خوشا دلی که مدام از پِی نظر نرود
به هر دَرَش که بخوانند بیخبر نرود
طمع در آن لبِ شیرین نکردَنَم اولی
ولی چگونه مگس از پِی شکر نرود
سوادِ دیدهٔ غمدیدهام به اشک مشوی
که نقشِ خالِ توام هرگز از نظر نرود
ز من چو بادِ صبا بویِ خود دریغ مدار
چرا که بی سرِ زلفِ توام به سر نرود
دلا مباش چنین هرزه گَرد و هرجایی
که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود
مکن به چشمِ حقارت نگاه در منِ مست
که آبرویِ شریعت بدین قَدَر نرود
منِ گدا هوس سروقامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود
تو کز مکارمِ اخلاق عالَمی دگری
وفایِ عهدِ من از خاطرت به در نرود
سیاه نامهتر از خود کسی نمیبینم
چگونه چون قلمم دودِ دل به سر نرود
به تاجِ هدهدم از رَه مَبَر که بازِ سفید
چو باشه در پِی هر صیدِ مختصر نرود
بیار باده و اول به دستِ حافظ ده
به شرطِ آن که ز مجلس سخن به در نرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و دلباختگی اشاره دارد و مفهوم عمیق آن به عدم جدایی از محبوب و وفاداری به او مربوط میشود. شاعر از دلی میگوید که پی نظر معشوق است و به هیچ چیز دیگر نمیاندیشد. او به زیباییهای معشوق اشاره میکند و میگوید که چگونه در پی شیرینی و جذابیت او، حواسش از دیگر مسائل پرت میشود. همچنین بر نگاه بیاحترامی به خود تأکید میکند و بر این باور است که در عشق و وفا باید اصول و اخلاق را رعایت کرد. نهایتاً، شاعر خواهان باده و وصالی است که این وصال از محفل دور نشود و یاد و خاطره محبوبش همیشه در ذهنش باقی بماند.
ای خوش آن دل که هر دم به دنبالِ تماشای معشوق و نظر کردن نرود. و بدون این که خبردار شود که جایی که او را فرا میخوانند و دعوت میکنند، به آنجا نرود. هرجایی نباشد
البته که بهتر است که من در آن لبِ شیرین طمع نکنم. اما امکانپذیر نیست. مگر میشود که مگس به دنبالِ شکر نرود؟
با اشک نمیتوانی سوادِ دیده (سیاهیِ چشم، مردمکِ چشمِ) من را پاک کنی و بشویی. چون که این سیاهیِ چشمِ غمدیدهیِ من، نقشِ خالِ تو است در چشمانِ من و این سیاهی هرگز از چشمِ من نخواهد ر
مثلِ بادِ صبا که از بویِ زلفِ تو نصیب دارد، بوی زلفِ خودت را از من دریغ مکن. چون که بدونِ سرِ زلفِ تو، روزگار بر من نمیگذرد. (چرا بادِ صبا داشته باشد من نداشته باشم؟)
به دلِ خودش نهیب می زند. ای دل! به این شیوه، هرزهگرد و هرجایی مباش. چون که با این روش، هیچ کاری از پیش نمیتوانی ببری
به چشمِ حقارت به منِ مست نگاه نکن! آبروی شریعت با این مقدار و با این تقدیر نخواهد رفت.
من ِ بی مال و گدا، در هوسِ داشتنِ شخصِ سروقامتی ام که برای این که بتوان دست به کمرش برد باید سیم و زر داشت. و من از آن بی بهره ام. معنای دیگر: او بسیار ثروتمند است و تنها وقتی دست خود را به کمربند و شالِ خود می برد که سیم و زری از آن خارج کند. و منِ گدا نمی توانم به او برسم و هوس بیهوده ای دارم
تو که کریم و بخشنده و با اخلاقی و از کرامت های اخلاقی بهره مندی، لطفا فراموش نکن که به عهدی که با من بستی وفا کنی
از خودم گناهکار تر و کسی که نامه اعمالش سیاهتر از من باشد، نمی بینم. حق بده که دودِ دلِ من و آهِ من و کدورتِ من به سرِ من بیاید. مانندِ قلم که دوده بر سر دارد
سعی نکن که من را با تاجِ هدهد بفریبی و از راه ببری. چون که بازِ سفید پرنده ای است که مانندِ باشه که مرغِ کوچکی است، به دنبالِ صیدِ کوچک نمی رود. تاجِ هدهد در شان من نیست و برای من مختصر است. من هدف بزرگتری دارم.
بیار باده و آن را نخست به دست حافظ بده. به شرط این که این سخن و این راز از این مجلس بیرون نرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
درود، در مصرع ششم "خال" به سهو "خیال" تلفظ شده است
بیت دوم اَولی به ضم همزه خوانده ولی به فتح صحیح است. به ضم معنی اولین می دهد – به فتح به معنی سزاوارتر
درود،
در خصوص واژهی اولی در بیت دوم با توجه به شکل صحیح خوانش و رجوع به لغتنامهها و مشخصا فرهنگ معین هم با فتحه و هم با ضمه صحیح است. بعلاوه در تلفظ خوانشگران بزرگ همچون استاد گرمارودی هم با ضمه صورت گرفته. همچنین تمام خوانشهای ضمیمه در گنجور هم تلفظ با ضمه است و چطور این ایراد فقط از خوانش بنده و یکی دیگر از دوستان گرفته شده؟؟؟!!!
بزر توان چو کمر خویش را برو بستن
که جز بزر نتوان کرد دست در کمرش
همین شعر » بیت ۷
منِ گدا هوس سروقامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود
مرا هوای تو هرگز زسر به در نرود
خیال چشم سیاه تو از نظر نرود
سرم به پای مزن گر بر آستانه ی تست
که گر سرم برود عشق تو ز سرنرود
به باغ اگر دگران میل و جانبی دارند
[...]
بیا که بی تو غم از خاطرم به در نرود
وداعم از دل و هجرانم از نظر نرود
در آن بساط که من خوان عشرت آرایم
مگس ز تلخی من جانب شکر نرود
ز شهر خویش مرا شهرت تو دور انداخت
[...]
به گریه نقطه خال تو از نظر نرود
که داغ لاله به خونابه جگر نرود
ز چاه خوبی یوسف نمی شودخس پوش
به بند حسن گلوسوز از شکر نرود
چه سود دولت دنیا خسیس طبعان را
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۴۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.