارم اگر سخن من را رد میکنید به من دلیل و مدرک نشان دهید تا من هم بدون هیچ اصراری عقیده اشتباه خودم را تغیر دهم،بنده برای تک تک حرف هایم منبع و مثال و مدرک و اثبات دارم و از روی ظن و گمان و میل شخصی حرفی نمیزنم.
در اینجا شمارا به خواندن بیت زیبای مولانا دعوت میکنم.
"هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اصرار من..."
مصطفی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۳۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در پند و اندرز:
بیت سوم از پایین "ملک عجم "نیست بلکه "ملک سخن " صحیح است. شاید چنین واژگان اشتباهی موجب این ظن شده که سعذی عرب است.
نفیسه در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۳۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۴:
مفتقر ؛ به معنای نیازمند
هانی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۱۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:
چیز دیگری که گاهی مرا می خنداند این است که جزو بهترین افتخارات ما ایرانیان طبق اعتقاد خود ما، امثال حافظ و مولوی و سنایی و خیام و ابن سینا هستند.
اگر واقعا این ظاهر نوشته ها و اشعار اینها را درباره ی شراب و می و ... در معنای لغوی بگیریم انسان هایی به شدت پست و مفلوک و گرفتار در انحراف های جنسی و رفتاری و ... هستند و جای افتخار کردن ندارند.... چون بعضی جوان های محل زندگی ما همین هرزه کاری ها را می کنند ولی هیچ گاه رنگ خدایی به شراب خوردن و هرزه گری و بی ناموسی شان نی دهند و از طرف دیگر اگر هم با دخترکان و پسرکان رفتار زشتی بکنند همه جا جار نمی زنند و در همان حال هم آن دختر و پسرها را تا سر حد پرستش بالا نمی برند...
یعنی اگر ظاهر گفته های اینان را باید بگیریم دیگر نمی دانم چه اصراری است که این انسان های پست فطرت را جزو افتخارات بدانیم؟ آیا بهتر نیست مایه ننگشان بدانیم؟ حیف نیست شب یلدا و در سفره ی هفت سین به جای دیوان حافظ که این همه پستی را در وجودش جمع کرده، دیوان گوته و رامبو را بگذاریم؟
در مدارس به جای آموزاندن اشعار این مایه های ننگ، سندگی نامه و سخنان چارلی چاپلین را که خیلی بهتر از این ننگیات است یاد دهیم؟
نام خیابان ها و فرهنگسرا ها را به جان اف کندی و گاندی و گالیله تغییر دهیم...؟
محمود در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸:
آن چه در کتاب متون ادب فارسی دوره دبیرستان در این شعر زیبای حافظ خواندم این بیت به گمان این گونه درست تر است .زبان ناطقه در وصف شوق ما لال است چه جای کلک بریده زبان بیهده گوست
هانی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:
البته یک فرق کوچک! بین این دانشمندان شرابخوار زمان ما با دانشمندان و عارفان شرابخوار گذشته هست... دانشمندان ما در علوم مرتبط با دین هم کتاب می نوشته اند و مثلا همین حافظ تفسیر قرآن درسمی داده و خیام کتاب خداشناسی و الهیات می نوشته است.
کمی! فرق است بین این دو دسته.... و حداقل نمی توانیم احتمال بدهیم که شاید منظور عارفان و دانشمندان خداشناس ما، از شراب و می، همین می رایج و شراب معهود نیست... تا به خاطر همین احتمال، دست کم با حکم قطعی آنها را شرابخوار ندانیم.
حمید رضا در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:
خانم/جناب ناشناس 2
آنچه که دانش انسان شناخته شده “knowledge”، در سه بخش است: علوم “science”، هنر، و فلسفه.
معنی فلسفه آن قسمتی از دانش است که قابل اثبات نیست و فقط در حد یک باور میتواند باشد.
محافظه کاری یا آزادی خواهی در سیاست، آزاد منشی یا کمی تکبر در پرورش کودکان، اینکه از کجا آمده ایم و به کجا خواهیم رفت، از جمله دانشهای فلسفی هستند.
ما فقط می توانیم دلیل بیاوریم که چرا به باوری رسیده ایم، نه اینکه دلیل بیاوریم چرا فقط باور ما درست است.
زیبایی در اینجاست که با باورها و دلیل های یکدیگر آشنا شویم، و دشواری جاییست که کسی آنچنان شیفته باور خود باشد که دگر اندیشان را نادان و…. ببیند و با هر ابزار و توانایی که دارد صدای آنان را خفه کند.
پاسخ پرسش تان از من را میتوان در آخرین پیامم به جناب آقای احمد یافت.
باورهای من و ایشان درباره خیام کاملأ متتفاوت اند. اما من از خواندن نوشته شان لذت بردم و دلایل و نتیجه گیری های ایشان برایم بسیار شیرین بودند.
چه کسی با چه دلیلی میتواند ثابت کند کدام یک از ما حقیقت را می گوید؟
هانی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:
هر کس در این مرحله قواعد بازی را بهتر بفهمد و امتیاز بیشتری بیاورد و بهتر بازی کند در مراحل بعد نیز موفق تر خواهد بود.
اوکی...
احمد در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۴۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:
جناب حمیدرضا
سلام و درود.
نوشیدن شراب با دایم الخمری و عشق ورزیدن به شراب کاملا متفاوت است.آن شرابی که خیام در این شعر و دیگر اشعار او معرفی کرده شرابیست مقدس که خیام از بهشت نیز بخاطر نوشیدن آن شراب میگذرد و آن شراب را آرزوی خود میخواند.
لکن،کوته اندیشی محض است اگر بگوییم یک فیلسوف و داشنمند عالی مرتبه که علم را اساس هرچبز میداند برای شرابی که عقل را ضایع میکند و علم را به فنا میدهد تقدس قایل شود.
(کمتر شعری از خیام میابید که نام شراب یا می در آن نباشد،طبق نظر شما باید چنین فردی یک خراباتی باشد و پیوسته به نوشیدن شراب بپرداز،آیا این دو کاملا نقیض یکدیگر نیستند؟)
--هرکس به اندازه وسعت درک خود ازین خوان بهره برد--
جاوید مدرس اول رافض در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳: