گنجور

حاشیه‌ها

بهلول باانصاف در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۰۳ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۰ - یادگار بهار به پاکستان:

شعروشاعری به تنهایی چیزی نیست.جایی حرف زشت به کسروی میزند.اینجا هم ازپاکستان دفاع میکند.همه یکجانبه!مایه تاسف است.تازه ایشان ازخوبهایش هستند!

ناشناس در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۰۰ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۰ - یادگار بهار به پاکستان:

شعروشاعری بخودی خودچیزی نیست.جایی حرف زشت به کسروی میزند.اینجاهم ستایش پاکستان و..!تازه ایشان ازخوبهایش هستند!مایه تاسف است.

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷:

برادر عزیز، به نظر حقیر شما گر فکر میکنید که خیام از می وا معشوق می معشوق زمینی را اشاره میکند، اشتباه است.

تماشاگه راز در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:

مراحل سلوک :
1-شریعت 2-طریقت 3-حقیقت
قران انجیل تورات در مرحله 1 هستند
حافظ مولانا در مرحله 3
دعوی قران و رندان یعنی هنوز در خودی در ابتدای مرحله 1 مانده ای
عارف واصل از خود رسته و به حق پیوسته در مرحله 3 است
قران چون نردبانی است برای رسیدن بر بامهای آسمان . در آسمان سخن از نردبان نیست چون همه اوست
مولانا می فرماید :
حاصل اندر وصل چون افتاد مرد
گشت دلاله به پیش مرد سرد
چون به مطلوبت رسیدی ای ملیح
شد طلب کاری علم اکنون قبیح
چون شدی بر بامهای آسمان
سرد باشد جست وجوی نردبان
جز برای یاری و تعلیم غیر
سرد باشد راه خیر از بعد خیر
آینهٔ روشن که شد صاف و ملی
جهل باشد بر نهادن صیقلی
پیش سلطان خوش نشسته در قبول
زشت باشد جستن نامه و رسول

دکتر ترابی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده:

مهر بانوی گرامی،
دیریست واژگان را از مانا تهی کرده اند، روفیا میگوید
گفتگو از دانایی و نادانی است، راست می گوید، اما
آیا دانایان اند که توانایان اند، یا دارایان؟ که توانایی را نیز از مانا تهی ساخته اند؟
ده امروز دارایی است و ده مردم دهقان ، که این یکی نیز نه آزاد که رعیت خوانده میشود.
چنان که شهر که دیگر مانای سرزمین و میهن ندارد
جنگلی است از سیمان و آهن که مردمان را به بردگی گرفته است.
ورزش گویا برای ورزیدگی تن و جان بوده است، ورزشکاران امروز گلادیاتوران اند در ورزشگاه هایی که از کلوسیوم گرده برداری شده اند به جان یکدیگر می افتند و اربابان اجاره خرید و فروش آنان را در قرار داد گنجانیده اند!
دموکراسی ؟؟ داستان انتخابات یونان را خوانده اید؟
که به قرار زادگاه دموکرسی است ، و فرمایش وزیر دارایی آلمان که فاتحه آنرا خواند : اجازه نخواهیم داد نتیجه انتخاب مردم کوچکترین تغییری در مقررات بدهد
(نقل به مضمون).
دانشگاه ها که می پنداشتیم برای تغییر جهان ، بهزیستی مردمان و انداختن طرحی نو بی شکافتن سقف فلک دانشجو می پذیرند، امروز آنان را برای نگهبانی از نظم موجود تربیت می کنند، در سراسر گیتی، از کران تا به کران، به فرمان لشگر جور.
دوستی که میفرماید از آب خرد ماهی خرد خیزد ، نمی گوید کوسه از دریاست که بر میخیزد و نه از زلال چسمه سار
ببخشایید پر گفتم و گزیده نگفتم پراکنده گویی کردم
درد دل کردم ، دردی که دیرگاهی است در دل دارم.

" دیریست ، تا دروازه دل
به فراخ سترون دشت گشوده ایم
در درازنای سده های سرد سبر، سکوت، سده های سوگوار
دیریست تا چشم به راه سوارانیم
سواران موعود، سواران موهوم
در غبارین آیینه ها، آیینه های زنگارین
دیریست تا گوش جان به سروشان دروغین سپرده ایم
به ندای شب اندیشان، روز پوشان
به غوغای نگهبانان لاله در رهگذار باد
دیریست تا میهمانی مهر، تا خوان خرد مینوی
به سفره دروغ ، به نواله خرافه فروخته ایم
تا الماس سحر به سفالینه شام
تا مروارید بام به شبه شب سودا نموده ایم
سوداگرانی چنین که ماییم!
دیر نخواهد پایید،
که چون " تندیسی گچین " خواهیم فسرد
فرو خواهیم ریخت، جان خواهیم داد، خاک خواهیم شد
و بادمان به خاطره تاریخ خواهد سپرد
سوداگرانی چنین که ماییم "

ج امیدوار در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۳۱ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰ - نقش خود:

مصراع آخرین از وزن خارج است مگر آنکه بجای "صبوحی" بخوانیم "صبوح "

اسدالله ط در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:

آقا کیخا:
کلمه بهتر از این پیدا نکردی؟ چنان هول افتادی که شیخ را از نوشته خودش حفظ کنی که ... چی بگم والا.

روفیا در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

حبیب ا... گرامی
خواهش میکنم تا واژه الهی را دیدید نگویید این فرد مذهبی است .
من نه مذهبی هستم نه لا مذهب .
من هیچ نیستم .
من فقط یک کودک هستم که هنوز دارم جهان اطرافم را کشف میکنم .
در مورد مسوولیت شما در قبال دیگران دیدگاه من اینست که چون دیگران پاره تن ما هستند در حقیقت دیگران نیستند . در پزشکی بیماری هایی تحت عنوان autoimmune وجود دارند .
در این دسته بیماریها سیستم ایمنی علیه خود بدن شروع به فعالیت میکند . مثلا شروع به نابودی بخشی از بدن میکند .
آیا ما میتوانیم در این شرایط سیستم ایمنی را نابود یا حذف کنیم ؟
جامعه هم شباهت شگفت انگیزی به بدن انسان دارد . برخی خیال میکنند میتوانند بخشی را منهدم کرد یا نادیده انگاشت !
من خیال میکنم ما به اندازه ای که دست نسبت به پا یا مغز نسبت به قلب مسوول است نسبت به آدمها مسوولیم .
من هم به دو حالت در روابطم اعتقاد دارم . و آن یکی دوستی و دیگری دشمنی نیست .
من یا عشق میورزم یا نمیدانم چه کنم .
در رابطه با کسانی که آنها را لایق عشق نمی یابم دشمنی پیشه نمی کنم .
تمام تلاش خود را به کار میگیرم تا با آنها به صلح و آشتی و فهم متقابل برسم و به یک رابطه خوشایند ، ولی اگر موفق نبودم تنها در آن نقطه ایمنی می ایستم تا روزی که راه حل خلاقانه ای به نظرم برسد یا دست روزگار شرایط مساعدتری فراهم آورد .
آیا ندیدید هنگامی که ابرقدرتها خیال کردند با نگاه داشتن جهان سوم در فقر و جهل میتوانند خوش و خرم روزگار بگذرانند ، چگونه تروریسم که فرزند خلف جهل و فقر است به جان خودشان افتاد ؟
اکنون فرزندان پدیده تروریسم مذهبی در عمق اروپا و امریکا و کشورهای نزدیک به قطب شمال نفوذ کرده اند !
هنوز هم خیال میکنند با جذب مغز های متفکر از جهان سوم و در حقیقت ربودن فرزندان این آب و خاک میتوانند قانون عدل الهی را دور بزنند و رفاه و آسایش نسل های آینده خود را تضمین کنند .
دوستی که از نخبگان ریاضی ایرانی ربوده شده توسط امریکا میگوید در ینگه دنیا رفاه هست ولی دریغ از اینکه بتوانی با یکی از آنها رابطه انسانی برقرار کنی ، به معنای واقعی کلمه تهی و غیر قابل اعتماد !
این است مدینه فاضله آنان ؟
این همه جنگ و جنایت در سرتاسر کره خاکی با وجود دستیابی به تکنولوژی و ثروت از کجا آب میخورد ؟ غیر از این است که هر کس خود را یا حداکثر خانواده خود را خودی انگاشت و دیگران را بیگانه ؟

حبیب اله در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

جناب روفیا
با اینکه صحبت های شما برای من تلنگری بود و توانستم کمی در این مورد بیشتر فکر کنم اما اصلا انتظار نداشتم که با زبان دین و مذهب، بنده را متقاعد کنید. با قسمتی از صحبت های شما کاملا موافقم، بله بنده به آن گره های گم و نقطه های کور زندگی دیگران اصلا توجه نداشتم / اما مگر من مسئول آنها هستم؟ / طبیعت درسی به ما می دهد و آن این است : ((شما وجود دارید، پس این شما هستید که مسئول سرنوشت، زندگی، امنیت، آینده خود هستید. / شما مسئول زندگی دیگران نیستید اما اگر توانستید دست آنها را هم بگیرید))
اگر خوب به طبیعت بنگرید این درسی است که می شود از طبیعت گرفت. گاهی اوقات یک شیر از یک بچه بوفالو مراقبت می کند !!! (این یعنی 100% برعکس قوانین موجود در طبیعت) / سرتان را دردنیاورم خواستم این را بگویم که من در گذشته همین گذشتی که شما فرمودید را داشتم ولی دیگر نمی خواهم داشته باشم، چون به نظر بنده اینکه شما حقتان را نگیرید یا از خود دفاع نکنید / یعنی اینکه زنده نیستید / یعنی اینکه یک مرده متحرک هستید.((زندگی یعنی همین که اگه داری یا نداری
حقتو بگیری اما حقو زیر پا نذاری))
من بارها و بارها تجربه کرده ام که محبت به جهانیان، تاثیر شگرفی در خلق و خو و زندگی انسان دارد.
اما نه محبت به آدم های سنگدل و شرور.
----------------------------------------------------------------
مصداق بارز تری از دشمن، کشورهای دیگر جهان هستند
مثلا همین کشور انگلیس و آمریکا با این اندیشه های امپریالیستی که در سر می پرورانند و از اشعار سعدی هم در جهت منافع پلید و تجاوز به دیگر کشورها استفاده می کنند
با این کارنامه ی سیاه و پلید / چگونه می توانند ابراز دوستی کنند؟ / ما با آنچه که بر ملت و کشورمان گذشته است چگونه می توانیم از ته دل ابراز دوستی کنیم؟ / شما نمی توانید بگویید من نه دوستی می کنم نه دشمنی !
چون اگر دشمنی نکنید و هیچ عکس العملی انجام ندهید
یعنی اینکه موافق هستید (پس می شود همان دوستی)
اگر دشمنی کنید که مشخص است دشمنی است !!!
حالت سومی نداریم.
اینکه می گویند "گذشت کن" جمله مزخرفی است، زمانی "گذشت" معنی پیدا می کند که طرف مقابل جبران خسارت ها و زیان های گذشته خود را کرده باشد.
لطفا هرچه می خواهید بگویید، تنها و تنها با عقل و دلیل و منطق بگویید.
البته اگر ما بخواهیم ادامه بدهیم، فکر کنم جناب حافظ و مدیر سایت به ستوح بیایند. من کاملا متوجه شدم شما چه می گویید اما خیلی ببخشید اینها حرف هایی است برای دلخوش کردن بنده و وعده دادن به اینکه اگر ادامه یابد باعث رستگاری می شود که به نظرم اصلا درست نیست.(اگر شما برای تبلیغ دین مسیخیت جواب می دهید، همان بهتر که همینجا بحث تمام شود.)
خدانگهدار شما

کسرا در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴:

اجرای این شعر زیبا... در برنامه شماره 158 گلهای تازه با آواز استاد شجریان

کسرا در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۲ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۷:

استاد شجریان در برنامه گلهای تازه شماره ی 150 این شعر رو با آواز زیباشون اجرا کردند...

شایق در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

با سلام اشکال اول فعلا از یحث ما خارج است چون ناظر به بود و نبود خداوند نیستو اما اشکال دوم خود یک استدلال عقلی است و اگر بنا باشد به عقل اعتبار نباشد به این استدلال نیز اعتباری نیست و البته اگر اعتماد به عقل سست شود در واقع تمام واقعیتها را باید انکار کنیم و یک شکاک به تمام معنا شویم البته عرفا عقل را در میدان عشق ناتوان می دانند و معتقدند تمام راه را نمی توان با مرکب عقل رفت اما بطور کلی انرا بی اعتبار نمی دانند و اما اشکال سوم که میگوید اثبات خدا علمی نیست یعنی قابل تجربه نیست باید به چند نکته توجه کنیم 1-اولا با علوم تجربی نه میشود خدا را ثابت کرد و نه رد چرا که علوم تجربی برای صحت یا عدم صحت دست به ازمایش می زند و عناصر را کم یا زیاد می نماید و رای می دهد که فلان قانون در طبیعت حاکم است اما برای ازمایش خدا و هستی نه خدا در اختیار ماست که او را از هستی حذف نماییم و نتایج احتمالی را بررسی کنیم و نه مجوعه هستی را می توانیم از خدا بگیریم تا ببینیم خدا بدون مخلوق چه میکند بنابراین علوم طبیعی برای اثبات یا عدم اثبات توانایی ندارند 2- موضوعات همه این علوم مبتنی بر حکم عقل است یعنی اول باید عقل تصدیق کند که مثلا اسیدی وجود دارد بعد علم شیمی انرا بررسی نمایذ و از طرفی نتایج علوم باز مبتنی بر حکم عقل است یعنی وقتی چیزی چند بار ازمایش شد و یک نتیجه داد عقل است که حکم می کند این ازمایش در جاهای دیگر و زمانهای دیگر نیز همین نتیجه را خواهد داد یس علوم تجربی بر خلاف تصور مبتنی بر عقل است 3- علوم تجربی مبتنی بر فزضیات است و تا زمانی که بر طبق ان فرضیه نتاج صحیح می باشد علم می گوید این طبق فلان فرمول است و با عوض شدن فرضیه قوانین نیز عوض میشود بنابرین درستی مسایل علمی تا زمانی است که فرضیه جوابگو باشد 4- در علوم ممکن است با دو فرضیه متضاد یک نتیجه بدست اید مثل اینکه در قدیم معتقد به ثبات کره زمین بودندو با این حال خسوف و کسوف را درست و دقیق بیش بینی میکردند و الان که فرضیه بر عکس شده باز خسوف و کسوف دقیق بیش بینی می شود بس صرف نتیجه صحیح علمی دلیل درست بودن تیوری نیست

ایزدجو در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:

مرتضی جان
امیدوارم درست منظور حافظ را فهمیده باشم
میگوید خداوندا ، این چه بی نیازی ست و چه حکمتی و سیاستی ست که بر ما مقدر است که حتی نمیتوانیم آهی از سینه بر آوریم
در بیت بعدی حافظ از حساب دار دولتی که مقرری او را بدون مهرو امضا و نشان رسمی و آن علامت حسبه الله {برای رضای خدا} که نشان اعتبار دستور بوده و در بالا و سمت چپ نامه و فرمان {طغرا} مهر میکرده اند
شکایت دارد و میگوید او از حسابداری چیزی نمیداند
پاینده باشی

کسرا در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷:

یکی از شاهکارهای بی نظیر استاد شجریان اجرای این شعر با آواز خوبش در برنامه شماره 147 گلهای تازه... محشره.. غوغایی کرده توو این برنامه

هوشنگ همدانی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۱ - در مدح علی‌بن محمد:

همانگونه که اشعار مذکور دلالت می نماید ، منوچهری به زیبایی اوضاع ملک را ابتدا به شبی تاریک تشبیه می نماید وسپس با تشبیه تغییر اوضاع به تغییر آب و هوا از بارش باران رعدو برق و سپس آرامش وطلوع صبح وروشنایی از دل چنین شب سهمگینی اشاره نموده وسپس در وصف علی ابن محمد به زیبایی اشعاری را می سراید بدین مفهوم که درآن اوضاع نابسامان حضور و وجود او موجد امید است

مرتضی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:

درود
دوستان لطف میکنید کمی در باب این 2 بیت توضیح بفرمایید این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
صاحب دیوان ما گویی نمی‌داند حساب
کاندر این طغرا نشان حسبه لله نیست
آیا این به نوعی شکواییه است ؟
صاحب دیوان مقصود کیست ؟
حسبه الله یعنی چه ؟
تشکر

محمدصادق زمانی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

آقای حمید رضا درستتر فرمودند:
ی در واقع یای نسبی است و حکایت از همان کلمه خیل دارد و مترادف جمله ی "خیل" ی از نیازمندان میباشد

اسدالله شفیغ در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۷ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹:

(وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست)
در این مصراع واژه " خود " وزن شعر را شکسته است،بایست " خویش " بیاید تا شعر وزن خود را حفط وشیوایی مصراع حفظ گردد.
وان کس که مرا گفت نکو خویش نکوست.
با درود...

بهرام مشهور در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲:

ببخشید تا یادم نرفته باید بگویم بعد از مرغ خوشخوان مکث دارد و شما باید یک کاما ( ، ) بگذارید مرغ خوشخوان ، طرب از برگ گل سوری کرد یعنی از آن برگ گل سوری شاداب شد

بهرام مشهور در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲:

واقعاً انسان نمی داندکدامیک از اشعار حافظ از دیگری بهتر است ؟ امّا این غزل یکی از بهترین آنها است در بیت نخست نهایت ظرافت ایهام بکار رفته :
دوستان ( مخاطبان ) دختر رز ( شراب ) توبه زمستوری کرد . دختری که از حجاب توبه کرده و یا شرابی که می خواهد از مستوری یعنی پوشیدگی خمره بیرون بیاید
شد سوی محتسب .. دختره رفت پیش محتسب و دستوری ( مجازات ) گرفت معنای دوّم همان است که رضای عزیز و دانا گفته اند : مجوز نوشیدن شراب گرفته شد
آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید معنی نخست معنی ظاهری : از خلوت به مجلس آمد و از شرم عرق کرد شما عرقش پاک کنید
معنی دوّم شرابی که تازه باشد و در اینجا که حافظ آن را به دختر تشبیه کرده یعنی موجود جوان که حتماً تازه است ، وقتی از خم بیرون ریخته می شود کف می کند شما آن عرقش آن کفش را کنار بزنید
مصرع دوّم تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد
حریفان منظور شکاکان و بد دلان یا حسودان نگویند چرا دوری کرد خوب یک دختر با تربیت اصیل شرقی که به ناگهان وارد مجلسی می شود شرم کرده خیس عرق شده و به ناگهان پس می رود و بجای اولش بر می گردد ( دوری می کند )
امّا جان کلام این شعر بیت سوّم است مژدگانی بده ای دل یعنی مژدگانی بده ای ضمیر من ای ذهن من که دگر مطرب عشق ( که دیگه خداوند) مطرب عشق یعنی کسی که باعث و بانی عشق است و مهر و محبت را خلق کرده راه مستانه زد و مستانه یعنی از خود بیخود شدن و چاره کار ما را در مخموری نشان داد

۱
۴۰۹۱
۴۰۹۲
۴۰۹۳
۴۰۹۴
۴۰۹۵
۵۴۶۸