گنجور

حاشیه‌ها

حامد در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۳:

هر چه بدبختی میکشیم از دست این به اصطلاح بزرگان ادبیات پارسی است. یکی نیست از این آقایان بپرسد مگر شما عارف هستید که در کلام عرفای فنا در حق دست می برید؟ اصلا که به شما اجازه همچین کاری را داده است؟ مگر شما چیزی از عرفان و سلوک می دانید که در آثار بزرگان دست می برید؟ ادبیات چه ارتباطی به عرفان و درک حقایق هستی دارد؟ عرفا فقط از زبان شعر برای بیان حقیقت استفاده کرده اند. همین و بس! به امید روزی که کشور به دموکراسی برسد و از دست همه نوع دیکتاتور سیاسی و فرهنگی و اجتماعی راحت بشویم. با یک مدرک دکترای ادبیات که هیچ ارتباطی به عرفان و سلوک و حقیقت شناسی ندارد به خود اجازه می دهند تا درباره سخنان بزرگان فنا شده در حق نظر بدهند. وای بر ما.

ایزدجو در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب البوم و الغراب » بخش ۱۴:

جناب استاد
درود
اگر دقت کرده باشید ، در کف کاسه ی لاله ، کبودی دیده میشود که به داغ لاله نیز معروف است
اینجا این داغ را به تیره دلی تعبیر کرده .
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود به امید دوا بازآمد
حافظ
عجب که اینبار از زمین به آسمان میبارد

علی اسدی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

من مطلع سخن گرانمایه فردوسی را چنین معنی می کنم.
از آن جایی که انسان هر کاری را با یاد و نام خدا آغاز می کند فردوسی هم در آغاز شاهنامه نام خدا را بر زبان می راند (تا از قدرت ذاتش مدد و نیرو گرفته) و معتقد است که بهتر یا بالاتر از نام خداوند (کزین)، بر فکر و اندیشه انسان نخواهد گذشت (یا برتر از نام خداوند از اندیشه انسان خطور نمی کند.)
کزین برتر، اندیشه بر، نگذرد
از این بهتر، بر اندیشه ، نمی گذرد

ایزدجو در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶:

آقای طحانی
بفرمایید اهلش کیست تا ما درس بگیریم
من به صحت و سقم نظر جناب گوهری کاری ندارم
ولی آیا شما در زمره ی ”اهلش“ اهلان هستید
هرکس نظری دارد و شما هم
اجازه میفرمایید ما از نظر دیگران آگاه شویم؟

شایق در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵:

با سلام ( سعدیا تن به نیستی در ده ...... چاره با سخت بازوان اینست ) سعدی در این بیت مرحله فنا را مطرح میکند کسی که عاشق میشود بجایی میرسد که دیگر اثری از خود و خودی خود یافت نمی کند و همه او میشود گویند شخصی در خانه بایزید را زد بایزید گفت کیست شخص گفت بایزید را می خواهم بایزید جواب داد که سی سال است که او را ندیده ام و اینجاست که صوفی فریاد انا الحق سر میدهد

عبد الله در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۲۷ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۹:

شعری عمیق و عالی است
لطفا اول این قسمت را بررسی و در صورت نیاز تصحیح کنید :
ر بر جستی و شست از سالیان رستی
به نظر میرسد به جای ( ر ) باید ( ز ) شروع شود؟؟!

عقیل غروی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۲۱ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴:

باسمه تعالی وبحمده
وزن این رباعی مفعول مفاعیل مفاعیل فعل نیست.
بلکه وزن این رباعی مفعولن فاعلن مفاعیلن فع می باشد

احمد طحانی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶:

در پاسخ به آقای «حمید رضا گوهری»
اول اینکه: مصرعی که شما فرمودید اینست:
حافظ ازروی تو حاشا که بگرداند روی
واژه «روی» در این مصرع تکرار شده است و با توجه به اینکه صنعتی هم ندارد، و صرفا «روی» به معنی «رخ» و «صورت» و... است، لذا هیچ زیبایی و نکتۀ ادبی ندارد و این خود ضعف است و شیوایی سخن جضرت حافظ از چنین ضعفی مبراست.
دوم اینکه: از جور روی بر می گردانند و این معروف است. و حضرت حافظ می فرماید: حاشا که من چون سایرین از جور تو روی برگردانم!
و بالاخره سوم اینکه: اگر قرار بود هر کس هر واژه ای را متوجه نمی شد، چه به لحاظ معنوی و چه به لحاظ ادبی، آنرا تغییر دهد، هم اکنون حافظ دیگر «لسان الغیب» نبود...
پیشنهادم به این دوست عزیز اینست که صرفا بخوانند و لذت ببرند و ابهامات را بگذارند برای اهلش.

مهدی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:

باسلام
به نظر بنده در بیت دوم،مصرع اول،نه در مسجد گذارندم که رندم،صحیح میباشد
همچنین ورای مسجد و میخانه راهی ست
بجویید ای عزیزان کاین کدام است

Nabi wassnàbel در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۷:

Shahla

شهریار در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۰ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب البوم و الغراب » بخش ۱۴:

این داستان مرا به یاد ماجرای "زوپیر" می اندازد، او سردار وفادار داریوش یکم بود که با همین حیله وارد شهر بابل شد و موجبات شکست بابل را برای پارسیان فراهم کرد. نام اورا جستجو کنید و ماحرا را بخوانید. ممکن است این داستان بر مبنای ماجرای او نوشته شده باشد.

علی عبدی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:

سلام این درست است که نوروز وماههای بهارفصل باده نوشی بوده اند"بی باده بهار خوش نباشد اما قطعا این جا عیر فطر مد نظراست به این دلیل که رمضان باده نوشی به شدت ممنوع بود"ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید تازنظرتاشب عید رمضان خواهد شد"به همین دلیل در شوال وآغاز آن قضا می کردند"وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم..."هلال شوال نیز اشاره ای به باده نوشی بود"هلال عید به دور قدح اشارت کرد

منصور در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷:

با سلام
در شگفتم دوستان فرهیخته بر این شعر جان فزا حاشیه‌ای ننوشته و توضیح و دل نگاشته‌ای مرقوم نفرموده اند؟

محسن در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۵۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

کوهکن اشاره به فرهاد است شاعر می کوید همانطور که فرهاد با وجود کندن کوه به مقصود خود یعنی وصال شیرین نرسید ما هم از سعی بیهوده برای رسیدن به خوشبختی در این دنیا به جایی نمی رسیم

مارال در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:

به نظر بنده نیز سنجیدن درست است نه ارزیدن...زیرا که حافظ با توجه به مصرع بعدش بیان می کند که گریه حافظ در مقابل دریای عشق که هفت دریا در مقابل آن مانند شبنم است، هیچ مقدار و سنجشی ندارد و بسیار کوچک است.

مهدی کاظمی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۳ - در بیان آنک این اختلافات در صورت روش است نی در حقیقت راه:

این ثنا گفتن ز من ترک ثناست
کین دلیل هستی، و هستی خطاست
تمام تلاش سالک این است که در دریای حق فانی شود و تنها حق را ببیند نه دیگران و خود را. بنابراین، در اینجا می‌گوید این که من ثنای حق را می‌گویم درواقع، این ثناگویی واقعی نیست زیرا من وجودی برای خود متصور شده‌ام که ثنای حق می‌گوید و این امر به این معنی است که من هنوز برای خود در مقابل خداوند هستی قائلم و این تصور خود شرک و خطاست.

مهدی کاظمی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۳ - در بیان آنک این اختلافات در صورت روش است نی در حقیقت راه:

هر کجا گوشی بُد، از وی چشم گشت
هر کجا سنگی بُد، از وی یشم گشت
کیمیا ساز است، چه بود کیمیا؟
معجزه ‌بخش است، چه بود سیمیا؟
هر کجا گوش شنوای حق وجود داشته باشد آن گوش با فضل الهی تبدیل به چشم می‌شود. یعنی، از مرتبه‌ی شنیدن حقایق به مرتبه‌ی دیدن حقایق می‌رسد. ( علم‌الیقین او به عین‌الیقین تبدیل می‌شود.) و همچنین با فضل الهی است که سنگ و جماد وجود انسان به گوهر گران‌بهای یشم تبدیل می‌شود. این فضل خداوند کیمیایی می‌سازد که قادر به انجام چنین کارهایی است. البته این تمثیل ناقص است، چون در برابر کیمیای الهی، کیمیا هیچ است.فضل الهی به ما قدرت انجام معجزه می‌دهد و علم سیمیا که بوسیله آن می‌‌توان کارهای عجیب و غریب انجام داد، در مقابل این قدرت انجام معجزه چیزی به حساب نمی‌آید.

شایق در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

با سلام جناب شمش برای اثبات خدا دو راه حل اورد یکی بر اساس منطق عقل دور اندیش که می گوید احتیاط خوب است و ما وظایفی و اعمالی را احتیاطا انجام می دهیم و یا برخی از کارها و گناهان را انجام نمی دهیم اگر بعد از مرگ خدایی بود که ما به او اعتقاذ داشتیم و حداقل وظایف بندگی را انجام داده ایم و نجات بیدا می کنیم و اگر هم از خدا خبری نبود چندان ضرر نکرده ایم دست بالا از برخی از لذایذ این دنیا خودمان را محروم کرده ایم که خیلی هم مهم نبوده است که البته این نوع خدا برستی ضعیفترین و سست ترین نوع خدا برستی است که اصل اساسی ان احتیاط است که ناش از ترس از عذاب است اما راه حل دوم بر اساس بینش عرفانی است که می گوید خدا نیاز به اثبات ندارد او ظاهر است کافی است خوب بنگری او را در همه چیز و همه جا خواهی یافت او را در کمال زیبایی می بینی و عاشق او میشوی و چنان بنده و شیفته او میشوی که خود را فراموش می کنی و مطیع و فرمابردار او میشوی از او جز او چیزی نمی خواهی عرفا چنین بینشی دارند و خدا را از راه دل جستجو میکنند و می گویند عقل توانایی دستیابی به او را ندارد (بای استدلالیان چوبین بود .... بای چوبین سخت بی تمکین بود ) که البته برخی به این شعر ایراد گرفته اند و گفته اتد خود این شعر استدلال است به هر حال می گویند خدا از افتاب روشن تر است ( افتاب امد دلیل افتاب .... گر دلیلت باید از وی رو متاب ) و اما راههای دیگر رسیدن به خدا را به همراه دوستان در اینده مورد بحث قرار می دهیم باز از دوستان می خواهم فعال شرکت نمایند تا به عمق بیشتری برسیم

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۵ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۵ - جواب:

دوست عزیز من باز هم از شما بابت اغلات پوزش میخواهم. اگر اغلات شما را اینقدر آزار میدهند، پیشنهاد میکنم که وقتت را تلف نکی برادر من.

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

جناب گوهری حق با شماست بزرگوار. چرا اینقدر خود را ناراهت میکنی؟

۱
۴۰۹۲
۴۰۹۳
۴۰۹۴
۴۰۹۵
۴۰۹۶
۵۴۶۶