گنجور

 
حافظ

کسی که حُسن و خَطِ دوست در نظر دارد

محقَق است که او حاصل بصر دارد

چو خامه در رهِ فرمانِ او، سرِ طاعت

نهاده‌ایم مگر او به تیغ بردارد

کسی به وصلِ تو چون شمع یافت پروانه

که زیرِ تیغِ تو هر دم سری دگر دارد

به پای‌بوس تو دستِ کسی رسید که او

چو آستانه بدین در، همیشه سر دارد

ز زهدِ خشک ملولم‌، کجاست بادهٔ ناب‌؟

که بویِ باده مدامم دماغ تر دارد

ز باده هیچت اگر نیست، این نه بس که تو را

دمی ز وسوسهٔ عقل بی‌خبر دارد؟

کسی که از رهِ تقوا قدم برون ننهاد

به عزمِ میکده اکنون رهِ سفر دارد

دل‌ِ شکستهٔ حافظ به خاک خواهد برد

چو لاله، داغ هوایی‌، که بر جگر دارد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۱۶ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۱۱۶ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۱۱۶ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۱۱۶ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مسعود سعد سلمان

هوای دوست مرا در جهان سمر دارد

به هر دیار زمن قصه دیگر دارد

ز بوته دل رویم همی کند چون زر

ز ابر چشم کنارم همیشه تر دارد

ز بار انده هجران ضعیف قد تو را

[...]

اثیر اخسیکتی

امید وصل غم روز هجر چون شب شمع

ز سوز سینه لبم خشک و دیده تر دارد

امید وصل ز دل پرس و درد هجر زجان

که هر کسی ز غم خویشتن خبر دارد

بذوق جان سخن تلخ تو خوش است زقند

[...]

مجد همگر

خبر دهید مرا کآن پسر خبر دارد

که کار من زغمش روی در خطر دارد

خبر ندارم در عشق او ز کار جهان

ولی جهان ز من و کار من خبر دارد

همه فسانه عالم مرا فرامش گشت

[...]

سعدی

کس این کند که دل از یار خویش بردارد

مگر کسی که دل از سنگ سختتر دارد

که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق

دروغ گفت گر از خویشتن خبر دارد

اگر نظر به دو عالم کند حرامش باد

[...]

امیرخسرو دهلوی

کسی که شمع جمال تو در نظر دارد

ز آتش دل پروانه کی خبر دارد

ز مرهمش نشود سود دردمندی را

که زخم کاری تیغ تو بر جگر دارد

ز بیقراری زلفت قرار یافت دلم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه