صابر در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیومرث » بخش ۱:
سیامک به دست خروزان دیو
تبه گشت و ماند انجمن بیخدیو
«خروزان» ممکن است نام دیو باشد شاید هم صفتی برای دیو باشد.
واژه «خرورا» در اوستا بعنوان صفتی برای دیو بکار رفته است. به معنی «خونریز» و «سنگدل».
قسمت اول آن «خرو» احتمالا با «خون» همریشه است. در سایر زبان های هند و اروپایی نیز می توان این ریشه را ردیابی کرد: درسانسکریت «کرورا» یعنی خونین. در لاتین crudus یعنی خونین و بیرحم. در روسی krov یعنی خون در انگلیسی cruel یعنی بیرحم.
احتمال دارد در این بیت «خرورا» صفت دیو باشد به معنای خونریز. همانطور که در بیت زیر برای دیو صفت بکار رفته:
سخن چون به گوش سیامک رسید
ز کردار بدخواه دیو پلید
شاید اصل بیت به این شکل بوده:
سیامک به دست خرورای دیو
تبه گشت و ماند انجمن بیخدیو
که کلمه «خرورای» در نسخه نویسی کاتبان به «خروزان»، «خزوران»، «خزروان» و ... بدل گشته است.
مریم در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۱۳:۰۶ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دلآزار:
دیگری جز تو مرا اینهمه آزار نکرد
جز تو کس در نظر خلق مرا خوارنکرد
آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد
هیچ سنگین دل بیدادگر این کار نکرد
این ستمها دگری با من بیمار نکرد
هیچکس اینهمه آزار من زار نکرد
به یاد نامزدم که یه ساله منو عقد کرده و الان میگه نمیخوام و هیچ دلیلی ندارم
کاش یه روز بفهمه که با زندگیو آبرو و آیندم چیکار کرده
اسماعیل در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۰۹:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:
فکر میکنم منظور از تن، نفس ماست. یعنی هواهای نفسانی من جلوی معنویات من رو میگیره، راه اصلی ما رو کج میکنه راهزنی دل ما که مسیر رسیدن به کمالات هست رو میزنه. در زمانی دل من در مسیر خودش قرار میگیره که سکوت درونی اختیار کنم .از درون خودم آگاه بشم حق چیزهائی که باید ببینم رو به من نشون میده و آگاه میشم.
مسعود رضایی بیاره در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۰۷:۴۸ دربارهٔ عبدالواسع جبلی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شکایت:
اچار بشکند همه ناموس جادوان
در موضعی که در کف موسی بود عصا
همان جادوان صحیح است . غرض این است که سحر و جادوی با معجزه نمی تواند برابری کند.
حافظ می فرماید :
سحر با معجزه پهلو نزند ، دل خوش دار
سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد
مسعود رضایی بیاره در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۰۷:۳۱ دربارهٔ عبدالواسع جبلی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شکایت:
در بیت زیر ممیز درست است
وآن کس که گوید از ره دعوی کنون همی
کاندر میان خلق ممیر چو من کجا
فرخ در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۰۰:۴۴ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۸۳:
لطفا در بیت 5، مصرع 2:
کلید با به غارتگر خزان چه دهی؟
به
کلید باغ به غارتگر خزان چه دهی؟
تصحیح گردد.
منوچهر پور جواهری در ۹ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۲۱:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸۶ - قصهٔ آن مرغ گرفته کی وصیت کرد کی بر گذشته پشیمانی مخور تدارک وقت اندیش و روزگار مبر در پشیمانی:
در سطر بیستم نیاز است که واژه ی « تخت افکندن » با « تخم افکندن» به معنای بذر پاشیدن عوض شود همچنان که در سطر آخرهم این واژه بکار رفته. ( تخم حکمت کم دهش ای پند گو )
بهمن عمرانی در ۹ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۱:
با درود - تمام سروده ی بیژن و منیژه را خواندم و اغلاط زیر به نظرم رسید -
زمانه چنان شد که بود از نخست
بب وفا روی خسرو بشست (به آب وفا روی خسرو بشست)
نشسته بگاه اندرون می بچنگ
دل و گوش داده بوای چنگ (به آوای چنگ )
چه مایه بدو اندرون کشتزار
درخت برآور هم میوهدار (درخت برآور - همه میوه دار)
که جوید بزرم من رنج خویش (که جوید به آزرم من رنج خویش )
ازان پس کند گنج من گنج خویش
کسی را کجا چون تو کهتر بود
ز دشمن بترسید سبکسر بود (ز دشمن بترسد سبکسر بود)
تو با او برو تا سر آب بند
همیش راهبر باش و هم یار مند (هم اش = همش راهبر باش و هم یار مند)
بیاورد گرگین میلاد را
همواز ره را و فریاد را (هم آواز ره را و فریاد را)
چو خوردن زان سرخ می اندکی (چو خوردند زان سرخ می اندکی)
بگرگین نگه کرد بیژن یکی
بیژن چنین گفت پس پهلوان (به بیژن چنین گفت پس پهلوان)
که ای نامور گرد روشنروان
ازین پس کنون تا نه بس روزگار
شد چون بهشت آن در و مرغزار (شود چون بهشت آن درو مرغزار)
منیژه کجا دخت افراسیاب
درفشان کند باغ چون آفتاب (درخشان کند باغ چون آفتاب)
که من سالیان اندرین مرغزار
همی جشن سازم بهر نوبهار (همی جشن سازم به هر نوبهار)
نه من بزرو جستم این جشنگاه ( نه من بارزو جستم این جشنگاه)
نبود اندرین کار کس را گناه
سوران پراگنده بر گرد دشت ( سواران پراگنده بر گرد دشت)
چه مایه عماری بمن برگذشت
اگر شاه خواهد که بنید ز من (اگر شاه خواهد که بیند ز من )
دلیری نمودن بدین انجمن
اگر زر خواهی و گر گوهرا (اگر زر بخواهی و گر گوهرا)
و گر پادشاهی هر کشورا
برام بر کینه جویی همی (بر آرام بر کینه جویی همی )
گل زهر خیره ببویی همی
همه جای گشته کنام گراز
همه شهر ارمان از آن در کزاز (همه شهر ارمان از آن در گداز)
بفرمودمی تا سرت را ز تن
بکنید بکردار مرغ اهرمن ( بکندی بکردار مرغ اهرمن )
بیابان گرفت و ره هیرمند
همی رفت پویان بساند نوند (همی رفت پویان بسان نوند)
چو رستم دل گیو را خسته دید
بب مژه روی او نشسته دید (به آب مژه روی او شسته دید )
برستم چنین گفت کای بفرین (برستم چنین گفت کای با فرین )
گزین همه خسروان زمین
ز بس آفرید جهاندار شاه ( ز بس آفرین جهاندار شاه )
بد آن نامه بر پهلوان سپاه
نتابید رستم ز فرمان تو
دلش بسته دید بپیمان تو (دلش بسته دیدم به پیمان تو)
ز اسب اندر آمد جهان پهلوان
کجا پهلوانان بپشش نوان ( کجا پهلوانان به پیشش نوان )
مرامادر از بهر رنج تو زاد
تو باید که باشی برام و شاد ( تو باید که باشی به آرام و شاد )
خردمند کرد هوا را بزیر (خردمند کآرد=که آرد هوا را بزیر )
بود داستانش چو شیر دلیر
بدو گفت رو برزو گیر جای (بدو گفت رو بآرزو گیر جای )
کنم رهنمایی بپیشت بپای
برو آفرین کرد و پرسید و گفت
همی بستین خون مژگان برفت (همی باستین = به آستین خون مژگان برفت )
منیژه منم دخت افراسیاب
برهنه ندیدی رخم آفتاب ( برهنه ندیدی تنم آفتاب ) {ایرانیان تن را میپوشاندند - نه رخ را}
کنون دیده پرخون و دل پر ز درد
ازین در بدان در دوان گردگرد ( کنون دیده پر خون و دل پر ز درد )
یکی مهر پیروزه رستم بروی
نبشته بهن بکردار موی ( نبشته بآهن بکردار موی )
تو با داغ دل چون پویی همی ( تو با داغ دل چند پویی همی )
که رخرا بخوناب شویی همی ( که رخ را بخوناب شویی همی )
ز یزدان جان آفرین زور خواست
بزد دست و آن سنگ برداشت داست ( بزد دست و آن سنگ برداشت راست )
چو از کار کردن بپردخت شاه
برام بنشست بر پیشگاه ( به آرام بنشست بر پیشگاه )
با سپاس - بهمن
علی - ا- ک در ۹ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۱۳:۴۳ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۶۵ - این قطعه را در تعزیت پدر بزرگوار خود سرودهام:
سلام خدا بیامرزد پروین نازنین ادبیات ایران را که شعرهایی عالی دارد. توصیه می کنم شعر مادر موسی ایشان را هم بخوانید. با خواندن این شعرها می بینیم که هرچه جز دوست داشتن و محبت کردن باخت محض است و بهترین کار دنیا دوست داشتن و محبت کردن و داشتن قلبی سرشار از محبت و عشق و خالی از هر نوع کینه و بدخواهی است. آنان که دل به کینه و بدخواهی می دهند دیر متوجه می شوند که همه چیز را باخته اند.
احمدرضا قاسمی در ۹ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۵۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:
بیت اول ره میخانه کو مسجد کدام است دربیت سوم مصرع دوم باید این باشد غریبم عاشقم آن ره کدام است ودربیت پنجم هم بایدنوشته شودمرا کعبه خرابات است آنجا نه امروز
آقای حسام الدین سراج این غزل با نوای بسیا زیبای خودخوانده است
امین در ۹ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دلآزار:
یادش به خیر چه زود گذشت حفظ دو گلایه وحشی بر میگرده به دوران خدمتم که اوج احساس و عاشقی بود، حالا که بعد از این همه سال که گذشته هنوز هم این شعر و کاملا از ابتدا تا انتها بدون هیچ ایرادی دبرای همسرم گهگداری دکلمه می کنم. الان میفهمم که شعرمو برای اهلش میخونم لذت بخشه برام واقعا شعرهای وحشی پر از روح و احساس و لطیف و دلنشینه هرچند به عشق دوران جونیم نرسیدم ولی در کنار همسرم بسیار خوشحالم. بدرود
مهدی برات زاده در ۹ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:
توان قلم به دست گرفتن نیست حتی برای توصیف این غزل .... فقط بگویم که عمری ما را کفایت باشد.....وفات و فراق چندان توفیری با هم ندارند چه بسا که فراق سهمگین ترست برادر کاظمی
احمد صحرایی در ۹ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۰۹:۵۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲:
سپاسگزارم از مدیریت سایت برای این کار بسیار زیبا و ارزنده شما. این سروده بسیار زیبا را نخستین بار از استاد شجریان شنیدم. باور بفرمایید به هیچ روی نمیدانستم که عطار چنین غزلهای زیبایی را سروده باشد. بر خود بایسته میدانم که در زودترین زمان دیوان غزل عطار را خریداری کنم. با آرزوی سربلندی برای شما
حمید در ۹ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۰۹:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲:
خانم شکو بنظرم شما اینجا رو با صفحه حوادث روزنامه اشتباه گرفتید... در ضمن بنظر من هم هیچکس بجز حافظ توان گفتن چنین ابیات نابی را ندارد و در ضمن روحیه و حس حافظ هم در این شعر بوضوح مشخص است...کسانیکه با حافظ واقعا مانوس باشند متوجه منظور میشوند
رسته در ۹ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۰۴:۳۷ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۳۵:
از آن سه به مهرم بر نیاری
احتمالا :
از آن سی به مهرم بر نیاری
سی = برای، سو، جهت
رسته در ۹ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۰۴:۳۲ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۱۲:
وات = حرف، سخن
رسته در ۹ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۰۴:۲۹ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۸۹:
بودردا = ابودُردا عویمربن عامر یکی از صحابهٔ پیامبر، یکی از فقرای اصحاب صفه
ولی وزن شعر به هم خورده است و از شکل اصلی خارج شده است.
رسته در ۹ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۰۴:۲۳ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۵۸:
خَدرَک = آتش سوزان، ذغال یا هیمهٔ شعله ور و سوزان
رسته در ۹ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۰۴:۱۰ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۵۹:
قلب وخالص
زر را اگر در بوته بگدازند اگر قلب باشد ( یعنی اگر تقلبی باشد) ناخالصی از ان جدا میشود و رسوا می گردد، اگر خالص باشد چیزی پیدا نمی شود.
امین در ۹ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۰۳:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶:
از دوست هر چه رسد نیکوست